بخش دوم
نه «صلح آمریکایی» نه«صلح چینی» - ۱۸ اردیبهشت ۹۶
نویسندگان: مایکل دی. سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل به رقابت استراتژیک میان چین و آمریکا در منطقه غرب پاسیفیک اشاره شد. این منطقه حیاط خلوت چین محسوب میشود و آمریکا نیز بهدنبال نفوذ در آن است، اما برای جلوگیری از برخورد یا اصطکاک میان این دو کشور باید منطقه حائلی میان آنها برقرار شود تا توازن قدرت منطقهای برقرار شود.
دوم، استدلال در حمایت از دور شدن از هژمونی یا نظام تکقطبی در غرب پاسیفیک باید بهطور قانعکنندهای به تمام مشارکتکنندگان نشان دهد که خلق توازن قدرت با ثبات چینی- آمریکایی بیش از هزینه، نفع دارد و بیتردید منافع ملی اساسی کشورهای مربوطه را فدا نمیکند.
نویسندگان: مایکل دی. سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل به رقابت استراتژیک میان چین و آمریکا در منطقه غرب پاسیفیک اشاره شد. این منطقه حیاط خلوت چین محسوب میشود و آمریکا نیز بهدنبال نفوذ در آن است، اما برای جلوگیری از برخورد یا اصطکاک میان این دو کشور باید منطقه حائلی میان آنها برقرار شود تا توازن قدرت منطقهای برقرار شود.
دوم، استدلال در حمایت از دور شدن از هژمونی یا نظام تکقطبی در غرب پاسیفیک باید بهطور قانعکنندهای به تمام مشارکتکنندگان نشان دهد که خلق توازن قدرت با ثبات چینی- آمریکایی بیش از هزینه، نفع دارد و بیتردید منافع ملی اساسی کشورهای مربوطه را فدا نمیکند. در واقع، این رویکرد باید نشان دهد که قدرتهای مهم منطقه شانس بالایی برای حفظ یا پیشبرد منافع خود بر پایه شکل بندیهای جدید دارند بهویژه زمانی که با «بدیل»ها سنجیده شود. این الزام، بهعنوان وسیلهای برای عبور از استدلالهای اجتناب ناپذیر مخالف حیاتی است؛ استدلالی که میگوید گذار به توازن قدرت باثبات شامل پذیرش ضعف و افول آمریکا و در نتیجه، اعطای امتیازات غیرقابل قبول به پکن است یا از نظر پکن، این الزام ابزاری است برای اعمال محدودیتهای غیرضروری و احمقانه بر قدرت و نفوذ روزافزون چین.البته رعایت این الزام شامل پذیرش مفاهیم روندهای قبلی و تحلیلها با توجه به عدم امکان یک سیستم تک قطبی در آینده است؛ به این معنا که هزینهها و خطرات اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک تلاش برای برقراری یک نظام تک قطبی بسیار بیشتر از مزایایش است. علاوه بر این، باید بهطور قانعکنندهای نشان داد که محیط توازن قدرت میتواند بهطور منطقی سطح بالایی از ثبات (بر حسب آینده صلحآمیز و قابل پیشبینی) و رفاه (بر حسب سطح دائمی و قوی رشد GDP) بدون به خطر انداختن امنیت فیزیکی قدرتهای مهم درگیر را فراهم آورد. به تعبیر دیگر، این یک «بدیل» عملی تر، با مزیتتر و پایدارتر برای «برتری» به دست میدهد. فصل دوم این استدلال هزینه- فایده را برای گذار به توازن قدرت باثبات ارائه میدهد.
سوم، خلق یک توازن قدرت منطقهای باثبات باید دربردارنده مجموعهای عملی و امکانپذیر از درک صریح یا ضمنی میان واشنگتن- پکن و سایر قدرتهای مهم آسیایی باشد.یعنی قدرتهای منطقهای باید بیشترین ژست نظامی ثباتبخش، ترتیبات امنیتی با توجه به منابع محتملتر رقابت و ستیز امنیتی و ترتیبات تجارت و سرمایهگذاری را در نظر داشته باشند. چنین برداشتها و درکهایی تشکیل دهنده هسته هر گونه توازن قدرت باثبات است زیرا حصول آن بهطور قابلتوجهی وسوسه واشنگتن و پکن را برای به محک گذاشتن قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی نسبی طرف دیگر در مورد مسائل مورد مناقشه کاهش میدهد؛ مشکل مشترکی که گذار قدرتها و محیطهای توازن قدرت با آن مواجه است. چنین درکهایی مبنایی برای یک منطقه حائل دوفاکتو در غرب پاسیفیک بهدست میدهد.
به غیر از این هیچ فرمول روشن و دقیق یا هیچ مجموعه سیاستهایی برای رسیدن به یک توازن قدرت به قدر کافی باثبات وجود ندارد. بهطور کلی، سطح بالایی از شفافیت و قابلیت پیشبینی و مجموعهای روشن و قابل اعتماد از ظرفیتها و سیاستهای بازدارندگی و اطمینان خاطر برای کاهش نیاز یا تمایل به توسل به زور یا قمار خطرناک در دفاع از منافع لازم است. در غرب پاسیفیک، از یکسو دستیابی به چنین اهدافی بهطور قطع با مجموعهای قابل پیشبینیتر و متقارنتر در مقایسه با یک وضعیت دفاعی همراه با یک نیروی منطقهای چالشگر یا دکترینهای یکجانبه نظامی در پکن و واشنگتن و سایر قدرتهای مهم آسیایی سهلالوصول است؛ از سوی دیگر یک مجموعه از اقدامات اعتماد ساز (CBMs) و سازوکارهای مدیریت بحران (CMMs) برای افزایش اعتماد و پیشبینیپذیری و کاهش احتمال محاسبات غلط مرتبط با امنیت در منطقه ضروری است.
ارسال نظر