قطبنما
معمای خودکفایی دولتها در نظام بینالملل
یکی از موارد مناقشهبرانگیز تاریخی در اقتصاد سیاسی بینالملل که خود را در قالب هر دو عنصر همکاری و تعارض میان دولتها در عرصه نظام بینالملل نشان داده است مساله خودکفایی در تجارت بینالملل است. تبادل کالا و خدمات میان جوامع بشری همواره امری کهن و بدیهی تلقی میشد و فارغ از میزان تعاملات طرفین و تراز تجاری کشورها در یک جهت پیوسته ادامه داشته است. در کهن بودن این امر میتوان به تقریر توسیدید مورخ یونان باستان در اهمیت استراتژیک راههای تجاری میان آتن، اسپارت و پادشاهی مقدونیه نیز اشاره کرد.
در دومین بخش از مجموعه درستسنج روابط بینالملل «دنیایاقتصاد» تلاش میکنیم تا به بررسی مفهوم خودکفایی بپردازیم و پارهای از برداشتهای نادرست در باب این مفهوم را راستیآزمایی کنیم. اهمیت این مساله از آن جهت قابل تبیین است که بسیاری از سیاستمداران بر این مفهوم تکیه میکنند و یکی از پرکاربردترین کلمات در ادبیات سیاسی آنان محسوب میشود. پیش از آنکه به این برداشتها اشاره کنیم، نخست لازم است نسبت به تعاریف این مفهوم به ارزیابی درستی برسیم و سپس ریشههای تاریخی آن را متناسب با ادعاهای کنونی حاکم بر آن تطبیق دهیم. خودکفایی که در برخی از منابع فارسی به خودبسندگی نیز ترجمه شده است به وضعیتی اطلاق میشود که کیفیت یا توانایی تامین هر آنچه شما نیاز دارید، به ویژه غذا، بدون کمک سایر افراد یا کشورها انجام شود، متناسب با این تعریف، مفهوم خودکفایی میتواند به اشکال مختلفی اعم از اقتصادی، کشاورزی، صنعتی بهویژه صنایع راهبردی تسری پیدا کند که وجه اشتراک تمامی آنها همان شاهبیت «بدون کمک سایر افراد و کشورهاست».
جالب است بدانید که این وجه اشتراک تعریفی، صرفا در منابع فارسی دیده نشده بلکه بیش و پیش از آن در منابع معتبر انگلیسی نیز دقیقا بر همین امر تاکید شده است. این همه در حالی است که این تعریف حتی در همان منابع انگلیسی نیز دقیق نیست، در واقع مشخص نیست که دایره این مفهوم تا کجاست؟ و این ساحت نظری چگونه در عمل محقق میشود؟ و نسبت آن با واقعیت بیرونی چیست؟ اگر بپذیریم که محور تحلیل در پدیدههای اجتماعی، انسان است و درنهایت ما با پدیده انسانی مواجهیم، اصولا نمیتوانیم بپذیریم که انسان بدون کمک دیگری بتواند نیاز خود را تامین کند، حال این دیگری انسانِ دیگر باشد یا کشورِ دیگر، چندان تفاوتی نمیکند آنچه اهمیت دارد اصالت وابستگی متقابل است که درست نقطه مقابل خودکفایی قرار میگیرد. این مساله تا به آنجا در زندگی انسان ریشه دوانده که حتی آدمی با وابستگی زاده شده و در طول زندگانی خود با این مهم در تعامل است لذا بدون کمک دیگری امکان تامین نیاز نیز فراهم نیست.
بنابراین در سطح دولتهای ملی و سایر کنشگران عرصه نظام بینالملل نیز همین روند قابل تعمیم و مشاهده است. البته ممکن است گفته شود مقصود از خودکفایی، کاهش وابستگی بینالمللی و افزایش توان داخلی است و نه آنکه بدون کمک دیگر انسانها و کشورها به پیشبرد اهداف دست یافت، اما واقعیت آن است که این خود یک مغلطه است چراکه به مجرد استفاده از مفهوم خودکفایی به ناچار باید به تبعات مفهومی و تعریفی آن تن داد؛ زیرا مفاهیم دایره تعریفی مشخصی دارند و نمیتوان آنها را به توجیه و تفسیر شخصی تقلیل داد. چنین مغالطهای درست مثل این میماند که کسی از روز سخن به میان آورد و بعد بگوید مقصود من شب بود. مساله دیگری که میتواند در ذیل مفهوم خودکفایی یا دستکم در نسبت با آن مطرح شود؛ تجربه تاریخی دولتها و تلاش آنها برای افزایش توان داخلی است که البته تاکنون نیز در قالبهای مختلف ادامه داشته است. بهعنوان مثال این مهم را میتوان در مکاتب ناسیونالیسم اقتصادی و مرکانتالیستی اقتصاد سیاسی بینالملل نیز مشاهده کرد و احتمالا از همین رهگذر چنین نتیجه گرفته میشود که این تجربه تاریخی، مصادیقی برای خودکفایی دولتها در عرصه نظام بینالملل است. اما باید توجه داشت که مکاتب ناسیونالیسم اقتصادی و سیاست عملی آنها مانند الکساندر همیلتون در آمریکا و فردریک لیست در سطح اروپا و آلمان لزوما مساوی با مفهوم خودکفایی نبوده و نیست و حتی شاخصههای آن را ندارد و در عمل نیز همان تقویت اقتصاد ملی هم بدون وابستگی به سایر کنشگران امکانپذیر نیست و اصولا هیچ معادلهای در عرصه نظام بینالملل بدون همکاری و وابستگی سایر بازیگران قابلیت تحقق ندارد. باید دقت کرد که در اینجا خوب بودن یا اخلاقی بودن وابستگی و حتی درصد وابستگی به لحاظ کمی محل بحث نیست؛ بلکه اصالت وابستگی متقابل بهعنوان یک واقعیت انکارناپذیر میان کنشگران مورد توجه است. البته باید این نکته را در نظر گرفت که ناسیونالیسم اقتصادی در مقایسه با مفهوم خودکفایی مبانی دقیق و منسجمی دارد و دستکم چارچوب آن مشخص است لذا اگر مقصود از خودکفایی تاکید بر ناسیونالیسم اقتصادی است پس بهتر است به جای به کار بردن مفهوم بسیار مبهمی مانند خودکفایی از همان عبارت ناسیونالیسم اقتصادی استفاده کنیم. بدیهی است که میتوان موارد دیگری را نیز به این نوشتار افزود اما ملاک این است که در حد اقتضائات موجود به آن پرداخته شود.
پینوشتها:
اوبراین، رابرت و مارک ویلیامز. (۱۳۹۶). اقتصاد سیاسی جهانی، ترجمه غلامعلی چگینیزاده و میترا راه نجات، تهران: وزارت امورخارجه.
Cambridge Dictionary, Available in: https:/ / dictionary.cambridge.org/ dictionary/ english/ self-sufficiency.
Griffiths, Martin. (۲۰۰۵). Encyclopedia of International Relations and Global Politics, New York: Routledge.