پدیده شوم قرن جدید - ۲۳ دی ۹۵

حسن حسن و جمعی از نویسندگان
مترجم: محمدحسین باقی

در بخش قبل به مرکزیت ابرقدرت‌ها اشاره شد. همچنین به نقش رسانه‌ای فریبنده آنها نیز اشاره شد. ناجی معتقد است که جهان دو ابرقدرت دارد: شوروی و آمریکا. به باور او این دو قدرت نمی‌توانند اقتدار خود را از مرکز- مثلا آمریکا یا روسیه- بر مصر یا یمن بگسترانند مگر اینکه خود آن کشور اقماری بخواهد. این دو قدرت دارای قدرت نظامی و رسانه‌ای هستند که به‌عنوان بازوی رسانه‌ای آنها عمل می‌کند.

نکته‌ای مهم: توجه داشته باشید که ضعف اقتصادی ناشی از هزینه‌های جنگ یا وارد آوردن ضربات مستقیم به اقتصاد مهم‌ترین عنصر هلاک فرهنگی است زیرا توانگری و لذات دنیوی را که آن جوامع تشنه آن هستند،تهدید می‌کند. سپس، رقابت برای این چیزها (توانگری و لذات دنیوی) پس از آن شروع می‌شود که به دلیل ضعف اقتصادی، این چیزها کمیاب می‌شوند. به همین ترتیب، بی‌عدالتی‌های اجتماعی به دلیل بن‌بست اقتصادی به سطح می‌آیند. این مساله موجب مخالفت سیاسی و رویارویی در میان بخش‌های مختلف جامعه در کشور مرکز می‌شود. به همین ترتیب، این‌قدرت- با وجود ضعف آن- با زدودن احترام ارتش روسیه در قلوب مردمی که رژیم هایشان در اروپا و آسیا بر مدار شوروی می‌چرخد بر‌اساس محور سوم [هاله رسانه‌ای فریبنده] عمل می‌کند. از این رو، یکی پس از دیگری، این رژیم‌ها شروع به جدایی و ترک آن قدرت [شوروی] می‌کنند. با این حال، این نیروی ضعیف با محور چهارم و ویژه‌ای در امت تاثیر می‌گذارد. این احیای جزم‌اندیشی و جهاد در قلوب توده‌های مسلمان - که تابع و مطیع هویت (اجتماعی) این ابرقدرت شده‌اند- است که نمونه و الگوی این مردم فقیر افغانی در جهاد را مشاهده کردند. آنها توانستند در مواجهه با قوی‌ترین زرادخانه نظامی و شرورترین ارتش در جهان با توجه به ماهیت اعضایش در آن زمان، ثابت قدم بمانند. از این‌رو، مشاهده کردیم که جهاد باعث جذب بسیاری از مسلمانان از سرزمین‌های ناشناخته مانند چچن و تاجیکستان شد.

هر آنچه که ما در اینجا ثبت کرده‌ایم حقیقت است، اما مهم‌ترین نکته این است که درک آن برای اهل دانش و بصیرت در نتیجه فضل خدا ساده است (که چگونه این فرآیند کار می‌کند) که چه کسی شجاعانه در دریای نبرد فرو می‌رود. برای مثال، شهید سید قطب (که ما او- رحمت خدا بر او باد- را شهید می‌شناسیم) سقوط شوروی را مطرح کرد و قوانینی (سنت‌ها) را توضیح داد که - تا حد زیادی- به آن منتج می‌شود؛ اما او نمی‌توانست زمان وقوع آن را اعلام کند یا جزئیاتی از آن به دست دهد. در مقابل، «شیخ عبدالله عزام»- که پیش از سقوط شوروی شهید شد- تحلیلی داشت که سقوط این ابرقدرت و تقسیم آن به جمهوری‌ها و ظهور جنبش‌های اسلامی که با برخی از این جمهوری‌ها مخالفت می‌ورزند را پیش‌بینی کرده بود. حتی قابل‌توجه‌تر از این، تحلیل او است که براساس عدد و رقم بنا گرفته بود که وی تعداد نیروهای ارتش روسیه - که بیشترین زرادخانه تسلیحاتی در جهان را داشت و به لحاظ تعداد، اندازه و ظرفیت تداوم فضای جنگ و وارد آوردن تلفات انسانی بزرگ‌تر از ارتش آمریکا بود- را تخمین زده بود.

باز هم چشمگیرتر این است که تحلیل او بر عقب‌نشینی ارتش روسیه از افغانستان مبتنی نبود، اگرچه او امید آن را داشت. در عوض، تحلیل او مبتنی بر این ایده بود که فشار مجاهدین، روسیه را وادار به پمپاژ تعداد بیشتری نیرو به افغانستان می‌کرد که از ذخایر ارتش شوروی می‌کاست و این فشار و کاهش، جمهوری‌های شوروی را تشویق به جدا شدن می‌کرد به‌ویژه آن جمهوری‌های مسلمان‌نشین که ساکنانش آن را الگویی کارآمد برای احتمال مقاومت می‌دیدند. تقریبا هر چه او گفت محقق شد گویی یک فیلم سینمایی است. از این مساله در می‌یابیم که درک توانایی‌های دشمن و زمان این شکست فقط با ورود به جنگی فعالانه با او میسر است، صرف‌نظر از اینکه ما ذهنی منطقی یا تحقیقی تئوریک در دست داشته باشیم. در اینجا اشاره می‌کنیم که جمهوری‌های آن ابرقدرت در زمان فروپاشی اش دچار هرج و مرج شدند، اما به این دلیل که عناصر ویژه‌ای به سرعت رخ نمودند، اداره بیشتر این دولت‌ها بدون عبور آنها از مرحله اداره توحش انجام گرفت؛ برخی از آنها موفق به حفظ ثبات شدند.

در چچن و افغانستان (افغانستان یکی از جمهوری‌های شوروی نبود)، اداره توحش موفق به تاسیس آن چیزی شد که «دولت» نامیده می‌شود، اما آنها هم اکنون فروپاشیده‌اند. آنها به مرحله ماقبل اداره توحش بازگشتند که مرحله «قدرت کینه و فرسایندگی» است. همچنین خاطر نشان می‌کنیم که مسیر حوادث در این دو کشور به دلیل حوادث داغستان یا 11 سپتامبر- حتا اگر اینها تسریع‌کننده باشد- نیست. تبیین دقیق این، زمان زیادی می‌برد و قبلا به آن، که مربوط به افغانستان است، اشاره کردیم. بنابراین، آن دولت فروپاشید، اما تمدن شیطان به سرعت توانست اوضاع را اصلاح و کنترل در جهان را از طریق انسجام قدرت باقی‌مانده (آمریکا) تثبیت کند. به همین دلیل، حامل نقشی است که دو ابرقدرت - به‌طور کلی- همراه با دولت‌های جهان و به‌طور اخص، دولت‌های منطقه ما ایفا می‌کردند، اما تصویر در چشم برخی از نجبا- خواه مذهبی یا غیر آن - در دولت‌های تابع این نظم جهانی تیره و تارتر شد. این نجبا، تردید دارند که ابرقدرت باقی مانده بتواند نابود شود زیرا مولفه‌ها و اجزای قدرتش متفاوت از ابرقدرت فروپاشیده است به‌ویژه آنجا که هاله رسانه‌ای اش قوی‌تر از هاله رسانه‌ای ابرقدرت فروپاشیده است.

برخی دیگر در میان «اهل صدق و جهاد» آن چیزی را مطرح کردند که خداوند به آنها نشان داده بود و این مفهوم در ذهن آنها شکل گرفته بود که دشمن ضعیف و قلیل است؛ اگر خدا چیزی را مقرر دارد، آن چیز انجام خواهد گرفت. این گروه به سایر اهل دین و مردم خواهد گفت: «ای مردم! شرارت سرباز روسی دو برابر سرباز آمریکایی است. اگر تعداد آمریکایی‌های کشته شده یک دهم تعداد روس‌های کشته شده در افغانستان و چچن باشد آنها، غافل از همه‌چیز، خواهند گریخت. به این دلیل است که ساختار فعلی ارتش آمریکا و غرب مانند ساختار ارتش‌هایشان در دوران استعمار نیست. آنها به مرحله زن صفتی رسیده‌اند که باعث شده نتوانند در جنگ‌ها برای مدتی طولانی دوام آورند و با هاله رسانه‌ای فریبنده‌شان آن را جبران می‌کنند.‌ای مردم! مرکز در شوروی، تا حدی، نزدیک به کشورهایی است که با او مخالفند. آنها حتی در مناطقی مرز مشترک دارند که با آن مخالفند. بنابراین، تجهیزات و ادوات، واحدهای موتوریزه و خودروهای زرهی با سهولت و بدون هزینه زیاد به آنجا سرازیر می‌شوند. مساله در مورد آمریکا متفاوت است. دوری مرکز از پیرامون باید به آمریکایی‌ها کمک کرده باشد که دشواری تسلیم دائمی ما به آنها، کنترل آنها بر ما و غارت منابع ما را در صورتی که تصمیم به نفی آن بگیریم را بپذیرند؛ اما تنها در صورتی که ما آن را رد کنیم و مخالفت با مادی‌گرایی‌اش را مشتعل سازیم.»