بخش صد و چهارم
نه «صلح آمریکایی» نه «صلح چینی» - ۲۰ شهریور ۹۶
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
تفکر هستهای چین بازتاب خصلت دفاع فعالی است که در فلسفه کلی دفاع ملی این کشور یافت میشود؛ فلسفهای که براستفاده از اقدامات دفاعی برای پاسخ به تهدیدات نظامی از سوی دشمنان قوی تمرکز دارد. براساس فرضیات موجود در این استراتژی، چین دست به یک حمله تهاجمی در مقیاس وسیع علیه کشور دیگر نخواهد زد. از اینرو، هر جنگی که شامل چین هم بشود قطعا باید بهخاطر دشمنانی باشد که به این کشور حمله میکنند و عرصه نبرد هم قلمرو خود چین خواهد بود.
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
تفکر هستهای چین بازتاب خصلت دفاع فعالی است که در فلسفه کلی دفاع ملی این کشور یافت میشود؛ فلسفهای که براستفاده از اقدامات دفاعی برای پاسخ به تهدیدات نظامی از سوی دشمنان قوی تمرکز دارد. براساس فرضیات موجود در این استراتژی، چین دست به یک حمله تهاجمی در مقیاس وسیع علیه کشور دیگر نخواهد زد. از اینرو، هر جنگی که شامل چین هم بشود قطعا باید بهخاطر دشمنانی باشد که به این کشور حمله میکنند و عرصه نبرد هم قلمرو خود چین خواهد بود. در این وضعیت، منطقیترین گزینه سیاسی «آغازگر نبودن» است و این بهطور مستقیم بازتاب الزامات ذاتا دفاعی استراتژی هستهای چین است. «آغازگر نبودن» در استفاده از تسلیحات هستهای به این معنا است که این تسلیحات فقط یک نقش در استراتژی امنیتی چین دارند؛ بازداشتن دولتهای هستهای دیگر از حمله هستهای به چین.
پس از توسعه نیروی اساسی بازدارنده هستهای، چین کاملا میتوانست بر منابع مالی و مادی برای تداوم ذخیره کلاهکهای هستهایاش تمرکز کند تا به رقابت با آمریکا و شوروی بپردازد. پس از جنگ سرد، بهطور خاص، چین پیشرفت چشمگیری در مسائل اقتصادی بهدست آورد، به سرعت منابع مادی و مالی را افزایش داد و بهطور چشمگیری معیارهای دانش و تکنولوژی را بهبود بخشید. در این چارچوب، برای چین دشوار نبود که زرادخانه هستهای خود را توسعه دهد. با این حال، چین این مسیر را به سوی برتری در راستای ساخت تسلیحات هستهای اتخاذ نکرد. همانطور که نخستوزیر اسبق چین «چوئن لای» خاطرنشان کرد: «ما این کار را انجام میدهیم [یعنی ساختن تسلیحات هستهای] تا انحصار هستهای و باجگیری هستهای را بشکنیم و دو ابرقدرت را محدود کنیم. اگر موفق شدیم، خواهیم توانست جنگ هستهای را متوقفسازیم و خوشبختانه، در نهایت تسلیحات هستهای را از میان ببریم... ما از این تسلیحات برای ترساندن مردم استفاده نمیکنیم. بنابراین قصد نداریم تا مقادیر زیادی از آن را تولید کنیم اما همچنان باید کمیت، کیفیت و مقدار مشخصی از آن را داشته باشیم.»
استراتژی هستهای چین و توسعه تسلیحات هستهای این کشور ضرورتا براساس اندیشه چوئن لای دنبال شده است؛ یعنی باید بدون تردید به ظرفیتهای هستهای دست یابد اما باید بهشدت به اهداف دفاعی، منطبق با استراتژی دفاع فعال، محدود شود که بر ابتکار و دفاع از خود تاکید دارد. افزون بر این، چین باید به پایبندی به سیاست آغازگر نبودن در استفاده از تسلیحات هستهای ادامه دهد و نباید اولین شلیک را انجام دهد. به این ترتیب، این تعهد یک سیاست به اصطلاح اعلامی نیست- چنانکه دانشمندان غربی آن را چنین درک میکنند- بلکه سیاستی است که عمیقا فرهنگ استراتژیک چین را بازتاب میدهد. در واقع این فرهنگ به یکی از اصول اساسی هدایتبخش برای استراتژی هستهای چین تبدیل شده است.
مفهوم جنگ مردمی
ریشه ایدئولوژیک دیگر سیاست آغازگر نبودن چین، اعتماد این کشور به توانایی بقای خود در جنگ متعارف است. این به دلیل درک عمیق رهبران چین از نقش مردم (خلق) در تصمیمگیری برای موفقیت یا شکست در یک جنگ است. نسل اول رهبران جمهوری خلق، استراتژی هستهای چین را براساس تجربهشان از مبارزه در جنگهای طولانیمدت انقلابی و جسارتشان در نبردها، حتی در یک جنگ متعارف در مقیاس وسیع، تدوین کردند. اگر چین با یک یورش گسترده خارجی مواجه شود، کل ملت چین برای مبارزه با دشمن برخواهند خاست و از کشور دفاع خواهند کرد. این نوع جنگ همان چیزی بود که مائوتسهدونگ، چوئن لای و دیگر رهبران چین از همان نسل بیشتر عمر خود را در آن جنگها گذرانده بودند و در نهایت به پیروزی رسیدند. آنها قویا باور داشتند که منابع گسترده و فراوان زمینی در چین به این کشور فضای کافی برای دفاع از خود در برابر دشمنان را میدهد. چین از هدایت حزب کمونیست و ارتش مردمی (خلق) منظم برخوردار است؛ وقتی شهروندان برای نبرد در یک جنگ مردمی طولانیمدت در سرزمین خود بسیج شوند، چین میتواند دشمنانی که دارای تسلیحات و تجهیزات برتر هستند را شکست دهد و حتی با همان تسلیحات دونتر خود دشمنانش را در دریای جنگ مردم غرق کند. این اندیشه استراتژیک از نسل قدیم رهبران هنوز دارای تاثیری عمیق بر جانشینان و آیندگانشان است و این منطق مهمی را برای سیاست آغازگر نبودن برای تسلیحات هستهای تشکیل میدهد. در این مرحله، دانشمندان غربی همواره قادر نبودهاند که سیاست آغازگر نبودن چین را درک کنند و بشناسند. آنها فرض میکنند که چین با ارتش متعارف ضعیف خود بیتردید در جنگ متعارف شکست خواهد خورد و بنابراین، به ناگزیر باید ابتدا از تسلیحات هستهای استفاده کند. آنها این اعتمادبهنفس کاملی را که سیاستگذاران چین به جنگ مردمشان (خلقشان) دارند را درک نمیکنند. با این حال برخی دانشمندان چینی توضیحات نسبتا روشنی در این زمینه دادهاند. چنانکه «لی بین» میگوید: «استفاده ابتدا به ساکن از تسلیحات هستهای بهعنوان آخرین راهحل تنها بخش نسبتا قابلاعتماد بازدارندگی هستهای گسترش یافته است. اگر چین هم از تسلیحات هستهای بهعنوان آخرین راهحل در موارد مرگ و زندگی استفاده کند، این فراتر از محدودیت آغازگر نبودن میرود. سیاست آغازگر نبودن چین در استفاده از تسلیحات هستهای چنین نقشی برای تسلیحات هستهای چین را حذف کرده است. یک حدس و گمان در این مساله این است که سیاستگذاران چین مشخص کردهاند که میتوان از این کشور با اتکا بر قدرت نظامی متعارفش، اندازه، مردم و... دفاع کرد و این کشور با حملات و ضربات متعارف کاملا ویران نخواهد شد، بنابراین چین بهعنوان آخرین راهحل به تسلیحات هستهای نیاز نخواهد داشت. در چنین شرایطی، چین تعهد کامل میدهد که در استفاده از تسلیحات هستهای آغازگر نخواهد بود.» «سان شیانگلی» (Sun Xiangli) خاطرنشان میسازد که «با توجه به تهدیدات متعارف، چین سنت و تجربه خوبی از نزاعهای طولانی و دشوار دارد؛ جایی که پای منافع حیاتی مرگ و زندگی در میان باشد، مردم چین از عزم مبارزه تا آخر برخوردار خواهند بود، صرفنظر از اینکه نیروهای متعارف دشمن مهاجم چقدر قوی باشد، بنابراین در این جنبه، هیچ نیازی نیست که چین ابتدا به ساکن استفاده از سلاح هستهای برای ممانعت از حملات متعارف را اعلام کند.
ارسال نظر