تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
به همین دلیل، این اثر هیچ اتهام آشنا و درازدامنی از هارتلند آمریکا را در کتابهایی از «وینسبری، اوهایو»ی شروود اندرسون گرفته تا «تحصیلکرده»ی تارا وستُوِر فاش نمیسازد. [این کتاب «روی» دیگری از آمریکا را فاش میکند]. برای کسانی که در محافل ادبی و دانشگاهی رفت و آمد دارند، بهویژه کسانی که کیسینجر قبل از ورود به خدمات دولتی بارها در هاروارد و نیویورک میدیدشان، «فقدان کینهتوزی» عبارتی است که معمولا با «آمریکایشهرستانی» ارتباطی نداشت؛ آمریکایی که بهطور معمول بهعنوان پایگاه محلیگرایی روحآزار تلقی میشد. این احساس در اولین فرصت میگریخت. به شکلی کمتر سخاوتمندانه، این مساله بهعنوان سرچشمه عدمتساهل، سرکوبگری و خشونت مسلحانهای تلقی میشد که روزگاری زادگاه «کوکلاکسکلان»ها بود و اکنون زمین بالقوه حاصلخیزی برای شبهنظامیان دستراستی است.
«گرانت وود» تصاویری از خشونت این شهر کوچک را ترسیم میکند. «وودی آلن» منظرهای از قاتلان زنجیرهای را تصور میکرد. اینهارتلند ناامیدی منجر به خودکشی در «هولیس براون» را تقویت کرد؛ کشاورز ساکن در داکوتایجنوبی که به تعبیر «باب دیلون»، «در خارج از شهر زندگی میکرد» و کسی که همسر و پنج فرزندش را قبل از کشتن خودش، به قتل رساند.
اما برخلاف بسیاری از هنرمندان بومی و نویسندگان، کیسینجر از آمریکایمیانه- همچون ساکنانش- نمیگریخت؛ بلکه بهعنوان یک مهاجر، آن را به مثابه آمریکای واقعی در آغوش میگرفت. یک اعتقاد رایج که اغلب از سوی تازهواردان ابراز میشود این است که آنها آمریکا را بیش از بومیهای متولدشده در این کشور دوست دارند زیرا برای اینکه بخشی از آن شوند، انتخاب فعالانهای انجام دادند. چنین احساسات واقعی و قلبیای میتواند در هر مراسم سوگندی برای شهروندان جدید مشاهده شود؛ موقعیتی غرورآفرین که شادیآفرین و اشکآور است. البته چنین حسی مختص سادهدلان و بیسوادان نیست. در اقدامی کاملا احساسی، کریستوفر هیچنز معمولا سرسخت- که خودش مهاجری بود که آمریکاییشدن را انتخاب کرد- مراسم سوگند خود را بهگونهای ترتیب داد که در بنای یادبود جفرسون برگزار شود و در آن تعدادی از دوستان نزدیکش حضور یافتند و اداره آن به دست مدیر امنیت داخلی جورج دابلیوبوش بود. هیچنز در زندگینامه خودنوشت خویش مغرورانه بیان کرد: «در آن روز، من بزرگترین سوگند را خوردم. دهها افغانی، ایرانی و عراقی هم چنین کردند.» او خوشحال بود که یکی از آنهاست.
عشق کیسینجر به آمریکا، عشق یک مهاجر به آمریکاست؛ عشقی ایدهآلیستی و رومانتیک به آنچه که وی بهعنوان ارزشهای اصلیاش درک میکرد. او میگفت، حتی بهعنوان یک پسربچه در آلمان، ایالاتمتحده برای او الهامبخش بود: «جایی باورنکردنی که تساهل در آن طبیعی بود و آزادی فردی بدون چالش.» رفتار با زنان، سیاهپوستان، بومیان آمریکایی، آسیاییها، یهودیان، همجنسگرایان و سایر گروههای خارج از «جریان اصلی» که ذهن روشنفکران آمریکایی را در این قرن و پس از آن به خود مشغول کرده است، هرگز مهم نیست. او ایدهآلهای ابرازشده این ملت را جدی میگرفت زیرا بهعنوان یک تازهوارد خارجی، «همواره حس خاصی نسبت به آمریکا داشت، حسی که شهروندان بومیاش آن را مسلم میانگاشتند.» آن متولدین بومی به سرعت متوجه نقایص کشور شدند؛ در حالیکه غالبا بسیاری از فضائل آن را نادیده میگرفتند (و قضاوت در مورد آن نقائص بر مبنای برخی مفاهیم کامل عدالت در مخیلهشان وجود داشت، نه هیچجای دیگری روی کرهزمین). وقتی آمریکا اشتباه میکرد، چنانکه در ورود به جنگ ویتنام چنین کرد، کیسینجر شاهد نه انگیزههای مغرضانه و بدخواهانه امپریالیستی که افراط در حسننیت بود. چنین نگرشی او را همواره نزد همکارانش در جامعه دانشگاهی عزیز نمیکرد؛ همکارانی که بیشتر متمایل به بیطرفی فاصلهوار یا شک یا حتی بدبینی در مورد کشورشان بودند. فداکاری کیسینجر احتمالا نوعی میهنپرستی افراطی تلقی میشد که در محافل جهانوطنی کمبریج، ماساچوست، جایگاهی نداشت. کیسینجر به نوبه خود، از «جزیرهای بودن حرفه آکادمیک و تکبر دانشکده هاروارد» ابراز تاسف کرد (هرچند شاید نوع ارتباط او با افرادی که در مجموع نه فقط همکاران که دوستانش هم بودند باعث میشد خود او هم «متکبر» خوانده شود). کیسینجر هم به نوبه خود در ارتباط با قطع گفتوگو و تحقیر شرقیها بهخاطر ارتباط هوایی گسترده میان سواحل واکنش نشان داد: «با یافتن پناهگاهی برای فرار از ستم نازیها در ایالاتمتحده، شخصا آنچه را تجربه کرده بودم که کشورم تجربه کرده بود و این تجربه را به دنیا نشان داد بهویژه برای آزاردیدگان و محرومین.» او مدافع سرسخت آمریکا بود و گاهی در جمع دوستان و همکارانش سرزنش میشد. او در جمع دوستان و همکارانش با نگرشی منفی مواجه شد و همین باعث آزار او میشد؛ زیرا یک نگرش منفی مشابهی در میان خبرگان آلمان طی سالهای وایمار به تضعیف نهادهای اجتماعی و اخلاق فردی کمک کرده و موجب فاجعه شده بود.
بله، ایالاتمتحده نقایص خود را داشت اما این نقایص نباید منتقدان بومی را از «شکوه ایالاتمتحده، آرمانگرایی آن، انسانیتمداریاش و تجلی امیدهای بشری» بازدارد. اظهارات میهنپرستانه در سراسر نوشتهها و مصاحبههای کیسینجر پخش شده و دیده میشود، هرچند هرگز در یک مجموعه منسجم جمع نشده است. در کتاب سه جلدی عظیم خاطراتش، همراهیها و همدردیهای «آمریکاییمیانه»اش به شکلی زودگذر پدیدار میشوند.