بخش هشتاد و ششم
نه «صلح آمریکایی» نه «صلح چینی» - ۲۹ مرداد ۹۶
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل به خطوط اصلی تفکر چینی در مورد استراتژی هستهای اشاره و گفته شد که جنگ انقلابی طولانیمدت در چین شکلدهنده دیدگاه رهبرانی مانند مائو، چوئن لای و دنگ شیائوپینگ از جنگ بود؛ یعنی آنها معتقد به تکیه بر مردم بودند نه پرستش سلاح. اگرچه ظهور تسلیحات هستهای تغییرات شگرفی در روشهای نبرد بهوجود آورد اما مائو اعتقاد داشت که آنها قواعد اساسی جنگ را تغییر نمیدهند. او معتقد بود که ربودن دلها و قلبها و نه در اختیار گرفتن یک یا چند سلاح جدید همان چیزی است که تعیینکننده نتیجه جنگ است.
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل به خطوط اصلی تفکر چینی در مورد استراتژی هستهای اشاره و گفته شد که جنگ انقلابی طولانیمدت در چین شکلدهنده دیدگاه رهبرانی مانند مائو، چوئن لای و دنگ شیائوپینگ از جنگ بود؛ یعنی آنها معتقد به تکیه بر مردم بودند نه پرستش سلاح. اگرچه ظهور تسلیحات هستهای تغییرات شگرفی در روشهای نبرد بهوجود آورد اما مائو اعتقاد داشت که آنها قواعد اساسی جنگ را تغییر نمیدهند. او معتقد بود که ربودن دلها و قلبها و نه در اختیار گرفتن یک یا چند سلاح جدید همان چیزی است که تعیینکننده نتیجه جنگ است. همچنین اشاره شد که نسل اول و دوم رهبران چین بهشدت بر تئوری مارکسیستی «ماتریالیسم دیالکتیک» در تحلیل طیفی از مسائل مهم- از جمله استراتژی هستهای- که با آن مواجه بودند، تاکید میکردند.
وقتی حفظ تسلیحات هستهای به ضرورت تبدیل میشود
قرن تحقیر چین (1949- 1839) تاثیری عمیق بر فرهنگ استراتژیک این کشور داشت. این مبارزه دشوار اراده رهبران پساجنگ چین را در عزم جزمشان برای کنترل سرنوشت استراتژیک کشور، بهجای اینکه دیگران به او دیکته کنند، شکل داد. تجربه استفاده از تجهیزات «بیارزشتر» برای مبارزه با دشمنی کاملا تجهیز شده، طی چندین دهه رهبران چین را به این باور رساند که بر عادلانه بودن جنگ تاکید کرده و عنصر انسانی را ارزش نهند. این همچنین منجر به درک عمیق آنها و باعث شد به اهمیت تسلیحات استراتژیک پیشرفته برای امنیت ملی توجه کنند. فلسفه معمول چینی که عقبماندن را به معنای در معرض حمله قرار گرفتن تلقی میکرد، بهعنوان نقطه اجماع در میان رهبران چین، قابل کاربرد به بازدارندگی هستهای نیز بوده است. در اوت 1945، ایالاتمتحده دو بمب اتم روی ژاپن انداخت. قدرت فوقالعاده آنها جهان را شوکه کرد. در مقابل تمایل حزب کمونیست چین در آن زمان در حمایت از این تئوری که تسلیحات به تنهایی در مورد نتیجه جنگ تصمیم میگیرند، مائو تز معروف خود را مطرح کرد که بمب اتم یک «ببر کاغذی» است و اینکه مردم هستند که نتیجه جنگ را بر اساس روابط میان سیاست، جنگ و تسلیحات تعیین میکنند. با این حال، این به آن معنا نیست که مائو و سایر رهبران چین با بیتوجهی به تسلیحات هستهای چین مینگریستند. در سالهای اول پس از تاسیس جمهوری خلق، مائو و سایر رهبران نسل اول چین بسیار دغدغه تحصیل تسلیحات هستهای را داشتند و بنابراین آن را بهعنوان «مسالهای سرنوشتساز» و مهم تلقی میکردند.
اندکی پس از تاسیس، جمهوری خلق چین با تهدیدات جدی جنگی از سوی دشمنان قدرتمندی مواجه بود که مرزهایش را، بهویژه در قالب تهدیدات واقعی از سوی قدرتهای هستهای بیرونی، بهخطر میافکندند و این باعث شد چین تلاش فراوانی برای توسعه تسلیحات هستهای خاص خود به خرج دهد. از 1950 تا 1969، چین بارها با خطر حمله هستهای از جانب آمریکا و شوروی مواجه بود. در واقع، ایالاتمتحده برنامههای واقعی جنگی برای وارد آوردن ضربه هستهای به چین در دهههای 50 و 60 داشت همانطور که شوروی هم در دهه 70 چنین برنامههایی داشت. مائو همواره این پند دانشمند فرانسوی «ژان فردریک ژولیو- کوری » را در ذهن داشت که یک دولت باید بمب اتمی خاص خود را داشته باشد تا با بمبهای اتمی مخالفت ورزد. تهدید هستهای خارجی طی جنگ کره عزم رهبران چین برای توسعه تسلیحات هستهای و استفاده از آن برای مخالفت با تهدید هستهای را جزم و تقویت کرد. برای مثال مائو معتقد بود که «بدون آنها [تسلیحات هستهای] سخنتان سبک شمرده خواهد شد.» مائو خاطرنشان ساخت که «در دنیای امروز، اگر نخواهیم زیر یوغ دیگران قرارگیریم، نمیتوانیم دور آن [تسلیحات هستهای] خط بکشیم و فاقد آن باشیم.»
نپذیرفتن چتر هستهای شوروی
در اکتبر 1954، مائو از نیکیتا خروشچف و سپس رهبر اتحاد شوروی درخواستی کرد. فحوای این درخواست، کمک از جانب مسکو بود برای طرح چین مبنی بر توسعه تسلیحات هستهای. خروشچف معتقد بود که برای جامعه سوسیالیستی جهانی دیگر کافی است که یک چتر هستهای واحد داشته باشند و اینکه کسی به داشتن تسلیحات هستهای نیاز ندارد. با این حال رهبران چین طی سالها تقلا و مبارزه، کاملا از اهمیت استقلال استراتژیک آگاه بوده و اعتقاد داشتند که چتر هستهای اتحاد شوروی «غیرقابل اعتماد» است. بنابراین اصرار میکردند که چین تسلیحات هستهای مختص به خود را باید توسعه دهد. در نتیجه اتحاد شوروی پذیرفت که کمکهای فنی در مورد تسلیحات استراتژیک پیچیدهای مانند موشکها و کلاهکهای هستهای ارائه دهد. این کمک دو سال بعد پایان یافت زمانی که روابط چین- شوروی رو به سردی رفت و شوروی متخصصان خود را از چین بیرون کشید. تاریخ به حمایت از قضاوت این رهبران چینی برخاست که اتکای کامل یک کشور به کشورهای دیگر برای تسلیحات بسیار خطرناک است.
مقاومت در برابر قصد قدرتهای هستهای
در تابستان 1958، اتحاد شوروی پیشنهاد یک ناوگان مشترک و یک ایستگاه رادیویی موج بلند مشترک با چین را مطرح کرد که موجب تنش شدید میان رهبران دو کشور شد. پیشنهاد خروشچف عمدتا برای بهبود وضعیت نامطلوب ژئوپلیتیک شوروی در برابر آمریکا طراحی شده بود. با این حال، مهمترین ملاحظه مائو استقلال و حاکمیت ملی بود. افزون بر این، مائو معتقد بود که قصد استراتژیک شوروی همانا کنترل چین با نیروهای هستهای بود؛ این پیشنهاد بیاعتمادی استراتژیک عمیق متقابل میان آنها را نشان داد. مائو اعتقاد داشت که «هم آمریکا و هم شوروی تسلیحات هستهای دارند و خواهان حکومت بر جهان هستند.» از اینرو مائو قاطعانه در برابر پیشنهاد خروشچف مقاومت کرده و گفت «اعمال کنترل یک قدرت بزرگ بر ما قابلپذیرش نیست.» در جولای 1971 ایالاتمتحده نگرانی خود از امنیت آینده چین را بیان کرد. این مساله گرایش آمریکا به «خودنمایی» نیروهای هستهای استراتژیکش در ارتباط با چین را نشان داد و بنابراین پیشنهاد خود برای استفاده از این نیرو در راستای محافظت از چین را مطرح کرد؛ پیشنهادی که - نیازی به گفتن نیست که- به سرعت رد شد.
ارسال نظر