پدیده شوم قرن جدید - ۱۳ بهمن ۹۵

حسن حسن و جمعی از نویسندگان

مترجم: محمدحسین باقی

در بخش قبل استدلال ناجی این بود که به گفته محققان خارجی آنچه موجب فروپاشی شوروی شد ضعیف شدن یا از بین رفتن ظرفیت‌های اقتصادی و نظامی‌اش در جنگ‌های کوچک به‌ویژه جنگ افغانستان بود.

سرنوشت آمریکا در عصر حاضر نیز تقریبا شبیه سرنوشت شوروی است. ناجی معتقد بود که جورج بوش کمر به فروپاشی آمریکا بسته است زیرا با دخیل شدن این کشور در جنگ‌های متعدد عملا ظرفیت نظامی و اقتصادی این کشور دچار افول خواهد شد. او معتقد است باید جنگ‌ها را در مقیاس کوچک اما متعدد به کار گرفت تا ظرفیت و توانمندی دشمن کاهش یابد و ضربه به او آسان‌تر شود.

فصل چهارم

استفاده از خشونت

آنها که جهاد را به‌صورت تئوریک مطالعه می‌کنند- یعنی دانش آنها از جهاد فقط مبتنی بر آن چیزی است که روی کاغذ آمده - درک خوبی از این نکته ندارند. متاسفانه جوانان امت ما از زمانی که از سلاح شان جدا شدند دیگر ماهیت جنگ‌ها را نمی‌فهمند. کسی که اطلاع قبلی از جهاد دارد می‌داند که جهاد چیزی نیست جز خشونت، بی‌رحمی، تروریسم، ارعاب دیگران و قتل عام. من از جهاد و جنگ صحبت می‌کنم نه از اسلام. نباید آنها را با یکدیگر مخلوط کرد. افزون بر این، آن فرد می‌داند که نمی‌تواند به جنگ ادامه دهد و از یک مرحله به مرحله دیگر برود مگر اینکه آن مرحله شامل دوره‌ای از قتل عام دشمن و بی‌خانمان کردن او باشد. با این حال، برای این خشونت در مراحل دیگر هم اغلب یک ضرورت وجود دارد. مضاف بر این، او نمی‌تواند جهاد را با رخوت دنبال کند، خواه این رخوت در روش دعوت (دیگران به پیوستن به جهاد) باشد خواه در روش عمل، زیرا رخوت یکی از عناصر شکست برای اقدام یا عمل جهادی است.

برای کسانی که قصد و نیت دارند بهتر این است که اقدام جهادی را شروع کنند و کسانی که دچار رخوت هستند بهتر است در خانه هایشان بنشینند. در غیر این صورت شکست، سرنوشت محتوم‌شان است و از شوک‌های پس از آن در رنج و محنت خواهند بود. هر کس می‌خواهد منظور مرا بفهمد و آن را تایید کند، باید زندگینامه‌های خودنوشت و تاریخ‌ها را بخواند و ببیند چه بر سر جنبش معاصر جهادی آمد. صرف‌نظر از اینکه از شدت یا نرمخویی استفاده کنیم اما دشمنان ما اگر به ما دست یابند بر ما رحم نخواهند آورد. بنابراین، باید کاری کنیم که قبل از حمله به ما هزار بار اندیشه کنند. آنها که طی دوران زندگی شان وارد قتال شجاعانه در میادین نبرد علیه کفار نشده‌اند نقش خشونت و درشتی علیه کفار در میادین جنگ و رسانه را درک نمی‌کنند. مرحله رام کردن مسلمانانی که این مرحله را پشت‌سر گذاشته‌اند بر آنها تاثیر دارد. حقیقت این نقش باید با توضیح و تبیین آن برای جوانان ادراک شود؛ جوانانی که خواهان نبرد هستند. این جوانان متفاوت از اعراب در آغاز رسالت پیامبر هستند. آن اعراب می‌جنگیدند و ماهیت جنگ‌ها را می‌شناختند.

اگر در جهادمان خشونت به خرج ندهیم و اگر رخوت بر ما مستولی شود، این عامل مهمی در از کف رفتن عنصر قدرت مان خواهد بود که یکی از ستون‌های امت رسالت است. امتی که از قدرت برخوردار است امتی است که می‌تواند از مواضعی که به دست آورده نگه‌داری کند و این امت، امتی است که شجاعانه با هول و هراس مواجه می‌شود و از استواری کوه برخوردار است. اینها ویژگی‌های خوبی هستند که در این عصر آنها را از دست داده‌ایم. کتاب‌های تاریخ به ما تفاوت‌های میان برخی از «جنبش‌های جهادی اصلاحی» و «مصلحین در میان حقیقت جویان» مانند نفس زکیه و دیگران و میان جنبش‌های عباسی را نشان می‌دهد. در میان تفاوت‌ها و البته یکی از دلایل موفقیت عباسی‌ها و شکست دیگران همانا خشونت عباسیان و رخوت و نرمخویی دیگران و حمایت از دماء دیگران است. این تا جایی بود که نفس زکیه حتی از رهبران سپاه خود می‌خواست تا حد امکان مدافع دماء باشند.

رهبران سپاه او از درخواست و روش وی متعجب شدند. البته، نفس زکیه و دیگر صلح‌طلبان یا مصلحان در انجام این کار تا حدودی حق داشتند زیرا در حال نبرد با مسلمین و احکام قتالی بودند که در تخالف با یکدیگر بود. با این حال، الحمدلله، ما در حال تقابل با صلیبیون و اعوان و انصار آنها در میان مرتدین و جنودشان [سپاه مرتدین] هستیم. از این رو، هیچ چیزی نیست که مانع ما برای ریختن خونشان شود بلکه این [ریختن خون مرتدین] یکی از مهم‌ترین [اوجب واجبات] تکالیف است مگر اینکه آنها توبه کنند، نماز به پا دارند و زکات بدهند و تمام دین از آنِ خداست.

از این‌رو، صحابه (که درود خدا بر آنها باد) اهمیت خشونت را دریافته بودند و آنها بهترین کسانی بودند که اهمیت آن را پس از درگذشت پیامبر فهمیده بودند. آنها و صحابه و سپاه صحابه از روی شهوتِ قتل دست به کشتار نمی‌زدند و آنها هرگز قوم «شداد و غلاظ» نبودند بلکه قلبی مهربان داشتند و پس از انبیا مهربان ترین خلق به خلق بودند.

با این حال، آنها ماهیت کفر و اهل کفر و ماهیت نیاز به آن در هر شرایطی را به خاطر «شدت» و «لَین» بودن آن درک می‌کردند. با این حال، اهل علم برای ما از جنگ‌های ارتداد چنین نقل کرده اند: «مردم به وضعیت جاهلیت بازگشتند و خود را از تکالیف شریعت گسستند. در میان آنها کسانی بودند که این تکالیف را به‌طور کامل کنار گذاشتند. همچنین کسانی بودند که دادن زکات را رد کردند و ادعا کردند که پرداخت آن فقط به پیامبر ضروری است و اینکه صحابه هیچ حقی در آن ندارد. همچنین در میان آنها کسانی بودند که آشکارا اعلام کردند که خودشان زکات می‌دهند و مبلغ را به صحابه نمی‌دهند.

کسانی که ضعف در ایمان دارند تصور می‌کردند که شمشیر اسلام پس از درگذشت پیامبر به نیام رفته و فرصت را برای خروج از دین غنیمت شمردند.»