عربستان با محمد بنسلمان وارد عصر دگردیسی شده است
آخرین بخت سعودی
دنیای اقتصاد: عربستان وارد عصر پوستاندازی شده است. از زمان روی کار آمدن ملک سلمان و بال و پر دادن وی به پسرش محمد، به نظر میرسد اوضاع در این پادشاهی تا حدودی در ریل تغییر قرار گرفته باشد. «بلال صعب» در تحلیلی برای فارن افرز، نظر خود را در مورد این پادشاهی اینگونه بیان میکند: فرماندهی و مدیریت امور از سوی او جریان دارد. زبان بدنش نشان از اعتماد به نفس دارد اگرچه در آن اتاق جوانترین و البته بیتجربهترین فرد در مسائل کشوری بود. او کاریزما دارد. اما مهمتر از همه، او بیش از تمام مقامهای سعودی کشورش را درگیر برخی پروندهها کرده است.
دنیای اقتصاد: عربستان وارد عصر پوستاندازی شده است. از زمان روی کار آمدن ملک سلمان و بال و پر دادن وی به پسرش محمد، به نظر میرسد اوضاع در این پادشاهی تا حدودی در ریل تغییر قرار گرفته باشد. «بلال صعب» در تحلیلی برای فارن افرز، نظر خود را در مورد این پادشاهی اینگونه بیان میکند: فرماندهی و مدیریت امور از سوی او جریان دارد. زبان بدنش نشان از اعتماد به نفس دارد اگرچه در آن اتاق جوانترین و البته بیتجربهترین فرد در مسائل کشوری بود. او کاریزما دارد. اما مهمتر از همه، او بیش از تمام مقامهای سعودی کشورش را درگیر برخی پروندهها کرده است. بیتردید، معقول نیست که قضاوتی جدی در مورد شاهزاده محمد بنسلمان انجام دهیم. فارن افرز با او چند ساعتی در ریاض دیدار و گفتوگو داشت. نمیتوان این جوان ۳۱ ساله را به خاطر عزمی که برای حل مشکلات کشورش در همان مراحل اولیه فعالیت سیاسی به خرج داد، تحسین نکرد. او کارزاری برای تغییرات گسترده در عربستان شروع کرده است. اینکه آیا هدایتگر او در این مسیر جاهطلبیاش است یا ساده لوحیاش ارتباطی به ما ندارد. آنچه مهم است این است که او قاطعیت و عملگرایی را در پیش گرفته است.
اولین اقدامات محمد بنسلمان حذف یارانههای مختلف، بالا بردن مالیات، فروش دارایی مختلف دولتی، اصلاح فرهنگ کارآمدی و پاسخگویی در بوروکراسی غیرپاسخگوی عربستان و ایجاد فضا برای بخش خصوصی جهت ایفای نقش بیشتر بود. اگرچه او نفر سوم در مسیر رسیدن به تاج و تخت است [ابتدا ملک سلمان، سپس محمد بن نایف و در نهایت محمد بنسلمان] اما محمد کنترل کاملی بر نفت، صندوق سرمایهگذاری ملی، مسائل اقتصادی و وزارت دفاع بیسر و ته کشورش دارد. او این مناصب را اندک زمانی پس از به تخت نشستن پدرش در ژانویه ۲۰۱۵ به دست آورد. ملک سلمان، محمد بننایف را هم ولیعهد اول و پسرش را ولیعهد دوم قرار داد. اینکه بگوییم ظهور و پیشرفت سریع او در عربستان موجب بحثهای داغی در عربستان و تا حدی در واشنگتن شده نوعی دست کم گرفتن ماجرا به حساب میآید. برای حامیانش، او بهعنوان ناجی این پادشاهی جلوه کرده است. برای مخالفانش، که شامل شاهزادههای سعودی فعال در توییتر میشود و برخی از آنها در خارج از کشور زندگی میکنند، او یک شارلاتان فرصت طلب است. این شکافها و دستهبندیها آنگاه که نماینده تغییر تلاش میکند تا نظم در سیستم را که محاسن بسیاری دارد از نو برقرار کند همواره مورد انتظار است. این به این معناست که هم حس هیجان و هم تشویش در مورد هدایت ناگهانی سیاست در عربستان از سوی محمد وجود دارد. با این وجود، تجمیع قدرت در دستان محمد باید در چشمانداز وسیعتری قرار داده شود. این فرآیند که از سوی پدرش به اجرا درآمده، به معنای اعطای اقتدار لازم به او برای هدایت اصلاحات سخت و مدیریت موثر مخالفتهای سیاسی است.
اگرچه خیلی زود است که فرآیند اصلاح اقتصادی بلندمدتی که تازه شروع شده است را ارزیابی کنیم اما نتایج اولیه در مورد سیاستهای دفاعیاش امیدبخش نیست. بنسلمان ظاهرا ایدههای خوبی برای چگونگی ایجاد یک ارتش کارآمدتر و ساخت یک توانمندی صنعتی دفاعی در داخل دارد: توسعه یک استراتژی سیاست تولید و کسب دفاع، ایجاد زیرساخت نهادی کارآمدتر برای دفاع ملی و برنامههای جبرانی به حداکثررسانی منافع شروعی خوب بودند. اما جنگ عربستان در یمن که او بهعنوان وزیر دفاع ناظر بر آن بود، نتوانسته به اهداف استراتژیک دست یابد و منجر به فاجعهای انسانی در جامعه از هم گسیخته یمن شده و به کابوسی در روابط میان عربستان با آمریکا و انگلستان تبدیل شده است. اینکه چگونه این پادشاهی از باتلاق یمن خارج شود در عین اینکه تسلیم رقیب خود ایران نشود نیازمند یک سیاستمداری ماهرانه از سوی محمد است. نگرانی دیگر که آمریکاییها بیش از سعودیها در آن اشتراک نظر دارند، این است که ارتقای محمد در حال تغییر سلسله مراتب سلطنتی در این کشور است. بحثی در واشنگتن در جریان است دال بر اینکه بنسلمان در حال حاشیهنشین کردن محمد بننایف است که مرد شماره ۲ این پادشاهی بهشمار میرود. اما هیچ نشانهای از «دولت متفرق» در ریاض دیده نمیشود. جناح گرایی قطعا در آنجا هست (مسالهای که فقط به نظام سیاسی سعودی اختصاص ندارد) اما نه از آن نوع که منجر به نزاع و فلجشدگی سیستم شود. لااقل آنقدر نزدیک نیست که موجب آشفتگی خاطر آمریکاییها شود. واقعیات نشان میدهد محمد بنسلمان و محمد بن نایف با هم همکاری نزدیکی دارند و تقریبا بهصورت روزمره با هم دیدار میکنند. آنها مکمل یکدیگر هستند؛ در واقع، فضای چندانی برای همپوشانی یا رقابت وجود ندارد. بنسلمان مسوول ترمیم اقتصاد و تقویت دفاع ملی است. بن نایف سیاست امنیتی داخلی را در کنترل دارد که شامل تعقیب تروریستها و حفظ قانون و نظم در استانهای وسیع و شهرهای این پادشاهی میشود. در واقع، نوعی تقسیم قدرت میان آنها شکل گرفته: مسائل سیاست خارجی و دفاع ملی به بنسلمان داده شده و تامین امنیت داخلی و مسائل داخلی در حیطه اختیارات بننایف قرار گرفته است.
یک نگرانی دیگر هم هست: اینکه بنسلمان بهویژه در مسائل اقتصادی و فرهنگی به سرعت پیش رود و نظم کهن را بر هم زده و بنیانهای توافق اجتماعی در این پادشاهی را به لرزه درآورد. با این حال، خاطرات منعکسکننده بزرگی چالشهای اقتصادی- اجتماعی است که عربستان با آن مواجه است و چیزی کمتر از تغییر و تحول را نمیپذیرد. این تغییرات به ناچار منجر به درجاتی از بیثباتی میشود. سعودیها به شکل قابل درکی واهمه دارند اما همچنین یک اجماع قدرتمند و اساسی در درون دولت عربستان در مورد ناپایداری نظام اقتصادی فعلی این کشور و روش انجام کارها وجود دارد.
ریاض درک میکند که۱۵- ۱۰ سال پیش باید به این نتیجه میرسید، همچون بسیاری از شیخنشینهای دیگر حاشیه خلیجفارس. به قول معروف، انجام دیرهنگام اصلاحات هم بهتر از این است که هرگز اصلاحی صورت نگیرد. اگرچه درست است که سوالات و نگرانیهایی در مورد قدرت بیحد و حصر محمد بنسلمان و برنامههای دولتیاش بپرسیم اما نباید فرصتهای انحصاریای که در رژیم تحت امر وی شکل گرفته را فراموش کرد. شاید مهمترین مسالهای که در تاریخ عربستان رخ داده این است که تاکنون در تاریخ این سرزمین کسی نبوده که با جوانان سعودی ارتباط برقرار کند. در کشوری که بیش از نیمی از جمعیت آن زیر ۲۵ سال است، این مسالهای مهم است. به دلیل سن کم و جوانیاش، محمد تمام عمر خود را بر خلاف دیگر شاهزادگان در عربستان بوده و علاقهمند به درک نیازها و آرزوهای نسل جوان است. محمد بنسلمان جایگاه بهتری نسبت به بسیاری دیگر دارد تا کشور را مدیریت و از جمعیت بسیار جوان آن بهرهبرداری کند و از مهارتهایشان برای پیشبرد اصلاحات استفاده کند.
تعهد او به شایستهسالاری واقعی است و این نگاه، بر خلاف سیستم سالخوردهمحور در این پادشاهی است. او بهترینها و روشنترین افراد را بهکار میگیرد و کسانی که عملکرد ضعیفی داشته باشند یا باید بار و بنه ببندند و بروند یا بازنشستگی زودتر از موعد دریافت دارند. با این حال، او دست در دست تندروهای مذهبی این پادشاهی به پیش میرود. در گذشته، چندین پادشاه سعودی از جمله ملک عبدالعزیز با روحانیون وهابی در مورد مساله تغییر به جر و بحث پرداختند اما عقب نشستند تا از درگیری خطرناکی که میتوانست ثبات و قدرت داخلی و نظم در این پادشاهی را هدف قرار دهد، اجتناب کنند. بنسلمان از این تجربیات درسهایی آموخته است. او برای تعامل موثر با شیوخی که خواهان حفظ وضع موجود هستند یک استراتژی سه بعدی دارد. بهجای تقابل با اپوزیسیون مذهبی، او به مشارکت، ایجاد شکاف و تغییر اعضای این نهاد مذهبی دست خواهد زد و در این راه از اصول قرآنی و آموزههای مذهبی برگرفته از سنت پیامبر و صحابه استفاده خواهد کرد.
به گفته محمد بنسلمان، درصد اندکی از تندروها چنان جزم اندیش هستند که با هیچ منطقی کنار نمیآیند. اگر آنها متوسل به خشونت شوند، انزوا و اقدامات تنبیهی مدنظر قرار خواهد گرفت. او معتقد است که بیش از نیمی از آنها با استدلال از موضع خود برمیگردند و بقیه، یا هیچ نفعی ندارند یا در موقعیتی نیستند که مشکلات جدی در مسیر او بتراشند. این شاهزاده جوان بر این باور است که تلاشهای اصلاحی موفق خواهد شد آنهم زمانی که از میان ردههای محافظهکار مذهبی هم بتوان عضوگیری کرد. او به نمونه شیخ سعد بنناصر الشطری، روحانی تاثیرگذاری اشاره میکند که در سال ۲۰۰۹ از شورای علمای مذهبی به دلیل به چالش کشیدن اصلاحات ملک عبدالله اخراج شد. او اکنون مشاور دیوان سلطنت است و به دلیل تعامل صبورانه و پایدار با او، کم و بیش با ایدههای محمد بنسلمان خو گرفته است. این باعث شده که محمد قدرت بیشتری بگیرد. بازسازی اقتصاد سعودی در عصر پسا نفت در حالی صورت میگیرد که محمد باید جنگ پر هزینه در یمن را سر و سامان دهد، رقبای منطقهای را زیر نظر داشته باشد و با همسایههایی که درگیر خشونت هستند دست و پنجه نرم کند. بهعنوان فردی که عالیترین مقام دفاعی کشور است، رد پای محمد در تمام سیاست خارجی فعلی و آینده سعودی دیده میشود.
محمد غیر از چالش رقبای منطقهای با گروههای افراطگرایی مانند القاعده و داعش هم مواجه است. او که از نفوذ داعش در عراق و سوریه نگران است بر این باور است که میتوان این گروه را در شامات مهار کرد و در نهایت شکست داد. او معتقد است که با وجود دولتهایی چون مصر، اردن، ترکیه و عربستان این کار شدنی است. محمد بر این باور است که داعش میتواند در آفریقا ریشه بدواند و با آزادی عملی بیشتری در آن منطقه فعالیت کند و آسیبهای بیشتری بزند، به همین دلیل است که شاهزاده جوان سعودی با کمکهای بینالمللی و شرکت در سازمانهای توسعهای و مشارکت با آنها به دنبال مبارزه با افراطگرایی در آفریقا است. در این زمینه او با یونیسف، بنیاد بیل و ملیندا گیتس و چندین طرح و برنامه دیگر در سالهای آینده تلاش دارد تا افراطگرایی در قاره سیاه را - اگر نه مهار- به حال کنترل در آورد.
رادیکالیزاسیون داخلی نیز نگرانی دیگر است. محمد نوجوان بود وقتی اسامه بنلادن به پیروانش دستور داد تا طغیانی مرگبار علیه این پادشاهی را پس از حمله آمریکا به عراق انجام دهند. او آن دوران سیاه در تاریخ عربستان را بهیاد میآورد. او در آن زمان به اهمیت تلاش افراطیون برای تسلط بر حرمین شریفین و منابع نفت این کشور پی برد. القاعده شکست خورد اگرچه چند ماه طول کشید تا مردان بنسلمان با کمک سیا طغیان جهادیون را در هم شکنند. درگیری میان سرویسهای امنیتی و تروریستها در شهرهای عربستان شدت یافت. از جمله این شهرها میتوان به ریاض، جده، خُبر، مکه، طائف و ینبوع اشاره کرد. این بزرگترین و شدیدترین کشمکش داخلی علیه پادشاهی سعودی از زمان تاسیس آن بود. محمد بنسلمان معتقد است که کار عربستان برای همکاری با آمریکا و به استخدام در آوردن مبارزان جهادی برای شکست کمونیسم طی جنگ سرد اشتباه بود اما این مسالهای مربوط به گذشته است. از آن زمان، عربستان قربانی تروریسم و متحد کلیدی در مبارزه جهانی علیه تروریسم بوده و منابع فراوانی را وقف این کار کرده است. با این حال، این کشور میتواند با کنار گذاشتن برداشتهای افراطی و طرح دیدگاههای مذهبی موثرتر خدمت بیشتری به مبارزه با تروریسم کند. آمریکاییها وهابیت را برابر با تروریسم میدانند و محمد بنسلمان از این دیدگاه آشفته است و از اینکه آمریکاییها دچار سوءتفاهم شدهاند نگران است. او معتقد است که تاریخ افراطیون اسلامی هیچ ربطی به دکترین مذهبی غالب در عربستان ندارد. او میپرسد: «اگر وهابیت ۳۰۰ سال پیش تاسیس شده پس تروریست کجاست؟ چرا این اواخر مطرح شده است؟»
در هر صورت، او در یک چیز درست میگفت: روابط آمریکا- عربستان پس از حادثه ۱۱ سپتامبر به راستی بهبود نیافته است. تردیدی نیست که بیتفاوتی باراک اوباما به عربستان و عدم تساهل او نسبت به این کشور طی ۸ سال زمامداری اش به این روابط کمکی نکرد اما این علت این تنشهای طولانی نیست. مقامهای سعودی باید مشارکت موثری با دولت و افکار عمومی آمریکا داشته باشند تا بتوانند نگرانیها را رفع کنند.
این سالها طول خواهد کشید زیرا عربستان در دیپلماسی عمومی مهارتی ندارد و با ارتباطات استراتژیک ناآشنا است. اما این فرآیند باید امروز شروع شود و به عقیده من هیچ فردی بهتر از محمد بنسلمان برای پیشبرد آن نیست. محمد فردی زیرک است که ارزش روابط دو کشور را میداند و میداند که این روابط هیچ آلترناتیوی ندارد. در گفتوگویمان او هیچ ملاحظهای نداشت تا اعتقاد استوار خود به رهبری آمریکا در جهان را بیان کند. همچون بسیاری از متحدان و شرکای آمریکا در جهان، او هم نسبت به بیمیلی آمریکا برای رهبری نگران است. او میگوید: اگر شما رهبری را به دست نگیرید، کس دیگری این خلأ را پر خواهد کرد و او لزوما بازیگر خوبی نخواهد بود.» بر خلاف سایر مقامهای عربی که از سخنان واشنگتن در مورد ضرورت برقراری دموکراسی در جهان عرب سخن میگویند و در امور این منطقه دخالت میکنند اما محمد از آمریکاییها میخواهد تا به صراحت این کشور را مورد انتقاد قرار دهند.
مهمترین بحثی که در گرفت، طرح قانون جاستا (در مورد پیگرد متهمان سعودی حادثه ۱۱ سپتامبر) و انتخاب دونالد ترامپ بود. او میگوید به عقلانیت مقامهای آمریکایی و قانونگذاران برای یافتن راهحلی در مورد جاستا اعتماد دارد. او خواهان اصلاح این قانون بهگونهای است که هم خواستههای قربانیان ۱۱ سپتامبر را محترم شمارد و هم منافع امنیت ملی آمریکا و روابط این کشور با عربستان را حفظ کند. او به ترامپ خوشبین است و میگوید رهبری با ذهن اقتصادی میتواند به رویکرد طرح تحول اقتصادی عربستان در ۲۰۳۰ کمک کند و روابط دو کشور را بهبود بخشد. او افزود ترامپ باید گفتوگوهای استراتژیک دوجانبه که در دوران اوباما متوقف شده بود را از سر گیرد. ترامپ احتمالا نسبت به این از سرگیری خوشبین است اگرچه اعلام کرده که انتظارات بیشتری از متحدان و شرکای آمریکا در جهان دارد. محمد در این زمینه میتواند با دولت ترامپ روابط حسنهای برقرار کند و او کلید راهحل میان دو کشور را در دست دارد.
ارسال نظر