بخش صد و یازدهم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
دپارتمانهای دولتی واحدهایی ارائه میدادند که بیشتر شغلی بود یعنی این آموزشها به درد شغلی میخورد که افراد در آن در حال تحصیل بودند مثل آموزشهایی نه فقط در تاریخ سیاسی و حقوقِ مبتنی بر قانون اساسی بلکه در موضوعاتی مانند «بهترین روشهای تامین آب و هوای پاک»، «دسترسی مناسب به مواد تجزیهکننده» و «مراقبت از مجنونان و مدیریت آسایشگاهها». نیتی که در پس این دورهها بود نیتی مترقیانه بود- چنانکه در آن زمان اینگونه درک میشد- و همزمان نیتی کوته نظرانه، ضد تئوری و محدودنگر بود. هدف همانا پر کردن بوروکراسیهای دولتی با نیروهای ماهر و حرفهای بود که جایگزین نیروهای تازه کار و ناوارد میشدند آن هم با نوعی تفکر معطوف به حل مشکل که برای پیادهسازی یک دموکراسی موفق اجباری بود. ایدههای بزرگ کنار زده میشدند.
پس از جنگ جهانی اول، مطالعه سیاست خارجی به مثابه یکی از ویژگیهای حکمرانی خوب مورد توجه گسترده و عملگرایانهتری قرار گرفت. به گفته مورگنتا، اولین کرسی روابط بینالملل در دانشگاه ولز در اوایل دهه ۱۹۲۰ تاسیس شد با هدف حمایت از جامعه ملل و ترویج و ترفیع صلح جهانی. در ایالات متحده، یک چهره کلیدی در این رشته «کوینسی رایت» بود که کتاب مهم دوجلدی اش با عنوان «مطالعه جنگ» در سال ۱۹۴۲ منتشر شد. رایت، بهعنوان استاد حقوق بینالملل در دانشگاه شیکاگو از سال ۱۹۲۳، رویکردی «کازوبون»گونه [ Edward Casaubon: «ادوارد کازوبون»، شخصیت داستانی، که یکی از چهرههای اصلی شاهکار «جورج الیوت» یعنی Middlemarch است. کازوبون یک دانشمند پر افتخار است. کتاب «شاهکار» او با عنوان «کلید همه اسطوره ها» با مرگ نابهنگام وی متوقف ماند] داشت و از هر رشته دانشگاهی از انسان شناسی گرفته تا ریاضیات استفاده میکرد تا فرمول دقیقی را برای توانمند ساختن سیاستگذاران برای محاسبه احتمال جنگ و سپس اتخاذ اقداماتی برای جلوگیری از آن ارائه دهد. احکام ریاضیات جایگزین حوادث غیرمترقبه تاریخ میشد. این منطق گراییِ بیش از حد جذابیت چندانی برای مورگنتا نداشت. او در تمام زندگی اش اصرار داشت که تمام سیاست هم حاوی یک عنصر منطقی و هم یک عنصر «تصادفی» است. مطالعه روابط بینالملل هرگز نمیتواند با قطعیت تعیین کند که نتیجه چه خواهد بود و خِرَد غیرقابل محاسبه مهمتر از پیشبینیهایی بود که با الگوریتمها شکل گرفته میشود.
او میگفت:«خرد سیاسی هدیهای است برای درک شهودیِ خصلتِ منافع گوناگون و قدرت. این هدیه طبیعت است مانند هدیه خلاقیت هنری». قابل یادگیری [اکتسابی] نیست. (هنری کیسینجر هم دولتمردی را با هنرمندی برابر میانگاشت).
اما عدم قطعیت سیاست همچنین امور خارجی را بهگونهای غیرقابل جبران «تراژیک» میسازد؛ بهگونهای که نمیتوان مطمئن بود که یک سیاست مشخص، نتیجه دلخواه را داشته باشد و بنابراین اخلاق گرایی خوشبینانه آن دوره با شیوه تفکر مورگنتا چندان بیگانه نبود. او حضور در جلسه «انجمن آلمانی حقوق بینالملل» در سال ۱۹۲۹ را به خاطر میآورد، جایی که یک استاد برجسته در مورد معاهده «بریان- کیلوگ» سخنرانی کرد؛ سندی در سال ۱۹۲۸ که حال و هوای یک دههای که با جنگ جهانی زخمهایی بر روح و روانها گذاشته بود را مشخص میکرد. این معاهده که نامش برگرفته از نام وزرای خارجه فرانسه و بریتانیاست از کشورها میخواست تا جنگ را غیرقانونی سازند و ۶۰ کشور آن را امضا کردند از جمله بریتانیای کبیر، آلمان، ایتالیا و ژاپن؛ سنای ایالات متحده هم آن را با رأی ۸۵ به ۱ مورد پذیرش قرار داد. در سال ۱۹۲۹، به کیلوگ به دلیل تلاش هایش جایزه صلح نوبل داده شد. یک مدرس دانشگاه هاروارد تدریس «تاریخ جنگ» را متوقف کرد زیرا این توافق نامه چنین مطالعهای را «بی مورد» ساخته بود. آن استادی که مورگنتا سخنرانی اش را به زبان آلمانی میشنید اصرار داشت که هر کسی که نمیتواند این توافق را درک کند و بفهمد که به جنگ پایان داده، فاقد اندیشه و خیال است. مورگنتا سالها بعد به خاطر میآورد که: «من حتی در آن زمان هم فاقد اندیشه و خیال بودم». در اوایل ۱۹۳۱، وقتی ژاپن به منچوری حمله کرد و جامعه ملل دچار درماندگی شد، معاهده بریان- کیلوگ خود را، نه فقط برای کسانی که «فاقد خیال» بودند، به مثابه چیز اندکی بیش از تکهای کاغذ نشان داد.
مورگنتا، حتی بهعنوان یک مرد جوان، در برابر این ایده مقاومت کرد که نیتهای خوب به خودی خود میتوانند در دنیای آنارشیک امور بینالمللی غالب آمده یا اینکه اسناد مکتوب میتوانند بدون تهدید زور معتبری که در پس آن باشد، حامل قانون باشند. کلمات تسکین بخش هرگز کافی نبودند. فقط اتلاف بالقوه خون آن اعتقاد را نشان داد. یا به عبارت دیگر، هر تلاشی برای پایان دادن به جنگ مستلزم امکان رفتن به سوی جنگ بود. در طول عمر تدریس اش، مورگنتا از دانشجویان، مفسران و مقامهای دولتی میخواست تا فراتر از امیدواری ایده آلیسم بنگرند و از تصورات جبری فردی و فرهنگی خود در مورد اخلاقیات عقب بنشینند تا واقعیات ملموس وضعیتهای خاص را که پاسخهایی خاص میطلبد که مناسب شرایط خاص است درک کنند. همان طور که او بعدها در بیانیهای که ممکن است گفته شود که ایده موجودیت سیاسی را خلاصه کرده است به سیاستگذاری به نام «پاول نیتز» گفت «ما نمیتوانیم به جهان از منظری بنگریم که خارج از این جهان است».