بخش شصت و هفتم
افسانه «نوسازی اقتدارگرا»
بنابراین در این آینده، چین فعالانه ابزارهای اقتصادی یا اطلاعاتی را برای تضعیف قدرت آمریکا به شیوهای خصمانه به استخدام نمیگیرد. این کشور میکوشد تا آنجا که ممکن است در مسائل مرتبط با نگرانیهای متقابل، با آمریکا همکاری کند. در این سناریو، چین بهطور مستقیم ساختارهای ائتلاف در آسیا را مورد حمله قرار نخواهد داد؛ در عوض به آرامی میکوشد تا شرایطی را خلق کند که براساس آن ساختار آمریکایی به تدریج رنگ ببازد و از بین برود.
در بسیاری موارد، این آینده نمایاننده تداوم بلوغ – به شکل نسبتا تدریجی- روندهای موجود است. یک چین قدرتمندتر در جستوجوی کسب کنترل روزافزونتر بر اهرمهای کلیدی در نظم بینالمللی و کاستن از استیلای آمریکاست اما به شیوهای که میکوشد تا از تقابل مستقیم با آمریکا یا دیگر قدرتهای بزرگ جهانی اجتناب ورزد. همچنین، همین آینده است که در آن چین بهطور مسلم بیشترین نفع مستقیم را برای مشارکت در نظم چندجانبه میبیند که هم فعال است و هم عمدتا سازنده. نسخه پیشفرض [default version] از آینده سوم – طفرهروی ناهماهنگ- چینی را شامل میشود که بهشدت درونگرا شده و از سیگنال اخیری که میگوید این کشور تبدیل به یک رهبر فعال و مسوول در نظم چندجانبه خواهد شد، عدول کرده است. این میتواند محصول بحرانهای داخلی باشد که بیشتر توجه پکن را از جاهطلبیهای بینالمللیاش، مشکلات سیاسی داخلی یا تغییر جهت دوباره توجه نظام رهبری دور میکند. در هر صورت، در این آینده، چین به مراتب کمتر علاقهمند به پویاییهای بینالمللی، از جمله حول نظم چندجانبه است و عمدتا بر مجموعهای محدود از مسائل سیاسی داخلی و مجموعهای از نگرانیهای امنیتی ملی فوری و محلی متمرکز است.
در نتیجه، نگرش چین در این آینده در قبال نظم چندجانبه ناهماهنگ و ناسازگار بوده و مشارکتش دورهای، نامنسجم و اغلب متناقض است. این بیشتر به نهادهای بینالمللی و فرآیندهای مستقیمتر اقتصاد داخلی یا ارزش سیاسی مرتبط است مانند مسائل تجاری و احتمالا زیست محیطی اما یک ذهنیت بحرانی میتواند به شکل فوقالعادهای موجب شکلگیری رفتار چینی خودنفع مدار [self-serving] حتی در این حوزهها شود.
در حقیقت، چین در این آینده، در نگرش خود کشوری است که کمترین چندجانبهنگری [the least multilateral] و حداقلیترین تمایل [the least willing] یا توانمندی را دارد تا بتواند مصالحههایی بهخاطر همکاری بهوجود آورد. افزون بر این، از تمام آیندهها، این آیندهای است که شاهد خشمگینترین و خصمانهترین واکنش چین بر فشار روی هنجارهایی بینالمللی مانند حقوق بشر، امنیت اطلاعرسانی و تجارت عادلانه خواهد بود. وضعیت داخلیاش به راحتی میتواند موجب سطوح غیرمنتظرهای از پوپولیسم ملیگرایانه شود. بنابراین، چین در این آینده اشتها یا توانایی اندکی برای هدایت و رهبری نظم چندجانبه خواهد داشت.
در بسیاری از مسائل، رفتار این کشور «طفرهروی» بهنظر میرسد: از مشارکت به شکلی معنادار سر باز میزند. در مورد مسائل دیگر، موضعی مخالف اتخاذ میکند و ساز مخالف میزند. رهبری چین بسته به اینکه چگونه پویایی داخلی نقشآفرین است میتواند رفتاری پرخاشگرانه علیه تایوان یا دریاهای چین جنوبی و شرقی در پیش گیرد و این را در زمره منافع خود بشمارد اما آینده چنین تجاوزی را متصور نیست. بهطور کلی، در این آینده، چین عمدتا یک «غیربازیگر» [Non-player: این اصطلاح ظاهرا از بازیهای کامپیوتری وارد مباحث سیاسی شده است. چنین بهنظر میرسد که «غیربازیگر» اشاره دارد به نقشی که کامپیوتر در برابر شما بهعنوان بازیگر اصلی ایفا میکند؛ بازیگر مجازی؛ بازیگر غیرواقعی] در نظم چندجانبه است.
یک گونه احتمالی جایگزین از این آینده شامل چینی میشود که خود را در کسوت یک رهبر جهانی جلوهگر میسازد اما از مقتضیات این رهبری پیروی نمیکند. اقدامات نهایی چین مانند همان اقدامات در نسخه پیشفرض این آینده است: کار چندانی برای یافتن راهحلی جهت حل مشکلات چندجانبه انجام نمیدهد درحالیکه نقش خرمگس معرکه را دارد و منتقد برتری و استیلای آمریکاست نه رهبری اثرگذار در نهادها و فرآیندها. با این حال، این نگاه میتواند با تداوم نوعی لفاظی که در اظهارات «شی» وجود دارد مانند سخنرانی در داووس ترکیب شود: یک تعهد ظاهری به ایفای نقش چابکتر و پرانرژیتر در رهبری یک جهان درحال جهانی شدن [globalizing world]. نتیجه همانا چینی خواهد بود که با وعده نکردن به تعهداتش به نظم چندجانبه آسیب میزند. از آنجا که این نتیجه منفعلانه بهنظر میرسد، توماس کریستنسن تاکید کرده که «اگر چین به وضوح بر دوش دیگران به رایگان موج سواری کند و نه حمایت سازنده ارائه دهد و نه اشکال تراشی عمدی، ممکن است این تلاشها را به بهای کمتری از میان ببرد» آن هم تا حدودی بهواسطه ترغیب کمکهای سازنده قدرتهای مهم دیگر.
تبعات آن برای سیاست آمریکا
بسیاری از این مولفهها به تعیین این مساله کمک خواهند کرد که کدامیک از این سناریوها نقشآفرین خواهند بود. یک متغیر غالب، که با نقش تاریخی چشمگیر گذار قدرتها مطرح شده، احتمالا مسیر قدرت نسبی میان آمریکا و چین است. وضعیت چین نسبت به قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا یک رویکرد انتقادی در برابر گزینههای این کشور در مورد چگونگی تعامل با نظم بینالمللی غالب به دست میدهد. متغیر دوم و مربوطه همانا توازن قدرت میان کشورهایی است که یا با چین یا آمریکا اتحاد و همپوشانی نزدیکی دارند. ادراک چین از پیوند منطقهای و جهانی متحدان، شرکا و دوستان حامی احتمالا بر اندیشهاش در مورد گونههای نظمی که ممکن است در چارچوب درک و فهمش باشد تاثیر بگذارد. دنیایی که در آن اتحادهای آمریکایی از هم گسسته و اجماع جهانی در مورد هنجارهای خاص رنگ باخته است – شاید در نتیجه شتاب رشد فعلی در تعدادی از رژیمهای غیرلیبرال- فرصتهای متفاوتی برای اعمال نفوذ بر شکل دادن به نظم جهانی در اختیار چین قرار داده شود.
ارسال نظر