ترکیه بر لبه پرتگاه فروپاشی

دنیای اقتصاد، محمدحسین باقی: مایکل روبین، تحلیلگر موسسه امریکن اینترپرایز، معتقد است ترکیه در مسیر زوال و تجزیه قرار گرفته است. او با اشاره به موارد تاریخی به روابط ترکیه با کردها و داعش پرداخته و می‌نویسد شواهد تاریخی نشان می‌دهد که اردوغان با سیاست‌های نابخردانه خود، جمهوری ترکیه را از هم خواهد درید. او در مقاله خود چنین می‌نویسد: چه زمانی کشورها تجزیه می‌شوند؟ بی‌تردید، جنگ داخلی و درگیری‌های خشونت‌بار اغلب مقدم بر تجزیه است. در مقابل موارد صلح‌آمیز تجزیه مانند چکسلواکی، تجزیه یوگسلاوی یا هندوستان قرار دارد. برای اریتره چند سال طول کشید تا از اتیوپی جدا شود یا برای سودان جنوبی دهه‌ها طول کشید که از سودان استقلال یابد. این جدایی‌ها اغلب با نبردهای داخلی همراه است. جدایی بنگلادش از پاکستان یک سال طول کشید اما هزینه انسانی این یک سال بیش از هزینه انسانی جنگ ۵ ساله در سوریه بود.

با این حال، در هر موردی، تجزیه روحی و روانی مقدم بر تجزیه و گسستگی سیاسی است. اریتره‌ای‌ها سال‌ها پیش از استقلال و رسمیت یافتن جدایی از اتیوپی خود را «اتیوپیایی» نمی‌شناختند. بنگلادشی‌ها به زبان دیگری سخن می‌گفتند و هویت فرهنگی بسیار متمایزی داشتند.

چک و اسلواک‌ها هم پیش از اینکه مجبور به اتحاد شوند تاریخ متفاوتی داشتند و حتی به زبان‌های متفاوتی سخن می‌گفتند. البته کالیفرنیا و مردمانش این‌گونه نیستند، به‌رغم تمام صحبت‌هایی که از جدایی در روزهای پس از پیروزی دونالد ترامپ بر زبان می‌آورند. از سیستم بزرگراه تا لیگ ملی فوتبال و تا هالیوود، کالیفرنیا تماما آمریکایی است. کالیفرنیایی‌ها در کنار همقطارانشان از ۴۹ ایالت دیگر در جنگ‌های خارجی جنگیده و جان خود را از دست داده‌اند. ممکن است اکثریت کالیفرنیایی‌ها ترامپ را نخواهند. اما در عین حال، اکثریت آمریکایی‌ها هم به ترامپ رای ندادند. صحبت از جدایی کالیفرنیا همچون آب در هاون کوبیدن است.

اکنون به خاورمیانه بنگرید: ده‌ها میلیون کرد در چهار کشور پراکنده شده‌اند: ترکیه، سوریه، ایران و عراق. کشمکش کردها در عراق به دهه‌ها قبل بازمی‌گردد. طی دوران پادشاهی در عراق، درگیری‌های دوره‌ای میان ارتش عراق و نیروهای کردی وجود داشت اما تنها در سال ۱۹۶۱ بود- یعنی ۳ سال پس از اینکه افسران ارتش پادشاه عراق را سرنگون کردند- که تنفر کردها از بغداد به یک نبرد گسترده تبدیل شد. شورش و درگیری‌های پراکنده با شدت پایین در تمام دهه بعد ادامه یافت. در سال ۱۹۷۰، ملا مصطفی بارزانی، رهبر «حزب دموکرات کردستان» (KDP) - پدر مسعود بارزانی، رهبر فعلی- به این باور رسید که صدام احتمالا یک شریک عملگرا برای صلح است. بارزانی و صدام یک توافق خودمختاری را با یکدیگر به بحث گذاشتند. پس از آن بود که بارزانی به عدم صداقت و بی‌اخلاقی صدام پی برد. درگیری بار دیگر شروع شد. هر چه درگیری‌ها شدیدتر و سرکوب صدام بیشتر شد، کردها هم بیشتر بر میراث فرهنگی خویش تمرکز یافته و شروع به طرد و نفی هویت مشترکی کردند که رهبران عراقی مدت‌های مدید سعی در ساختن آن داشتند. در سال ۱۹۹۱، این گسست پس از محاسبه غلط صدام رسمیت یافت: او کارمندان دولت عراق را بیرون کشید و تلاش کرد تا کردهای عراقی را محاصره و مجبور به تمکین کند. کردهای عراقی اما از فرصت استفاده و حکومت خود را بنا نهادند.

بیش از ربع قرن از آن زمان گذشته است. نسل جوان‌تر هرگز صدام را نمی‌شناسد و بیشتر غیرنظامیان کرد تجربه جنگ نداشتند و مهم نیست که «دولت اسلامی» برای کنترل سرزمینی می‌جنگد و فقط چند مایل از شهرهای مهم کردی فاصله داشت. آنها به زبان کردی سخن می‌گویند و عربی نمی‌فهمند. آنها به خوانندگان کرد گوش می‌دهند و تلویزیون کردی نگاه می‌کنند. تعداد اندکی از کردها به بغداد - چه رسد به جنوب عراق- رفته‌اند. آنها حسی از هویت عراقی ندارند. این چیز جدیدی نیست. بسیاری از روزنامه‌نگاران و دانشگاهیانی که از کردستان عراق بازدید می‌کنند همین را می‌گویند. با این حال، آنچه جالب است تغییر در گرایش و نگرش میان نسل‌های جوان‌تر در عراق است.

در بصره، نجف، کربلا و حتی بغداد بسیاری این مساله را شنیده‌اند که کردستان عراق چقدر از دیگر مناطق متمایز است؛ اما تعداد کمی از آنها از کردستان بازدید کرده‌اند. اگر آنها بخواهند برای تعطیلات تابستانی به کوه‌های کردستان بروند گویی از یک کشور خارجی بازدید می‌کنند. پاسپورت آنها در مرز داخلی فدرال کنترل می‌شود. اگرچه نسل‌های قبل‌تر عراقی‌ها در دوران ناسیونالیسم عربی با جنگ به دنبال وحدت بودند اما بیشتر جوانان عراقی شانه خود را به نشانه بی‌خیالی در مورد این مساله بالا می‌اندازند که آیا کردستان عراق کاملا ادغام خواهد شد یا باید ادغام شود یا خیر. گویی برای آنها اهمیتی ندارد. کردهای عراقی نه تنها کنترل سرزمینی دارند، بلکه از شناسایی روانی نیز برخوردارند.

در ترکیه، رجب طیب اردوغان جنگی خونین و سیاستی مشابه با کردها را در پیش گرفته است. او پیش از انتخابات نظر کردها را به خود جلب کرد اما به محض اینکه احساس کرد دیگر به رای کردها نیاز ندارد وعده‌های خود را فراموش کرد. استقبال او از فرآیند صلح دروغین بود. به محض اینکه فهمید کردها به «حزب دموکراتیک خلق» (HDP) رای می‌دهند، سیاست زمین سوخته را در پیش گرفت که باعث شد شهرهای سیزر، سیلوپی و نصیبین به ویرانه‌هایی همچون حلب در سوریه تبدیل شوند. بیشتر کردهای ترکیه، پس از آزمودن صلح، خشونت نیمه دهه ۸۰ را تجربه کردند. بیشتر کردهای ترکیه آینده مشترک با همقطاران ترک خود را به کناری نهاده‌اند. این فقط کردها نیستند که ذهن‌شان تغییر کرده است. با چنبره انداختن اردوغان بر روزنامه و خبرگزاری‌های ترکیه، مردم ترکیه نیز به این باور رسیده‌اند که دیگر معترضی به معنای واقعی کلمه وجود ندارد.

در نتیجه، نسل جدیدی از ترک‌ها اکنون به کردها اگر نگوییم «دشمن»، در بهترین حالت همچون «غیر» یا «دیگری» می‌نگرند. بر این بیفزایید این مشکل را که بیشتر ترک‌های ساکن غرب هرگز دیداری از جنوب شرق ترکیه نداشتند و بیشتر کردهای جنوب شرق (اگر نگوییم کردهای کل کشور) دیگر نمی‌توانند به آنتالیا، بورسا و ازمیر بروند. ترکیه دچار «تجزیه روانی» شده است. در واقع، حتی اردوغان هم تا حدودی می‌داند که تجزیه اجتناب‌ناپذیر است و سیاست‌های اقتصادی‌اش نشان می‌دهد که مناطق کردنشین را به عمد حذف کرده است. بار روانی تجزیه شدن می‌تواند به جنگ داخلی و حتی پاکسازی قومی منجر شود. این مساله موقعی خطرناک می‌شود که در نظر بگیریم برخی کردها، باتجربه و دارای استعداد مبارزه هستند.

ترک‌ها باید با واقعیت مواجه شوند: ترکیه اساسا تجزیه شده است. مرزهایش تغییر خواهد کرد؛ تنها سوال این است که آیا خطوط جدید، مرزهایی بین‌المللی خواهد بود یا مرزهایی براساس تقسیمات داخلی اما فدرال. اردوغان ممکن است خود را رهبری بزرگ و آتاتورک جدید بنامد. اما یک فرق وجود دارد: آتاتورک ترکیه مدرن را ساخت با مرزهای فعلی اما اردوغان آن ترکیه و مرزهایش را از میان برد و تجزیه کرد. از اردوغان در تاریخ نه به‌عنوان قهرمان بلکه به‌عنوان حاکمی یاد خواهد شد که به خاطر غرورش، ترکیه را نابود کرد.