پوپولیسم، سیستم قضایی ونزوئلا را فاسد کرده است
مثلث شوم در سرزمین چاوز
دنیای اقتصاد، محمدحسین باقی: وقتی هوگو چاوز حدود ۲۰سال پیش قدرت را در ونزوئلا در دست گرفت، پوپولیسم چپگرایی که او قهرمانش بود، قرار بود ناجی دموکراسی باشد. در مقابل، این پوپولیسم چپگرا اکنون موجب فرسایش دموکراسی در این کشور شده است. حقیقت این است که دموکراسی از فرسایش گذشته و اکنون مبانی و شالودههای همین دموکراسی نصفه و نیمه در این کشور چنان مورد هجمه قرار گرفته که نوسازی دوباره آن دههها زمان میبرد. پارلمان که در نظریههای دموکراسی، «ریشه» دموکراسی به شمار میرود طی روزها و هفتههای اخیر مورد حمله مردم و سیاستمداران قرار گرفته است.
دنیای اقتصاد، محمدحسین باقی: وقتی هوگو چاوز حدود ۲۰سال پیش قدرت را در ونزوئلا در دست گرفت، پوپولیسم چپگرایی که او قهرمانش بود، قرار بود ناجی دموکراسی باشد. در مقابل، این پوپولیسم چپگرا اکنون موجب فرسایش دموکراسی در این کشور شده است. حقیقت این است که دموکراسی از فرسایش گذشته و اکنون مبانی و شالودههای همین دموکراسی نصفه و نیمه در این کشور چنان مورد هجمه قرار گرفته که نوسازی دوباره آن دههها زمان میبرد. پارلمان که در نظریههای دموکراسی، «ریشه» دموکراسی به شمار میرود طی روزها و هفتههای اخیر مورد حمله مردم و سیاستمداران قرار گرفته است. مردم به این دلیل به پارلمان بیاعتنایند که آن را ابزار دست دولتی اقتدارگرا و در عین حال چپگرا میدانند و سیاستمداران و قضات هم به این دلیل به پارلمان حمله میکنند و صلاحیت آن را سلب میکنند که آن را مانعی در برابر فساد خود میپندارند.
اکنون سرنوشت ونزوئلا همچون هشداری برای دیگران است: پوپولیسم مسیری است که در آغاز دموکراتیک به نظر میرسد اما بعد میتواند به پسرفت دموکراسی یا حتی به اقتدارگرایی تمام عیار منجر شود.
نیویورکتایمز در تحلیلی درخصوص وضعیت ونزوئلا مینویسد: «پوپولیسم همواره به اقتدارگرایی نمیانجامد. عوامل دیگر هم در فروپاشی ونزوئلا موثر بوده است مانند کاهش قیمت نفت. نهادهای دموکراتیک میتوانند جنبههای تاریکتر پوپولیسم را مورد کنترل و نظارت قرار دهند.» اکنون ونزوئلا در دو راهی تنش و ستیز بنیادین میان پوپولیسم و دموکراسی قرار گرفته است؛ موضوعی که در بسیاری از کشورهای دنیا دیده میشود. این تنش، اگر بیمحابا و بدون کنترل و نظارت ادامه یابد، میتواند تا جایی پیش رود که موجب غلبه یکی بر دیگری شود. با این حال، نباید از تبعات آن غفلت کرد. اکنون سوسیالیسم ونزوئلایی آمیزهای است التقاطی از حکومت «اشرافیت سوداگر» که با استفاده از فضای موجود و در پناه نخبگان نظامی به تجارت همه چیز روی آورده است و روز به روز بر ثروت خود میافزاید؛ «نخبگان نظامی» که نبض اقتصاد را در دست گرفتهاندو«سوسیالیسم چاوزی» که اکنون به آغوش «پوپولیسم مادورویی» خزیده است. این وضعیت در مسیر تبدیل شدن به اقتدارگرایی تمام عیار قرار دارد.
ویرانی نظم کهن
موج خشم پوپولیستی که با روی کار آمدن چاوز در انتخابات ۱۹۹۸ متبلور شد با نارضایتی از وضعیت دموکراسی در این کشور متورمتر شد. وقتی چاوز به قدرت رسید و منصب ریاستجمهوری را از آن خود کرد، سیستم قضایی فاسد و ناکارآمد بود. گزارش «دیدهبان حقوق بشر» نشان داد که «دادگاه عالی اداری» ونزوئلا «هزینههایی برای حلوفصل انواع مختلف پروندهها ایجاد کرده است». کمتر از یکدرصد جامعه به سیستم قضایی اعتماد داشت؛ در نتیجه، حمایت عمومی گستردهای برای اولین دور از اصلاحات قضایی چاوز در سال ۱۹۹۹ وجود داشت. این اصلاحات موجب شد که- براساس نظرسنجیای که همان سال از سوی برنامه توسعه سازمان ملل اعلام شد- استقلال و انسجام قضایی در این کشور افزایش یابد. اما وقتی دیوان عالی دادخواست علیه ۴ ژنرالی را که چاوز معتقد بود در کودتای ناکام علیه او مشارکت داشتند رد کرد، او به این نتیجه رسید که سیستم قضایی مانعی در برابر اراده پوپولیستی او و نخبگان همدست و فاسد اوست؛ همانهایی که چاوز وعده مخالفت با آنها را داده بود.
تنشها در سال ۲۰۰۴ آنگاه افزایش یافت که دیوان عالی حکم داد که طومار همهپرسی برای عزل چاوز از قدرت امضای کافی برای اجرایی شدن به دست آورده است. از ضررهای پوپولیسم از بین رفتن اقتدار قضایی است. چگونه؟ چاوز به خود حق و اختیار داد تا قضات مخالف را برکنار کند و دادگاهها را با قضاتی پرکند که موافق و همراه او بودند. او با این کار قدرت دستگاه قضا را برای نظارت و کنترل رئیسجمهوری از میان برد. «مکس فیشر»، در تحلیل خود برای نیویورکتایمز مینویسد: «گزارش دیدهبان حقوقبشر در سال ۲۰۰۸ نشان داد که طی چند سال آینده قضات جدید دیوان عالی صدها قاضی قبلی را از کار برکنار و صدها قاضی جدید را به جای آنها خواهند گماشت که با دولت همراه و همسو هستند.» در قاموس چاوز، این قضات مخالف با اراده مردم بودند. به تعبیر دیگر، چاوز بر این باور بود که سیستم قضا به این طریق به اراده و خواست مردمی پاسخگوتر است. شاید این پیام برای حامیانش که به او رای دادند جذابیت داشته باشد، زیرا آنها بر این باورند که چاوز نخبگان و حامیان نظم کهن را کنار زده و نیروهایی جدید را جایگزین آنها کرده است غافل از اینکه نیروهای جدید اگر بدتر از نیروهای قدیمی نباشند، بهتر نیستند.
پوپولیسم همواره در تنش و ستیز با دموکراسی است
«کاس موود»، اندیشمند سیاسی هلندی به عکس تحلیل نیویورکتایمز، در مقالهای در سال ۲۰۱۵ برای گاردین نوشت که «پوپولیسم پاسخ دموکراتیک غیرلیبرال به لیبرالیسم غیردموکراتیک است.» به عبارت دیگر، چاوز همچون سایر رهبران پوپولیست به حامیان خود میگفت که مشکلات شان بهخاطر نخبگان و موسسات غیرپاسخگو و غیردموکرات است. استدلال چاوز این بود که یک رهبر قدرتمند برای گسست از این نیروهای سایه و اجرای خواست و اراده مردمی لازم است. کاس موود نوشت: با این حال، این کار هزینه دارد. این «افراطگرایی اکثریتی» دموکراسی را نه براساس فرآیندی مذاکره شده برای در برگرفتن همگان، بلکه بهعنوان نبرد حاصل جمع صفر میان اراده مردمی و هر کسی که جرأت مخالفت با آن را داشته باشد (مانند قضات، روزنامهنگاران، رهبران اپوزیسیون یا تکنوکراتهای حکومتی و در برخی کشورها «دولت عمیق») بازتعریف میکند. به همین دلیل است که «کورتویلند»، اندیشمند سیاسی در دانشگاه تگزاس نیز همچون کاس موود در مقالهای دانشگاهی در سال ۲۰۱۳ نوشت «پوپولیسم همواره در ستیز با دموکراسی است.»
کورت ویلند مینویسد رهبران پوپولیست مانند چاوز با هدایت اقتدار خود از «وعده» به «اراده مردمی قهرمانانه»، «نهادهای خارج از کنترل خود را مانعی در راه میان بر یا فائق آمدن بر کل ساحت قدرت میپندارند.» این تضاد یا ستیز میان دو چیز را نشان میدهد: اینکه دموکراسی چگونه ادراک میشود و چگونه کار میکند. موود در یک نشریه دانشگاهی در سال ۲۰۰۴ نوشت: «با وجود تمام لفاظیهای دموکراتیک، لیبرال دموکراسی سازش پیچیده دموکراسی پاپیولار و نخبهگرایی لیبرال است که در نتیجه، نسبتا دموکراتیک است.» این مستلزم تسلیم قدرت به نهادهای غیرمنتخب است که برای حفظ دموکراسی لازم است اما در تضاد با تصویر اراده ناب مردمی است. این تضاد، فضایی را برای پوپولیستها ایجاد میکند تا این موسسات را به چالش بکشند. اما وقتی رهبران پوپولیست قدرت را از این نهادها برای «بازگرداندن قدرت به مردم» میربایند (چنان که خود این رهبران چنین میگویند)، در عمل، آنها قدرت خود را تحکیم میبخشند.
پروفسور ویلند نوشت: «منطق شخصگرایی سیاستمداران پوپولیست را به سوی بسط قدرت رهنمون میشود.» به همین دلیل است که پوپولیستها غالبا کیش شخصیت را میکارند. چاوز- علاوه بر میزبانی برنامه الو رئیسجمهور - راهپیماییهایی برگزار کرد و همواره در تلویزیون حضور مییافت. چنین رهبرانی اقتدار خود را نه از سیستم قانونمدار(ی که دموکراسیهای تحکیمشده را اداره میکند) بلکه از حمایت مردمی خامگونه میگیرند. این اقتدار تا زمانی کارگر است که این رهبران بتوانند همچنان ادعای روابطی منحصر به فرد با تودهها را داشته باشند که آنها را قادر سازد به دشمنان داخلی - عمدتا سیستم قضا یا مطبوعات آزاد- خود به نمایندگی از مردم حمله کنند.
تحکیم قدرت ملت
گرایشهای پوپولیسم اقتدارگرا را میتوان در نبردهای اولیه چاوز با اتحادیههای کارگری دید که هنگام به قدرت رسیدن وعده «دموکراتیزه کردن» آنها را داده بود. او معتقد بود رهبران اتحادیههای ونزوئلا فاسدند و او نتوانست حامی حقوق کارگران باشد. دولت چاوز سیستمی موازی از اتحادیههای جدید خلق کرد؛ در حالی که همزمان اتحادیههای مستقر را که کنترل اندکی بر آنها داشت، تضعیف میکرد. چاوز همچنین کنترل مستقیمتری بر شرکت نفت دولتی نیز اعمال کرد و باز استدلال او این بود که قدرت باید به دست مردم سپرده شود. اما وقتی کارگران نفتی در سال ۲۰۰۲ دست به اعتصاب زدند، بیش از ۱۸ هزار نفر از آنها را اخراج و اعتصاب را غیرقانونی اعلام کرد. در سال ۲۰۰۴، دولت چاوز شروع به قرار دادن نام کارگران در فهرست سیاه کرد و کسانی را که نسبت به دولت او «وفادار نبودند» از بسیاری مشاغل دولتی اخراج و مزیتهای آنها را سلب کرد. پیام او روشن بود: مخالفت با رئیسجمهوری مخالفت با پروژه «سوسیالیسم بولیواری» به نمایندگی از مردم بود. با این منطق، مخالفت تهدیدی بود برای آزادی نه شاهدی برای آن.
میانبر به سوی دموکراسی
تمام آنچه گفته شد نشان میدهد که چاوز در مسیر اقتدارگرایی قرار داشت و این اقتدارگرایی پس از او ثمر داد که این ثمر در سلب اختیار از پارلمان در دوران مادورو نتیجه داد و آخرین نظارتها بر رئیسجمهوری را نقش بر آب کرد. این فرآیند اجتنابناپذیر نبود. کنترل دموکراتیک قدرتمند گاهی میتواند مانع فشار پوپولیستها شود و باعث میشود رهبران از مسیر خود خارج نشوند. برای مثال، سیلویو برلوسکونی با مجموعهای از اتهامات قدرت را ترک کرد اما مبانی دموکراسی در ایتالیا دست نخورده ماند و کسی نتوانست آن را مورد هجمه قرار دهد. «تام پپینسکی»، اندیشمند سیاسی در دانشگاه کورنل مینویسد: «درست همان طور که دموکراسیها میتوانند به دست اقتدارگرایان اداره شوند، دموکراتهای واقعی نیز زمینه را برای اقتدارگرایی فراهم میسازند.» تصمیماتی که میانبر به سوی دموکراسی تلقی میشوند - کنار زدن قضات یا بدنام کردن رسانههای خبری- در بلندمدت تاثیراتی متضاد خواهند داشت. ونزوئلا بدترین مورد یا بدترین نتیجه از زمامداری پوپولیستی است بهگونهای که نهادهایش غرق در فساد هستند، فساد در تمام ارکان حکومت تا مغز استخوان رسوخ کرده و کیفیت زندگی به نحو فاحشی افت کرده است. اگر اینگونه پیش رود، این کشور علاوه بر اقتدارگرایی به سوی تکه تکه شدن پیش خواهد رفت.
ارسال نظر