بخش دوم
پدیده شوم قرن جدید - ۲ آذر ۹۵
حسن حسن و جمعی از نویسندگان
مترجم: محمدحسین باقی
در بخش اول اشاره شد که داعش ریشه در اندیشه وهابیت دارد. یک مفسر سعودی در توییتر خود نوشت: «اقدامات داعش مظهر آن چیزهایی است که ما در مدارسمان مطالعه کردیم و در سرفصلهای آموزشیمان بود. اگر سرفصلها یا برنامههای درسیمان درست است، پس داعش هم درست است. اگر سرفصلها غلط بود، پس وای بر ما. چه کسی مسوولیت را بر عهده میگیرد؟» مبانی مهم وهابیت «بدعت» و «مرتد» نامیدن مخالفان است؛ همان چیزهایی که مورد استفاده داعش نیز هست.
حسن حسن و جمعی از نویسندگان
مترجم: محمدحسین باقی
در بخش اول اشاره شد که داعش ریشه در اندیشه وهابیت دارد. یک مفسر سعودی در توییتر خود نوشت: «اقدامات داعش مظهر آن چیزهایی است که ما در مدارسمان مطالعه کردیم و در سرفصلهای آموزشیمان بود. اگر سرفصلها یا برنامههای درسیمان درست است، پس داعش هم درست است. اگر سرفصلها غلط بود، پس وای بر ما. چه کسی مسوولیت را بر عهده میگیرد؟» مبانی مهم وهابیت «بدعت» و «مرتد» نامیدن مخالفان است؛ همان چیزهایی که مورد استفاده داعش نیز هست. در دیدگاه وهابیون، توسل به قدیسان یا قبور آنها و «وسیله» قرار دادنشان برای تقرب به خداوند بهطور خودکار موجب خروج فرد از اسلام میشود درست همان رویکردی که داعش دارد. در این بخش به ریشههای مشترک وهابیت و داعش پرداخته میشود.
«دولت اسلامی» قانون مجازاتی که در عربستان نهادینه شده را تا حد زیادی به عاریت گرفته است. بزرگترین خدمت وهابیت به «دولت اسلامی» مفاهیم «ولاء و البراء» (وفاداری به اسلام و نفی روشهای غیراسلامی) و «توحید» است. در حالی که این مفاهیم در سلفیگری سنتی که از سوی ابن تیمیه و دیگر علمای قدیمی وعظ میشد وجود داشت؛ اما علمای وهابی این مفاهیم را به شکل افراطیتری تفسیر و ترویج کردند. براساس مفهوم «ولاء و البراء» برای یک مسلمان کافی نیست که از اقدامات و اعمال غیراسلامی و غیرمسلمانان تنفر جوید. یعنی نفی صرف یا نفی زبانی کافی نیست. مسلمانان واقعی باید اقدامات و اعمال غیراسلامی را فعالانه و با تمام وجود نفی کنند. ابن عبدالوهاب وقتی نوشت: «اسلام فرد نمیتواند اسلامی قاطع باشد هرچند او به یک خدا باور داشته باشد و یک خدا را بپرستد. اسلام او بدون دشمنی با مشرکان و نشان دادن نفرت و خصومت با آنها کامل نمیشود» همین حکم را بازتاب میداد. برای «دولت اسلامی» هم همین نگاه برای همقطاران مسلمانی قابل کاربرد است که معیار «توحید» را رعایت نمیکنند.
اصل اساسی اسلامی که از سوی ابن تیمیه تبلیغ میشد این است که توحید یک مسلمان باید تابع سه اصل باشد: پرستش خدا، پرستش یک خدا و داشتن باوری درست که از سوی قرآن و سنت پیامبر تجویز شده است. ابن تیمیه از این سه مفهوم توحید برای رد و طرد شیعیان و صوفیها استفاده میکرد؛ زیرا به اعتقاد او اقدامات و باورهای آنها از جمله تقدیس قبور امامان در تضاد با وحدانیت خدا و پرستش یک خداست. در مناطق تسخیرشده به دست داعش، نمادهای «شرک» به ویژه قبور شیعیان و صوفیان و مکانهای تاریخی که به معنای بیخدایی است بهطور سیستماتیک نابود شدند. روحانیون «دولت اسلامی» پس از مسلط شدن بر هر شهر یا روستایی، بلافاصله کمپینی علیه آن چیزی که آن را «اقدامات شرکآمیز» مانند خرافات و غیبگویی مینامیدند آغاز میکردند. راهبرد روحانیون داعشی این است: شکل یا قالب دادن آرام و تدریجی به جوامعی که به تسخیر در آوردهاند.
به دلیل چنین باورهایی، مطالعه ایدئولوژی فرقهگرایانه، خشک، خشن و دشمنپرور داعش بر وهابیت متمرکز است. همچنین، به این دلیل که «دولت اسلامی» به نوشتههای روحانیون سلفی و وهابی استناد میکند یا آنها را در خطابهها استفاده میکنند. برخی محققان نتیجه گرفتهاند که این گروه تجلی همان باورها است.
ایدئولوژی ترکیبی
ایدئولوژی افراطی «دولت اسلامی» را میتوان به مثابه محصول ترکیب آرام میان سلفیگری متعصب و جریانهای اسلامی دانست. بسیاری از مفاهیم دینی افراطی که زیربنای ایدئولوژی «دولت اسلامی» را تشکیل میدهند در نبرد عقایدی ریشه دارد که در متن جنبش «صحوه» سعودی در دهه 70 و جنبش مشابه در مصر و سایر کشورها بهتر میتواند درک شود. در آن کشورها، تاثیر و تاثر متقابل میان ایدههای اعتقادی سلفی و کنشگری سیاسی اسلامی «اخوان محوری» جریانهایی را خلق کرد که امروز همچنان طنینانداز هستند. در واقع، آمیختگی سلفیگری و اسلام اخوانی در پرتو قیامهای عربی 2011 شتاب بیشتری گرفت و شکاف بهوجود آمده را پر کرد آن هم در زمانی که نهادهای سنتی مذهبی نتوانستند پاسخ مناسبی به امیال، آرزوها و نارضایتیهای تودههای عرب بدهند. «دولت [به اصطلاح] اسلامی» و سایر اسلامگرایان و گروههای جهادی از فرصت استفاده کرده و برداشت خود از نقش اسلام را به اجرا در آوردند. در عربستان سعودی و مصر، تلفیق سلفیگری سنتی و اسلام داعشی اَشکال جدیدی از سلفیگری را بهوجود آورد که متاثر از - و منتقد - هر دو جنبش بودند. اسلام سیاسی محافظهکارتر و سلفیگری سیاسی شد. در بسیاری از موارد، مفاهیم سلفی از سوی نسل جدیدی از متفکران مذهبی که تلاش میکردند هویتشان با این جنبشها شناخته شود مورد بازتفسیر اساسی، انطباق و استفاده قرار گرفت. در عربستان سعودی، نسل «صحوه» از «مکتب نجدی»- نامی گذاشته شده روی نهاد مستقر وهابی- برید. عمل «تکفیر» ابتدا طی دهه 60 در مصر و سپس در جنگ اول خلیجفارس در دهه 90 اهمیت و برجستگی یافت آنگاه که کهنه سربازان جهاد در افغانستان شروع به مرتد نامیدن عربستان سعودی به دلیل میزبانی و حمایت از نیروهای غربی در مبارزه با صدام حسین کردند. به لحاظ سیاسی، «سلفی گری مطیعانه»- که طغیان و اعتراض سیاسی را رد کرده بود- جای خود را به «تکفیریگری سیاسی» داد که حامل بیرق خلافت، جهاد و شورش بود. در عین حال، نفوذ روزافزون ایدهآلهای سلفی منجر به «سلفیزه کردن» اخوانالمسلمین شد. سید قطب، نظریهپرداز اسلامگرا و عضو برجسته اخوانالمسلمین مصر در دهه 50 و 60، با استفاده از ایدهآلهای سلفی ایدئولوژی فراگیر «تکفیری» را ایجاد کرد. قطب استدلال میکرد که جوامع دارای اکثریت مسلمان در وضعیت «جاهلیت» زندگی میکنند. او معتقد بود که تمام ایدئولوژیها - از جمله سرمایهداری، کمونیسم و پان عربیسم- شکست خوردهاند و تنها سیستمی که در جهان پیروز و موفق خواهد بود اسلام است.
قطب، اسلام را تنها منبع برای جامعه تصور میکرد (و آن را حاکمیت خدا مینامید) و از جوانان مسلمان میخواست تا جوامع خود را نفی کرده و بهدنبال تغییر برآیند. «قطبیست»ها (برگرفته از نام سید قطب) ایدئولوژیای سیاسی ترویج کردند که برتری اسلام و ناسیونالیسم را مطرح و بسیاری از ابعاد جامعه مدرن و رژیمهای سیاسی را رد میکرد. آنها ایدههای محافظهکارانه را اتخاذ و آنها را به مثابه قالبی برای مبانی ایدئولوژی سیاسی بهکار گرفتند که همراهی اندکی با دیدگاههایی داشت که از درک قطب از روش اسلامی زندگی انحراف داشت. این نگاهی دروننگر است و تهدیدات داخلی را بر تهدیدات خارجی اهمیت میدهد.
ارسال نظر