رفتار چین در قبال نظم بین‌المللی پساجنگ

به‌طور کلی، رفتار چین تاکنون نشان داده که این کشور مصمم به مشارکت در نهادها و شکل دادن به نظم موجود است نه واژگونی یا جایگزین کردن آنها. با این حال، چین یک «ملحق شونده» منفعل به نظم فعلی آمریکایی نیست و اغلب با آن دچار اصطکاک شده است. در حقیقت، در هر مساله مهمی که در اینجا بررسی شده، تعامل چین با نهادها، قواعد و هنجارهای نظم جزئی، ناقص، اغلب مجهول و گاهی کاملا مبهم بوده است. حمایت این کشور از عناصری از نظم بین‌المللی به شدت محدود به آن دسته از عناصری است که مستقیما منافع چین را ترویج می‌کند. در مقابل، چین علاقه اندکی به بسط و تعمیم منابع برای تقویت آن جلوه‌ها و جنبه‌هایی نشان داده که هیچ نفع مستقیمی برای این کشور ندارد. با این حال، چین تا حدودی مایل به جذب ارزش نظم مشترک است و همان قدر که یک تجدیدنظرطلب تمام عیار نیست، یک حامی مشتاق رهبری آمریکا هم نیست. شاید چیزی بینابین باشد. برای هر یک از خرده نظم‌های ذکر شده در فصل اول، ما داده‌هایی از تحقیق‌مان را برای ارائه پاسخ‌های کیفی به تعدادی پرسش اساسی مورد استفاده قرار دادیم:

* آیا چین منافع ملی چشمگیری دارد که به واسطه هماهنگی یا همکاری نهادین و هنجاری بازتاب‌یافته از سوی این خرده نظم مورد حمایت قرار می‌گیرد؟

* آیا این کشور به قدر کافی قواعد، قانون بین‌المللی یا استانداردها در این خرده نظم را دنبال می‌کند که نشان دهد مساله انطباق را جدی می‌گیرد؟

* نسبت به سه یا چهار دهه پیش، آیا مسیر کلی تعامل چین با این خرده نظم مثبت است یا منفی؟

یک محقق پس از بازبینی گسترده مواضع خود در قبال سازمان‌های بین‌المللی نتیجه گرفت که «چین از زمان پیوستن دوباره به نظام بین‌الملل در ۳۰ سال پیش فرآیند آموزش و جامعه‌پذیری را از طریق مشارکت از سر گذرانده و نگرش‌ها و رفتارهایش تغییریافته و به حمایت از جهت‌گیری وضع موجود تحول یافت.»

به هر حال، به منظور اینکه این پیوند مفید ادامه یابد، این نظم باید «واقعیات داخلی و منافع ملی این کشور را مورد شناسایی قرار داده و همزمان قدرت نوظهور و جایگاه این کشور را مورد تایید و تصریح قرار دهد و میزان مناسبی از احترام را به آن نشان دهد.» در این فرآیند، چین به مرور به یک قدرت مدافع وضع موجود [status-quo power] تبدیل شده: از یک تغییردهنده و متحول‌کننده سیستم به یک حافظ سیستم درحالت مبنایی خود. بخشی از این محصول خاص ادغام تدریجی چین در نهادهای اقتصادی جهانی است. «الستر یان جانستون» [Alastair Iain Johnston] دریافت که «شواهد قابل‌توجهی - اگر نگوییم ظریف- از جامعه‌پذیری دیپلمات‌ها، استراتژیست‌ها و تحلیلگران چینی در برخی هنجارها و اقدامات ضدسیاست واقعی [counter-realpolitik] در نتیجه مشارکت در این نهادها وجود دارد.» او چندین مطالعه روی مشارکت و رفتار چین در بسیاری از نهادها و رژیم‌های بین‌المللی را مورد بازنگری و بازبینی قرار داد و نتیجه گرفت که جامعه‌پذیری تا حدودی کارگر است. با این حال، او همچنین می‌پذیرد که سازوکارهای دقیقی که به‌واسطه آن جامعه‌پذیری کارگر می‌شود روشن نیست. «کنت» شواهدی یافته و با آن موافق است که مشارکت چین در نظم مفهوم برخی منافع را از نو شکل داده و «آمادگی چین برای بر دوش کشیدن هزینه‌ها»ی نظم چندجانبه را تقویت کرده است.

مهم است که رابطه علی میان یک نظم چندجانبه و رفتار چین را شفاف‌سازی کنیم. ما درنیافتیم که وجود چنین نظمی مفهوم منافع ضروری چین را تغییر داده یا محدودیت‌های قاطعی بر رفتار چین وضع کرده است. در نهایت، همان‌طور که پیش از این نشان داده شد، چین تفسیری روشن و سازگار از آن چیزی دارد که آن را «منافع اساسی» [core interests] می‌نامد و به‌دنبال پیگیری این منافع از طریق ابزارهای چندجانبه و یکجانبه است. افزون بر این، همچون آمریکا و دیگر قدرت‌های مهم، چین در دفاع از منافع خود اقدام خواهد کرد و اهداف خود را گاهی به شکلی یکجانبه دنبال خواهد کرد که مسیرهای چندجانبه را بی‌اعتبار کرده یا حتی در ستیز با قواعد و هنجارهایش قرار می‌گیرد. با این وجود، در رفتار چین ما برخی سازوکارهای خاص را می‌بینیم که به‌واسطه آن وجود ترتیبات چندجانبه قدرتمند- در سطوح منطقه ای و جهانی- بر اندیشه چینی در مورد «چونگی» دنبال کردن منابع و اهدافش داشته باشد. این اهداف عبارتند از:

۱- فرصت‌هایی برای افزایش مستقیم منافع چین. در برخی موارد- همچون ظهور نظم تجاری جهانی که بازارهای صادراتی چشمگیری برای کالاهای چینی به‌دست می‌دهد- تلاقی اهداف، خصلت و ماهیت نظم و منافع خود چین بسیار قدرتمند بوده است. اغلب گفته می‌شود که کشورهای معدودی از فرصت‌های فراهم آمده از سوی نظم پساجنگ بیش از چین نفع برده‌اند. اظهارات اخیر از سوی «شی» این درک اساسی را مورد تایید قرار می‌دهد.