حسن حسن و جمعی از نویسندگان
مترجم: محمدحسین باقی

در بخش قبل در مورد قواعد الحاق صحبت شد به این معنا که وقتی یکی از مناطقی که در مدار «اداره التوحش» قرار دارند یا وقتی ضرورت ضم و الحاق دو یا چند منطقه با یکدیگر وجود داشته باشد، کدام منطقه باید به دیگری ملحق شود و دولت خود را زیر کنترل و فرماندهی دولت دیگر قرار دهد؟ نویسنده ضمن نظریه‌پردازی در این زمینه راهکارهایی هم ارائه داد.

بر همین اساس، اگر رهبران نظامی در ارتش‌های مرتد - که ممکن است صادقانه کتاب و سنت را دنبال کنند- تسلیم (فرماندهی عالی) شوند و واحدهای نظامی خود را در نبرد علیه صلیبیون و حاکمان و دولت‌های عمله وارد کنند، ممکن است با فرماندهی عالی فعلی یا از روی «شهوت نفس» به دلیل انگیزه‌های خودخواهانه بیعت نکنند و در عوض خواستار بیعت از فرماندهی عالی یا نهاد دیگری شوند که کنترل منطقه‌شان را به شکلی خودمختار در دست دارند.

وضعیت‌هایی مانند آن در صورتی رو به نقصان خواهد رفت که جنبشی اسلامی که جهادی هم نیست کنترل شرایط و وضعیت‌هایی مثل این را پس از آنکه پایگاه‌هایشان [مانند حامیان اصلی اش] به شکل نظامی بسیج شد، به دست گیرند. در وضعیت‌های دیگر، ممکن است برای برخی دولت‌ها یا گروه‌ها امکان‌پذیر نباشد که با فرماندهی عالی در شرایط مختلف ارتباط برقرار کنند. بنابراین، چگونه بر اینگونه مسائل کنترل یابیم؟ من به ایده‌هایی اشاره می‌کنم که از مطالعات برخی از اعضای توحید و جهاد استنباط شده است. با این حال، این مساله می‌طلبد که یکی از آن افراد یک مطالعه مستقل و مفصل برای تاسیس بنیادی شرعی برای آن مسائل آماده کند. معتقدم زمان آن فرا رسیده تا این مسائل موجب شگفتی ما نشود و ما را مجبور به تعامل با آن بدون ضوابط و دستورات روشن نکند. در مقاله قبلی نشان داده شد که وقتی دو گروه جهادی متولی امارت اصلح شوند [و برای کنترل سرزمین، یکی شوند]، آنها برای انجام اقدامات جهادی وضعیت مناسب‌تری خواهند داشت و بهتر می‌توانند به اهداف خود دست یابند. در «مقالات بین منهجین» چنین آمده است: «... جنبش جهادی باید خود را یک واحد منفرد بپندارد. از آنجا که ماهیت درگیری، نبرد است، رهبر کسی است که بتواند به این اهداف دست یابد یا از این وضعیتی که در آن گرفتار است نفع ببرد. دیگری [رهبر گروه دیگر] - اگر دارای سابقه بیشتر است- باید به این امید جدید ملحق شود و به او کمک کند. اگر این امر ادامه هم داشته باشد و بعدا به هدف دست یافته شود، او باید سرباز رهبر جدید باشد و به کسی نگوید که «من اول هستم، از سابقون هستم.» مساله این است کسی که دارای سابقه است و اصطلاحا «قدیمی» است از همان میزان فضل الهی که به رهبر قبلی داده شده برخوردار نیست...».

معتقدم که نقطه شروع برای مساله «فضل‌الهی» همان نقطه شروع برای مساله «اصلح» است. اگر این در تعارض با گروهی باشد که برای جهاد به فرماندهی عالی تعهد می‌دهد و این برای او مرجح‌تر است که زیر رهبری گروهی دیگر وارد شود که مطیع فرماندهی عالی نیست، در این صورت، باید به آن فرماندهی اطلاع دهد که رهبری گروه دیگری را برای مدت زمانی معلوم می‌پذیرد، زیرا در تعهد خودش و تعهد تمام افراد در گروهش بیعت برای فرماندهی عالی وجود دارد و تا زمانی که در سرزمین یا منطقه‌ای حاضر است که زیر کنترل گروه دیگر است و براساس کتاب و سنت اداره می‌شود، از امیرش اطاعت خواهد کرد و در کنار او خواهد جنگید و به او در حمایت از قوانین شریعت یاری خواهد رساند تا زمانی که در سرزمینی دیگر وارد جهاد شود. تردیدی نیست که این مساله ابعاد دیگری هم دارد به ویژه از آنجا که بسیاری از ابعادش ذیل موضوع سیاست شرعی قرار می‌گیرد، باید مبنای شرعی آن تحکیم شود و نیازمند جزئیات بیشتری است که جای آن در این مطالعه محدود نیست. بنابراین، در خلال این سطور، از راسخون در علم در میان اهل توحید و جهاد می‌خواهم تا دست به آماده‌سازی مطالعه‌ای بزنند که شامل این مساله و احتمالات آن می‌شود قبل از اینکه اسباب شگفتی ما شود به‌ویژه در فقدان بیعت عمومی تاکنون. نسأل الله العافیه وأن یولف بین القلوب.

***

فصل ۵

در فصل چهارم بخش‌هایی از کتاب «ابوبکر ناجی»، تئوری‌پرداز داعش ترجمه شد تا نشان داده شود که این گروه از مبانی فکری هم برخوردار است. این کتاب در دست ترجمه است و امیدوارم تا پیش از شروع نمایشگاه کتاب در سال ۹۶ به زیور طبع آراسته شود. در این فصل به تفصیل به یگان‌های زنان داعش یا «الخنسا» اشاره می‌شود و نشان داده خواهد شد که این گروه چگونه زنان را مورد استفاده قرار می‌دهد.

در 23 ژانویه 2015 حامیان آنلاین داعش شروع به انتشار سندی در اینترنت اقدام کردند که چنین نام داشت: «زنان در دولت اسلامی: مانیفست و موردی مطالعاتی». این متن که از سوی جناح رسانه‌ای یگان زنان الخنسا به جناح‌های دیگر داعش هم انتقال یافت، در میان حامیان عربی‌زبان این گروه توزیع شد. این رساله - که از سوی موسسهQuilliam به انگلیسی ترجمه شد اولین رساله از این نوع از سوی داعش بود که انتشار می‌یافت- مسائلی که به واسطه موانع زبانی دچار ابهام شده را شفاف‌سازی می‌کرد. این رساله که مانیفست «نیمه رسمی» داعش در مورد زنان است «تمدن غربی» و حقوق بشر جهان‌شمول مانند برابری جنسیتی را رد می‌کند. این رساله هدفش جذب زنان از کشورهای منطقه و به‌طور اخص از کشورهای حاشیه خلیج‌فارس است.

مقدمه

خدای را شاکریم که دولت اسلام را به دست ما زنده کرد و درود بر پیامبرش که آورنده صلح و رحمت بود. خدای را شاکریم که پس از چند دهه تحقیر و محاصره [از سوی غرب] از پس از فروپاشی خلافت عثمانی و جایگزینی رژیم‌های عرب و عمله‌های غربی به جای عثمانی که مورد حمایت دشمنان دین هستند، قوانین اسلام به دست ما بازگشت.

به دلیل اشغال نظامی، اقتصادی و فکری تمدن اسلامی، اندیشه اسلامی برگرفته از کتاب و سنت به موضوعی «غریب» در زندگی مردم تبدیل شد و به همین ترتیب، استعمارگری غربی توانست فرهنگ نجس و ملحد خود را در میان مسلمین- هر کجا که باشند- بپراکند. از آن زمان «جامعه راستین اسلامی» که مفهوم «این جهان» را بفهمد و براساس اصل «همه را آفریدم تا مرا عبادت کنند» عمل کند از میان مسلمین رخت بر بست. با ظهور آفتاب خلافت- ستاره راستین دین- ضلالت و سرگردانی نسل‌های مسلمان پس از چند دهه متوقف شد. عصر تسلط غرب و نفوذ غرب بر سبک و سیاق و روش زندگی‌مان سپری شده خواه از جنبه اقتصادی، آموزشی یا اجتماعی باشد خواه از جنبه صنعتی یا بهداشتی.