بخش سی و هشتم
نه «صلح آمریکایی» نه«صلح چینی» - ۳۱ خرداد ۹۶
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل گفته شد در محیطی که برتری یا غلبه نظامی آشکار یک طرف وجود دارد، ساختار نیروهای متعارف اما تهاجمی و دکترین نظامی میتواند مسلما بهعنوان یک عامل بازدارنده قوی در برابر محاسبات غلط به خدمت گرفته شود. اما وقتی پای تسلیحات هستهای به میان میآید تلاشها برای حفظ این برتری میتواند بهدستور کاری برای فاجعه تبدیل شود.
در یک وضعیت نامشخص قدرت، هر دو طرف بیتردید تاکید بالایی بر وارد آوردن ضربه اول در یک بحران شدید میکنند؛ در حالی که اگر لازم باشد، بدشان نمیآید علاقه خود به بدتر شدن بحران را نشان دهند.
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل گفته شد در محیطی که برتری یا غلبه نظامی آشکار یک طرف وجود دارد، ساختار نیروهای متعارف اما تهاجمی و دکترین نظامی میتواند مسلما بهعنوان یک عامل بازدارنده قوی در برابر محاسبات غلط به خدمت گرفته شود. اما وقتی پای تسلیحات هستهای به میان میآید تلاشها برای حفظ این برتری میتواند بهدستور کاری برای فاجعه تبدیل شود.
در یک وضعیت نامشخص قدرت، هر دو طرف بیتردید تاکید بالایی بر وارد آوردن ضربه اول در یک بحران شدید میکنند؛ در حالی که اگر لازم باشد، بدشان نمیآید علاقه خود به بدتر شدن بحران را نشان دهند. هر دو طرف با سیاستهای خود میکوشند هم تواناییهای خود را افزایش دهند و هم قابلیت وارد آوردن ضربه اول را داشته باشند و هم با چینش سیاستهای منطقهای سعی در ایجاد قید و بند برای طرف دیگر میکنند.
بنابراین، در حالی که برای چین اتخاذ استراتژی بازدارنده متقابل عمدتا یعنی کنار گذاشتن برخی اقدامات تهاجمی در حال و آینده، قابلیتهای نظامی تجسم و بروز قدرت و گزینههای مشخصی مانند تصرف با زور سرزمینهای مورد ادعا است (که هر دو احتمالا از سوی پکن در حال حاضر مدنظر است) اما برای آمریکا و متحدانش این یعنی گذار مسلما پیچیدهتر به نوع جدیدی از ترکیب، چینش و ساختار محدود «قوا» و «دکترین» در آسیا است. این یعنی ایجاد یک ژست نظامی بازدارنده متقابل در غرب پاسیفیک مستلزم فدا کردن منافع حیاتی آمریکا (یا چین) نیست. همانطور که در بالا مطرح شد، براساس چنین ژستی، واشنگتن توانایی جلوگیری از تهاجم، تضمین امنیت متحدان کلیدی مانند ژاپن، کاهش شانس وقوع بحرانهای وخیمِ در حال ظهور و جلوگیری از مسابقه تسلیحاتی پرهزینه و خطرناک در منطقه را دارد.
با توجه به الزام دو طرف برای کنار گذاشتن ترکیب، چینش و ساختار نیروهایی که برای تصرف و حفظ سرزمینهای فراساحلی در دریاهای شرق و جنوب چین طراحی شده است، این ژست همچنین (مسلما) میتواند انگیزههای چین برای دنبال کردن روشهای صلحآمیز در پرداختن به مناقشات دریایی را افزایش دهد. آنچه برای چین به همان اندازه مهم است این است که این ژست قوا و نیروها مبنایی بسیار معتبرتر (و بنابراین اطمینانبخشتر) به این مفهوم - که اغلب از سوی مقامهای آمریکایی بیان میشود- میدهد که آمریکا هچ تهدیدی برای قلمروی چین نیست.
برای هر دو دولت، چنین ژست قوا و دکترین نظامیای مانع ظهور دیگری به مثابه قدرت بالقوه متخاصم مسلطی میشود که قادر است مانع تجارت آزاد شده یا قدرتهای کوچکتر را به لحاظ سیاسی، اقتصادی و ... بهراساند. در نهایت، ژست نیروی بازدارنده متقابل منطقهای مانع از دستیابی این دو قدرت به قابلیتهای لازم برای محافظت از SLOCSهای دریایی در خارج از غرب پاسیفیک علیه بازیگران دولتی (مثل خودشان) و غیردولتی نخواهد شد.
۳- هفت جزء توازن قدرت پایدار
همانطور که تحلیلهای بالا نشان میدهد، برای اجتناب از مسابقه تسلیحاتی و شاید ظهور یک محیط پرتنش بحران گونه جنگ سردی در غرب پاسیفیک، آمریکا، چین و سایر قدرتهای مهم آسیایی باید واقعیات حرکت دوفاکتو به سوی توازن قدرت در منطقه و بنابراین، ضرورت گذار به نسخهای پایدارتر از آن توازن را بپذیرند.
ویژگیهای احتمالی چنین توازن باثباتی در اصل در مقاله خلاصه شده ام با عنوان «فراسوی برتری آمریکا در غرب پاسیفیک» ارائه شده و تا حدی هم در فصل 2 مورد بحث قرار گرفت. این ویژگیها عبارت است از:
* ترکیببندی قوای مسلح دو کشور براساس رویکرد دفاع محور و بازدارنده متقابل و دکترین نظامی که برای حفظ قابلیتهای اساسی بازدارندگی در هر دو طرف در عین تضمین سطوح کافی اطمینان به آمریکا، چین و سایر قدرتهای آسیایی و کاهش شانس دو طرف برای تقابل دوطرفه و بدتر شدن وضعیت طراحی شده است.
* مجموعهای از اقدامات گستردهتر و شدیدتر اعتمادساز در سطح منطقهای و اجتناب از بحران و مکانیزمهای مدیریتی برای کاهش اشتباهات و جلوگیری از تفسیرهای ناجور از انگیزهها و اقدامات هر دو طرف.
* مجموعهای پایدارتر و بلندمدتتر از ادراکات مربوط به منابع به شدت ناپایدار بحران و درگیری در منطقه مانند محیط امنیتی در شبهجزیره کره و تنگه تایوان، مدیریت اختلافات دریایی- سرزمینی ناپایدار، فعالیتهای ردیابی، شناسایی و جاسوسی چین، آمریکا و ژاپن در امتداد پیرامونهای دریایی یکدیگر.
* مجموعهای جامعتر و عمیقتر از ساختارهای اقتصادی در سطح منطقه و فرآیندهای طراحی شده برای افزایش انگیزههای مشترک برای یک نظام باز، همکاری جویانه تجاری، سرمایهگذاری و مالی در غرب پاسیفیک و فراسوی آن.
در مجموع، این عناصر یک مجموعه حداکثری یا ایدهآل از ویژگیهای یک توازن باثبات را تشکیل میدهند. با این حال، یک برآورد کمتر اما مسلما حداقلی و قابل دستیابی از این ویژگیها وجود دارد که میتواند به توازنی نسبتا پایدار منجر شود اما توازنی که همچنان تلاشهای بی ثبات ساز برای دستیابی یا حفظ برتری را مرجح میداند. یک برداشت کمتر جاهطلبانه اما حداقلی از توازن باثبات بر این محورها متمرکز خواهد بود:
* «ژست» و «دکترین» نظامی بازدارنده متقابل.
* طیفی از CBMها و CMMها که برای کاهش احتمال و شدت بحرانهای آینده آمریکا و چین طراحی شده است.
* درک بحرانهای احتمالی آینده در شبهجزیره کره و استفاده از زور و حرکت به سوی استقلال در تایوان.
* محیط کمتر نظامی در دریاهای شرقی و جنوبی چین.
* رابطه امنیتی تقویت شده و محدود آمریکا- ژاپن.
* عملیاتهای محدود ISR و آزادی ناوبری (FON).
* تلاشهای مشترک برای حفظ تجارت آزاد منطقهای و سیستم سرمایهگذاری و تقویت سیستم اقتصادی آمریکا.
ارسال نظر