بخش صد و هفتم
نه «صلح آمریکایی» نه «صلح چینی» - ۲۳ شهریور ۹۶
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
سیاست آغازگر نبودن در استفاده از تسلیحات هستهای محصول سیاست خارجی غیرمتعهدانه صلحآمیز و مستقل چین است. این در تضاد کامل با رویکرد آمریکا مبنی بر استفاده از تسلیحات هستهای بهعنوان روش مهمی برای حفظ جایگاه استراتژیک در روابط با متحدانش قرار دارد. آمریکا براساس استراتژی بازدارندگیاش بر کنترل متحدانش متمرکز شده آن هم با چند روش: تامین چتر هستهای برای آنها، جلوگیری از توسعه تسلیحات هستهای آنها و همزمان ساخت یک نظام امنیتی جهانی به رهبری آمریکا.
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
سیاست آغازگر نبودن در استفاده از تسلیحات هستهای محصول سیاست خارجی غیرمتعهدانه صلحآمیز و مستقل چین است. این در تضاد کامل با رویکرد آمریکا مبنی بر استفاده از تسلیحات هستهای بهعنوان روش مهمی برای حفظ جایگاه استراتژیک در روابط با متحدانش قرار دارد. آمریکا براساس استراتژی بازدارندگیاش بر کنترل متحدانش متمرکز شده آن هم با چند روش: تامین چتر هستهای برای آنها، جلوگیری از توسعه تسلیحات هستهای آنها و همزمان ساخت یک نظام امنیتی جهانی به رهبری آمریکا. اما چین بر عدم شکل دادن به ائتلافهای نظامی با تمام کشورها اصرار داشته و از تسلیحات هستهای بهعنوان ابزاری برای کنترل یا اعمال نفوذ بر سیاستهای کشورهای دیگر استفاده نکرده است.
دوم، بهدلیل سیاست آغازگر نبودن غیرمشروط (unconditional no first use)، چین از درگیر شدن غیرضروری در مسابقه هستهای با سایر کشورهای هستهای اجتناب کرده است. به منظور جلوگیری از حمله هستهای از سوی کشورهای دیگر، یک کشور باید تضمین کند که نیروهای هستهایاش به شکل قابل اعتمادی قابل بقا و اتکا بوده و میتواند در موج اول حمله طرف مقابل تاب آورد. افزون بر این، باید مطمئن باشد که از قابلیت بسندهای برای تلافی و نابودی مراکز جمعیتی طرف دیگر برخوردار است. با این حال، بهطور کلی، انجام این کار بسیار آسانتر است از توسعه قابلیتهای مورد نیاز برای پیروزی در جنگ هستهای. در مقابل، استراتژیهای هستهای آمریکا و روسیه (و پیش از آن شوروی) بر آغازگر بودن پیشگیرانه در استفاده از تسلیحات هستهای هنگام ضرورت مبتنی هستند. از اینرو، این دو کشور در حالت دائمی «ترس کور» (blind fear) قرار دارند و هرگز نمیتوانند تصمیم بگیرند که چه میزان از زرادخانه هستهای کافی است. افزون بر این، وقتی ندانند که چه زمانی نیروهای طرف دیگر ممکن است از نیروهای آنها پیشی بگیرد یا چه زمانی طرف دیگر ممکن است حمله ناگهانی را شروع کند، آنها باید اطمینان داشته باشند که نیروهای هستهایشان همواره آماده انجام حملهای فوری به محض دریافت هشدار هستند. برنامههایشان برای ساخت جنگافزار و تدارکات جنگی همواره مبتنی خواهد بود بر شناسایی بدترین سناریوها، اغراق در مورد نیروهای طرف مقابل و در نتیجه، حدس و گمان در مورد توسعه نامحدود نیروهای آن طرف. تمام اینها ریشههای جنگ هستهای و مسابقات تسلیحاتی است. چین بهدلیل سیاست آغازگر نبودن، اشتراکی با این ذهنیت اضطراب و ترس ندارد. هدف قرار دادن چند شهر بزرگ برای تلافی و انتقام کافی است که کشور دیگر را از انجام حمله هستهای بازدارد. شکل دادن به یک زرادخانه هستهای بزرگ و قابلیتهای هستهای گسترده و تهاجمی ضروری نیست. از سال 1964 به این سو، وقتی چین به قابلیت بازدارنده هستهای خود دست یافت، کمترین تعداد آزمایش هستهای را در میان 5 دولت هستهای NPT انجام داده است و همواره مقدار عددی تسلیحات هستهای خود را در کمترین حد نگه داشته است. چین نیازی ندارد که تسلیحات هستهای غیراستراتژیک خود را توسعه دهد مانند آن دسته از تسلیحاتی که در صحنه نبرد مورد استفاده قرار میگیرند و نیازی ندارد تا قابلیتهای رزمی خود را که برای حملات دقیق [با ضریب خطای کم] یا برای بهکارگیری تسلیحات هستهای در برابر کشورهای دیگر لازم هستند، توسعه دهد. افزون بر این، چین نیازی ندارد تا نیروهای هستهای خود را در وضعیت هشدار بالا نگه دارد زیرا این کشور پس از تحمل ضربه اول، دست به ضدحمله میزند و ابتدا باید تایید کند که چنین حملهای رخ داده و دشمن مرتکب این عمل شده است. تایید و تعیین این موضوعات مدتی زمان میبرد و برای چین بیمعنی است که نیروهای هستهای خود را مانند آمریکا و روسیه در سطح هشدار بالا نگه دارد.
«موشکهای بالستیک بین قارهای» و «کلاهکها»ی چین در واقع در بیشتر مواقع جدا از هم نگه داشته میشوند و تنها زمانی با هم ترکیب میشوند که ضرورت اقتضا کند. این عمل قابلیت بقای تسلیحات هستهای چین را افزایش میدهد و مهمتر اینکه ماهیت غیرخصمانه و غیرتهاجمی وضعیت هستهای چین را نشان میدهد. با توجه به تحولات پیوسته تکنولوژیک و تغییرات وضعیتی (circumstantial changes)، چین بهطور طبیعی باید تجهیزات خود را بهبود و ارتقا بخشد و ایمنی، قابلیت اعتماد و اثربخشی تسلیحات هستهای خود را افزایش دهد. برای مثال، این میتواند شامل ایجاد یک «سیستم رزمی سهگانه هستهای» باشد که موشکهای بین قارهای بالستیک در بطن آن قرار دارد و بمبافکنهای استراتژیک و زیردریاییهای هستهای تکمیلکننده دو بال آن هستند. این همچنین میتواند شامل تقویت پاسخ سریع، رسوخ موثر، وارد آوردن ضربات دقیق، صدمات فراگیر و قابلیتهای بقا و حمایت باشد تا به شکل موثری بتواند به تهدید جنگ و وضعیتهای اضطراری پاسخ گوید. با این حال، تمام این قابلیتها با فرض آغازگر نبودن در استفاده از تسلیحات هستهای انجام میشوند. بهطور خلاصه، سیاست آغازگر نبودن به چین ذهنیت عدم نیاز به مشارکت در مسابقه تسلیحاتی با دیگر کشورها را داده است و به این کشور اجازه داده که به آرامی برای نوسازی تسلیحات هستهایاش، براساس نیازهای دفاعی و اقتدار ملیاش به برنامهریزی بپردازد.
آغازگر نبودن و خلع سلاح هستهای بینالمللی
تاریخ 50 ساله نشان داده که سیاست آغازگر نبودن چین مسیری روشن را برای خلع سلاح هستهای بینالمللی و از میان بردن نهایی تسلیحات هستهای گشوده است. واقعیت چشمانداز بینالمللی امروز این است که آمریکا و روسیه در مجموع بیش از 95 درصد از تسلیحات هستهای جهانی را در اختیار دارند و این تفوق آنها را ملزم میدارد که در کاهش زرادخانه هستهای خود و فشار برای خلع سلاح کامل هستهای نقش پیشگام و رهبری داشته باشند. احتمال نزاع هستهای میان آمریکا و روسیه در دوران پساجنگ سرد کاهش یافته و این امر آنها را به سوی کاهش بقیه زرادخانه هستهایشان و کاهش ادوات تحویلی به بیش از دو سوم از طریق مذاکرات دوجانبه سوق داده است. این کاهش باید به تحول مثبت تلقی شود. با این حال، اگرچه آمریکا و روسیه تعداد تسلیحات هستهای خود را کاهش دادهاند اما هیچ یک نوسازی آنها را متوقف نکرده و این کاهش در مقدار قابلیت هیچیک از دو کشور برای انجام جنگ هستهای را کم نکرده است. هر دو کشور همچنان بر نقش غیرقابل جایگزین تسلیحات هستهای در استراتژیهای امنیتیشان اصرار میکنند. بنابراین، بزرگترین کاهش در تعداد تسلیحات هستهای آمریکا و روسیه گامی بزرگ به سوی خلع سلاح هستهای نیست اگرچه این مساله در نوسازی زرادخانهشان برای انطباق با محیط فعلی استراتژیک لازم است.
ارسال نظر