نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل به 10 مولفه تاثیرگذار در دستیابی به توازن قدرت منطقه‌ای پرداخته و اشاره شد که حتی اگر تا سال‌های آینده ایالات‌متحده قدرت مهم جهانی باقی بماند اما یک گذار و جابه‌جایی اساسی و غیرقابل انکار در قدرت نظامی و اقتصادی در غرب پاسیفیک رخ خواهد داد که نشانه‌های آن هم اکنون دیده می‌شود. اگر این روند به‌صورت کنترل نشده رها شود به احتمال زیاد به مرور زمان تعمیق می‌یابد زیرا بعید است نرخ رشد چین (و هزینه‌های دفاعی) کاهش چشمگیری داشته باشد و محتمل است که نرخ رشد آمریکا (و هزینه‌های دفاعی) نسبتا محدود باقی بماند.

در شرایط غالب، تمام آنچه گرفته می‌شود یک بحران عمده است - کمتر از جنگ اما نه آنقدر شدید برای ایجاد یک درگیری تندوتیز- برای به قاعده درآوردن مفاهیم تهدید در مورد یک رابطه به شدت خصمانه چینی- آمریکایی. در نتیجه، فرصت توسعه یک توازن باثبات را از میان برده یا به شدت کاهش می‌دهد.

سوم، فائق آمدن بر انفعال و سکون عظیم دولت‌های بزرگ [complex governments: اشاره دارد به دولتی که دارای بخش‌های متنوع است که هر بخشی مستقل از دیگری است اما در توازی با هم برای اداره کشور کار می‌کنند. دولت حجیم یا چندوجه یا complex government دولتی است با چند لایه، چند شاخه و ... که همگی بر کاری که باید برای روان‌تر کردن امور انجام دهند، متمرکزند. در این دولت‌ها سازوکارهای نظارتی هم وجود دارد که تمام ارکان را زیر نظارت خود دارد. مصداق چنین دولتی را آمریکا می‌دانند که دارای بخش‌ها و ادارات زیاد است اما کارشان تداخل در یکدیگر نیست بلکه تسهیل کردن امور است] و غرور فرهنگی و تعصبات سیاسی و بوروکراتیکی که بر باور به ویژگی‌های برتر و ثبات‌آور آمریکا یا تمرکز منطقه‌ای چین تاکید می‌کند، امکان‌پذیر است. این باورها، در کنار سطوح عمیق و موجود بی‌اعتمادی میان واشنگتن و پکن، شاید مهم‌ترین موانع برای ایجاد اجماع - در هر دو پایتخت- در حمایت از توازن قدرت باثبات و تعهد به انجام تغییرات چشمگیر است که به احتمال زیاد برای دستیابی به هدف مطلوب الزامی است. در گذشته، تغییر و جابه‌جایی در باورها معمولا در نتیجه تجربه سوزان جنگ‌های بزرگ رخ می‌داد. اما در قرن 21، یک سیاره در هم‌تنیده در سطح جهان و یک رابطه بی‌سابقه و به هم وابسته آمریکا- چین نشان می‌دهد که خویشکامی روشنگرانه [enlightened self-interest] و درک فرصت‌ها و خطرات وضعیت موجود در غرب پاسیفیک می‌تواند بر این سرنوشت پیشی گیرد. اگرچه موانع در ایجاد یک توازن پایدار ظاهرا دلهره‌آور است اما تغییر محتمل است.

در نهایت، مهم است تکرار کنیم که استدلال برای ایجاد توازن قدرت پایدار در غرب پاسیفیک که در بخش‌های قبل اشاره شد معامله با چین از موضع ضعف آمریکا را الزامی نمی‌سازد، چنانکه برخی بدون تردید مدعی آن هستند، بلکه بر استفاده موثر از قدرت اقتصادی و نظامی چشمگیر آمریکا- هم داخلی و هم جهانی- به‌جای تلاش برای بهره‌برداری از نقاط ضعف و موضع کاهشی این کشور اتکا دارد. این پیش‌بینی می‌گوید که آمریکا قدرتمندترین و تاثیرگذارترین کشور در جهان برای دهه‌های آینده باقی خواهد ماند و اینکه واشنگتن با حمایت متحدان و دوستانش می‌تواند نقش رهبری در آسیا را - در بسیاری از حوزه‌ها در کنار پکن- به شکلی که ضامن تمام قدرت‌های منطقه‌ای باشد به دست گیرد. به عبارت دیگر، فرآیندی که این استدلال برای ایجاد ثبات بلندمدت و رفاه ایجاد می‌کند بر ابتکار و قدرت آمریکا متکی است نه انفعال و نه امتیازات یکطرفه.

برخی ضمائم

۱- تجارت آسه‌آن با چین و آمریکا

به گفته بانک جهانی، کل تجارت چین با 10 کشور آسه‌آن (صادرات کل به چین به علاوه واردات کل از چین) به‌عنوان درصدی از تجارت کلی آسه‌آن با کشورهای غیرآسه‌آن حدود 7/ 5 درصد در سال 2000 بود اما در سال 2014 به 7/ 19 درصد با حجم دلاری 382 میلیارد دلار افزایش یافت. در مقابل، کل تجارت آمریکا با کشورهای آسه‌آن به‌عنوان درصدی از کل تجارت آسه‌آن با کشورهای غیر آسه‌آن از 7/ 21 درصد در سال 2000 به 1/ 11 درصد در سال 2014 با حجم دلاری 215 میلیارد دلار کاهش یافت. نرخ رشد مرکب سالانه (CAGR) تجارت آمریکا با کشورهای آسه‌آن 5/ 3 درصد است. در این نرخ، تا سال 2040 تجارت آمریکا- آسه‌آن به 522 میلیارد دلار افزایش خواهد یافت. با این وجود، با توجه به تجربه چین به‌عنوان کشوری در حال توسعه با رشدی به سرعت در حال تغییر، هر تلاشی برای پیش بینی تجارت آینده چین با آسه‌آن مملو از دشواری خواهد بود. نرخ رشد مرکب تجارت سالانه چین با کشورهای آسه‌آن طی 14 سال گذشته 6/ 18 درصد بوده و برای بازه زمانی 2014- 2009 هم 1/ 16 درصد بود؛ در فاصله 2012 تا 2014، فقط 8 درصد بود. بعید است که چین این نرخ رشد را بتواند در آینده هم حفظ کند. با نرخ رشد 6/ 18 درصد، تجارت چین با آسه‌آن تا سال 2040 حدود 32 تریلیون دلار خواهد بود؛ رقمی بسیار غیرمعقول با در نظر گرفتن اینکه کل تجارت جهان در سال 2014 تقریبا 32 تریلیون دلار بود (صادرات سال 2014 تقریبا 9/ 15 تریلیون دلار و واردات 4/ 16 تریلیون دلار بود). دشواری پیش‌بینی مسیر رشد اقتصادی چین در آینده مانع پیش‌بینی روندهای آینده است. با این حال، با فرض اینکه تجارت چین با آسه‌آن به سطح فعلی آمریکا سقوط کند - سالانه با 3 درصد رشد کند- تجارت چین با آسه‌آن بیش از 900 میلیارد دلار می‌شود.

۲- تجارت ژاپن با چین و آمریکا

کل تجارت ژاپن با چین در سال 2014 (کل صادرات به چین به علاوه کل واردات از چین) بالغ بر 307 میلیارد دلار می‌شود. نرخ رشد مرکب سالانه از سال 2007 به بعد 8/ 3 درصد بوده است. از کل تجارت ژاپن با جهان، تجارت با چین تشکیل‌دهنده حدود 5/ 20درصد است که 8/ 17 درصد در سال 2007 افزایش یافته است. اگر چین و ژاپن روندهای فعلی را حفظ کنند- تا سال 2040- تجارت دوجانبه به 800 میلیارد دلار بالغ می‌شود. در همین بازه زمانی، سهم آمریکا از کل تجارت جهانی ژاپن از 3/ 16 درصد به 6/ 13 درصد کاهش یافته است. در سال 2014، کل تجارت آمریکا با ژاپن بیش از 200 میلیارد دلار بوده آن هم با نرخ رشد مرکب سالانه یک درصد از سال 2007. اگر این روند ادامه یابد، تجارت متقابل میان ژاپن و آمریکا تا سال 2040 به 158 میلیارد دلار سقوط خواهد کرد، حدود نیمی از کل تجارت فعلی چین با ژاپن.