پدیده شوم قرن جدید - ۲۰ بهمن ۹۵

حسن حسن و جمعی از نویسندگان
مترجم: محمدحسین باقی

در بخش قبل اشاره شد که بیشتر رهبران جنبش باید رهبران نظامی باشند یا لااقل از توانایی مبارزه در این صفوف برخوردار باشند. نویسنده معتقد بود که رهبران باید علم سیاست را همچون علوم نظامی بشناسند. ابوبکر ناجی معتقد است عمل سیاسی جدا از اقدام نظامی نیست. او معتقد است آنها که سیاست را به طریق غیرشرعی عمل می‌کردند، اگرچه جان به در بردند، اما بقایشان عاری از برکت و رحمت بود. در قاموس ناجی، نتیجه یک خطای سیاسی بدتر از خطای صد سرباز است. او می‌گوید ضربت نظامی اگرچه مقدم است، اما سرنوشت جنبش به مدیریت سیاسی ماهرانه منوط است.

افزون بر این، یک نکته بسیار مهم وجود دارد: معنای هر اشاره‌ای در این فقره (پاراگراف) به مدیریت سیاسی این است که تصمیم سیاسی از رهبر نظامی صادر می‌شود، اما کل مدیریت سیاسی یا بخش زیادی از آن باید متشکل از مبارزانی از میان دستیاران رهبران نظامی و نیروهایشان باشد. آنها کسانی هستند که باید در مطالعه جوانب سیاسی قضیه اهتمام ورزند. این نبرد، نبرد آنهاست پیش از آنکه نبرد دیگران باشد. بنابراین، باید بر خطر واگذاری تصمیم سیاسی به دست کسانی که در نبردهای نظامی به هیچ دلیلی مشارکت نمی‌کنند تاکید کنیم.

در اینجا به اختصار به قواعد بازی سیاسی دشمن و همقطارانش اشاره می‌کنم. این قواعد را به این دلیل ارائه نمی‌کنم که خودمان از آن نفع ببریم و آنها را اجرا کنیم چنانکه بسیاری از جنبش‌های بدعت‌گذار چنین کردند. ما اینها را مطرح می‌کنیم تا به اهداف آنها پی ببریم و با آنها براساس سیاست شرعی تعامل ورزیم. پس از آن، برخی از این نکات را براساس اهمیت‌شان مطرح می‌کنیم؛ با این حال، نکات مهم زیاد هستند و در این مجال مختصر برای ما کافی است که جوانان مجاهد را در آغاز مسیر مطالعه و عمل قرار دهیم.

* هدفی که انگیزه‌بخش دشمن است هدف مادی است. از این رو، دکترین جنگ نزد اهل کفر و ارتداد در مبنا و ساختار خود دکترینی مادی و دنیوی است. اگر آنها انگیزه‌های دنیوی داشته باشند آن را پشت دین یا به اصطلاح انگیزه‌های فرهنگی دروغین پنهان می‌سازند. عامل سنتی دُگماتیک در انگیزه‌هایشان عاملی واحد نیست؛ بلکه یکی از مولفه‌های انگیزه‌بخش برای آنها جهت جنگ به حساب می‌آید. شاید در انظار پیروان جاهل‌شان این یک انگیزه [دافع] قوی باشد. با این حال، آنچه محرک اقدام آنهاست منافع مادی و اشتیاق یا انگیزه‌برای بقا است. بنابراین، آنها برای زنده ماندن و بقا می‌کوشند اما این بقا نیست، بلکه بقایی است که ضامن زندگی آرام و رفاهی آنهاست. آنها با متحدان و حامیان خود ائتلافی دائمی و پیوسته دارند تا زمانی که منافع‌شان در این ائتلاف رعایت و برآورده شود. بنابراین، باید این را به درستی بفهمیم.

بنابراین، مهم‌ترین اصول سیاسی‌شان اصل منافع (خود) است. اصول آنها مطلقا مطیع ارزش‌های اخلاقی نیستند؛ در عوض، تمام اصول دیگر- دوستی یا دشمنی؛ صلح یا جنگ- مطیع آن هستند و همه اینها براساس منافع (خود) تعیین می‌شود. سیاستمداران غربی آن اصول را در این شعار به‌کار می‌بندند که می‌گوید: «نه دوست دائمی وجود دارد و نه دشمن دائمی. تنها چیزی که دائمی است منافع است.» بنابراین، تفاوت منافع میان آنها علت جنگ‌های خونین است. با این حال، این نباید باعث شود ما این حقیقت را فراموش کنیم که دشمنی مشترک با اسلام به منزله اقدام مشترک برای کشورهای متفاوت کافر و مرتد است. با این وجود، می‌توانیم بگوییم که ائتلاف ایدئولوژیک آنها علیه اسلام ائتلافی شکننده است و در مصالح مادی محدود است که هر جناحی میان آنها از آن برخوردار است. بنابراین، باید برنامه‌های نظامی و سیاسی خود را پس از فهم دقیق و ارزیابی سقف مصالح و منافعی که اقدام هریک از دشمنان‌مان را محدود می‌کند فرمول‌بندی کنیم و برای گسترده کردن شکاف منافع میان جناح‌های خصم تلاش کنیم. بنابراین، نقشه منافع در ذهن رهبران‌مان [رهبرانی که مسوولیت اقدام علیه دشمن را بر عهده دارند] باید روشن باشد. این نقشه‌ای است که به اندازه نقشه نظامی مهم است.

می‌توانیم بگوییم که معامله مشخصه/ ماهیت سیاست‌های دشمن است زیرا جایگزین برای معامله موفق میان آنها - حتی اگر دستاوردهای نسبی هم به دست آورند- جنگی جاری است که ممکن است منافع همه را تار و مار سازد. بنابراین، آنها سیاست را «هنر شدنی‌ها» یا «هنرممکن‌ها» می‌نامند. در مورد اصرار آنها در ادامه جنگ، این فقط زمانی است که آنها فکر می‌کنند رقیب‌شان ضعیف است و از میان بردن اراده او ممکن است. وقتی مقاومت خشنی وجود دارد که منجر به تهاجمی می‌شود که هزینه آن گران و بی‌فایده است، طرف‌های ائتلاف یکی پس از دیگری شروع به عقب‌نشینی می‌کنند، امنیت خود را ترجیح می‌دهند یا نزاع را تا شرایط مناسب‌تری به تعویق می‌اندازند.

ماهیت معامله دشمن از ویژگی ثبات برخوردار نیست، زیرا انعکاس توازن قوا [الموازین القوه] در برهه‌ای مشخص است و آن توازن همواره در معرض تغییر است. در نتیجه، نقص در معاهدات سیاسی - یا معامله به شکل نظام‌مند- وجود دارد که طبیعتا غیراخلاقی است. حتی احترام به این معامله‌ای که بر سر آن توافق شده چیزی است که در بیشتر شرایط و به سرعت از آن تخلف می‌شود اگر نتایج آن تخلف بزرگ‌تر از نتایج تعهد به آن معاهده/ میثاق باشد.

به همین ترتیب، عقد معاهدات متناقض در همان زمان با جناح‌های دیگری که منافع ناهمسانی دارند امری روتین در جنگل سیاست است. یکی از طرف‌ها ممکن است به تصمیم سیاسی خود و منافع خود و امت به دلایل مختلف از جمله بی‌کفایتی‌اش برای ورود به نبرد سیاسی به دلیل ضعف - نزدیک‌ترین مثال از آن نمونه‌هایی است که جنبش‌های اسلامی را خدشه دار کردند- یا به این دلیل که فقط نماینده خودش است و امیال سیاسی‌اش دور از پایگاه‌های مردمی یا اجتماعش است (نزدیک‌ترین نمونه آن، به‌طور کلی، رژیم‌های منطقه عربی هستند) خیانت کند.