تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
کیسینجر ممکن است به طور گستردهای بهمثابه دکتر استرنجلاوِ منحوس ادراک شود اما در حضورش در برابر کمیته روابط خارجی تمام آنچه داشت میگفت همانا دادن فرصتی به صلح بود. کیسینجر توضیح میداد که مسائل مربوط به نزاع بینالمللی «فوریت بیسابقهای» یافته است و به نقل از آیزنهاور میگفت: «دیگر هیچ آلترناتیوی برای صلح وجود ندارد.» ایجاد شرایط برای ثبات بینالمللی آسان نخواهد بود زیرا تفاوتهای غیرقابلانکاری میان ایالاتمتحده و شوروی در ارزشها، تاریخ، ایدئولوژی و منافع ملی وجود داشت. بااینحال، اوضاع و شرایط متغیر اوایل دهه ۷۰ چشمانداز جذابی برای مدیریت خصومتهای جنگ سرد ارائه میداد. حتی زمانی که شورویها دخیل در یک ساختوساز نظامی نگرانکننده بودند، نقاط قوت و ضعف داخلی و خارجیشان در حال انباشته شدن بود و فرصتی برای درک متقابل به دست میداد. کیسینجر به «تکهتکه شدن» اخیر جهان کمونیست بهمثابه نشانهای اشاره میکرد که مسکو توانمندی سیاسی خود را از دست داده است؛ این کشور اکنون باید نگران دشمنی روزافزون چینیها و نافرمانی متحدان ایدئولوژیک و ملتهای اقماریاش میبود. این کشور دیگر «داور صادق» در جهان کمونیست نبود. جوکی در محافل دیپلماتیک شایع شده بود که میگفت اتحاد شوروی تنها کشور در جهان است که در محاصره رژیمهای کمونیستی خصم قرار گرفته است. از نظر اقتصادی هم، شوروی و دیگر دولتهای کمونیستی بسیار عقبماندهتر از غرب بودند و چشمانداز اندکی برای رسیدن بهپای غرب یا تحقق خواستهای مردمان بیقرارشان از طریق برنامهریزی مرکزی وجود داشت. سرکوب میتواند در یکدنیای درهمتنیده و تا زمانی که ایالاتمتحده صبر و تساهل به خرج میدهد به حد فزایندهای پیش برود و بدون اینکه آمریکا خواستار کاپیتولاسیون یا تغییر رژیم شود - که فقط میتواند پشت کمونیستها را سفتتر کند - فرصتی برای تعامل با روسها وجود داشت. (ایالاتمتحده هم با شکست ویتنام و اختلافات فزاینده در میان متحدان دچار تغییر شد؛ فقدان قدرت آمریکا هم راه را برای دتانت باز کرد اما این چیزی نبود که کیسینجر در ادای شهادت خود بر آن تاکید میکرد). سالها بعد، کیسینجر چشمانداز گستردهای را مطرح کرد که هدایتگر دولت نیکسون بود: «از نظر ما، هر چه تقابل شوروی با غرب به تعویق افتد، وظیفه حفظ و نگهداری امپراتوری شوروی هم غیر قابل مدیریتتر میشود، بهویژه ازآنجا که مشکلات سیاسیاش همراه با رکود اقتصادی بود.» این بحثی بود برای استفاده و بهرهبردن از نقاط ضعف شوروی از طریق دیپلماسی و مذاکره بهجای تقابل نظامی که کیسینجر آن را بهعنوان سیاست جنگ سردِ «الهیدانان»، پست و حقیر میشمرد. این مساله که از یک بدبینی مادرزادی برمیخیزد به شکل تعجبآوری خوشبینانه بود. او میگفت: «زمان یارِ ایالاتمتحده است نه جهان کمونیست.» نام دیگر دتانت نهتنها «سیاست واقعگرایانه» بود بلکه تداوم و تعمیم سیاست مهار «جورج کنان» بود. اگر مهار دنبال میشد، کیسینجر اطمینان مییافت که غرب در نهایت پیروزِ جنگ سرد خواهد شد. خودِ کنان اظهار میکرد که کیسینجر «دیدگاه مرا بهتر از هر کس دیگری در دولت میفهمد». کیسینجر برای کمیته مزایایی را نقل کرد که قبلا در دوره دتانت بهدستآمده بود و با افتخار به «مشورت بیسابقه»ای اشاره میکرد که میان دو ابرقدرت رخداده است. آنچه کمتر به آن توجه شد همانا همکاری در مبارزه علیه سرطان، همکاری در زمینه حفاظت از انرژی و دیگر محافظتهای زیستمحیطی، تحقیقات کشاورزی و استفاده صلحآمیز از انرژی اتمی حتی در آموزش فضانوردان بود. اتفاق مهمتر توافق ۱۹۷۱ در مورد برلین بود؛ این شهر در اعماق آلمان شرقی واقع شده بود و با تضمین دسترسی آلمان غربی به آن، این پیمان محرک [آزارنده] دیرپای جنگ سرد را که همواره تهدیدکننده آغاز جنگ جهانی سوم بود از پیش پا برداشت. مهمتر از همه پیمان محدودیت تسلیحات استراتژیک (سالت) بود؛ «اولین تلاش عمدی از سوی ابرقدرتهای هستهای برای به ارمغان آوردن ثبات از طریق مذاکره.» جزئیات کنترل تسلیحات بهدلیل تفاوتهای گسترده میان الزامات نظامی یک قدرت زمینی مانند شوروی و یک قدرت دریایی مانند ایالاتمتحده به شکل مهیبی پیچیده بود و بازگشت به اختلافنظر بسیار آسانتر از کار سختِ تلاش برای سازش و مصالحه بود.