تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
در این فضای جدید، ارتقای دموکراسی بهعنوان هدف سیاست خارجی ارتباط کمی با جوامعی دارد که بر اساس هویت تقسیم شدهاند و ارتباطی با ارزشهای مدارا و عقل که محصول روشنگری اروپایی است ندارند. کیسینجر خاطرنشان کرد نزاعهای چندلایه و چندگانه خاورمیانه نزاعهایی برای دموکراسی نبود. تراژدی سوریه حول این پرسش میگشت که چه کسی حکمرانی کند نه اینکه چگونه نهادهای داخلی دولتی مرتب و تنظیم خواهند شد. کیسینجر میگفت، در میان کشورهای آسیایی، «دموکراسی تجربه ملی تعیینکنندهشان نبوده است.» متحدان آمریکا - ژاپن و کره جنوبی - سیاستهای خارجی خود را بر اساس اصول ویلسونی تدوین نکردند و حتی دوست نزدیکی مانند استرالیا هم گزینههای خود را بر مبنای منافع ملی سامان میداد نه پیشبرد دموکراسی. استرالیا به دنبال این نبود که خطر تقابل با چین را بر سر مساله حقوق بشر به جان بخرد و همین مساله در مورد فیلیپین، تایلند، اندونزی و هند هم مصداق دارد. کیسینجر به نقل از جواهر لعل نهرو، نخستوزیر فقید هند و اندکی پس از تولد این کشور در سال ۱۹۴۷ گفت: «ممکن است ما در مورد حسننیت بینالمللی سخن بگوییم و منظور ما همان چیزی است که میگوییم.» اما در تحلیل نهایی، یک دولت به نفع کشوری که اداره میکند دست به عمل میزند.
کیسینجر اعتراف کرد ازآنجاکه نگرانی برای حقوق بشر چهبسا «ویژگی مهم سیاست خارجی آمریکا باقی بماند»، باید امید داشت که «رهبران عاقل آسیا ارزشهای آمریکا را جدی بگیرند و از به خطر انداختن رابطهای که بر مبنای آن ثبات بسیاری از بخشهای آسیا و صلح جهانی به آن وابسته است خودداری ورزند.» کیسینجر ادامه داد که آمریکا به نوبه خود «هیچ نفع ملیای نداشت که به خود اجازه دهد وارد نزاعهای دامنهدار و قدیمی آسیایی همچون مناقشه مرزی میان چین و هند شود البته تا زمانی که هیچیک از طرفین با زور به دنبال دستیابی به هدف خود نباشد»، با وجود این حقیقت که هند بزرگترین دموکراسی در جهان و چین پرجمعیتترین دیکتاتوری جهان است. در مورد ارزشهای آمریکایی هم همینطور. «در آسیا - بسیار بیش از اروپا، البته از خاورمیانه سخن نمیگویم - اصول مدل وستفالیایی نظم بینالمللی تجسم معاصر خود را در آنجا مییابد.»