بازگشت به خاورمیانه - ۱۹ آبان ۹۵

جیمز اف. جفری/دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل اشاره شد که مشخصه‌ خاورمیانه امروز همانا تکثیر دولت‌های ناکام و در حال ناکامی و تکثیر بازیگران دولتی و غیردولتی است که در درگیری‌های تروریستی، نیابتی و درگیری‌های متعارف سطح پایین مشارکت می‌کنند. تجربه نشان داده است که بدون رهبری مقتدرانه آمریکا، متحدان منطقه‌ای اغلب به شیوه‌ای دست به عمل می‌زنند که ثبات منطقه‌ای و منافع آمریکا را تضعیف می‌کنند.

برای درک استراتژی نظامی آمریکا باید به این موارد توجه کرد: 1- درک عمیق‌تر از محیط عملیاتی، 2- اصلاحات نهادی به منظور بهبود عملکرد استراتژیک، 3- بازاندیشی رویکردهایش در قبال وظایف حساس امنیت ملی از جمله مبارزه با تروریسم، بازدارندگی، اجبار و اطمینان، کمک‌نیروهای امنیتی، عملیات اطلاعاتی و عملیات پنهانی.

درک بهتر محیط عملیاتی برای اعمال نفوذ و شکل دادن به آن

در منطقه‌ای که مشخصه سیاست‌هایش پیچیدگی فوق‌العاده است، حتی با تجربه‌ترین سیاست‌گذاران نیز اشتباه خواهند کرد و به چالش کشیده خواهند شد. برای مثال:

* تلاش واشنگتن برای اینکه «در سمت و سوی درست تاریخ قرار بگیرد» آن هم با حمایت از سرنگونی حسنی مبارک در ژانویه ۲۰۱۱، نه تنها نتوانست اعتماد مصر به ما را جلب کند بلکه باعث بیگانگی اسرائیل و دولت‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس از ما شد. آنها این سرنگونی را خیانت به متحد قدیمی و قابل اعتماد می‌دیدند.

* تلاش‌های واشنگتن برای اجتناب از غرق شدن در باتلاق سوریه و بازگشت به عراق، حملات هوایی برای نجات ایزدی‌ها، ترکمن‌ها و کردهای عراق - هر کسی غیر از اعراب سُنی- موجب رشد داعش و دیگر گروه‌های جهادی شد.

* انفعال آمریکا در سوریه بر متحدان این کشور - ترکیه، عربستان و به‌ویژه قطر- برای حمایت از اسلام‌گرایان رادیکال و تقویت افرا‌ ط‌گرایان در اپوزیسیون سوریه تاثیر گذاشت.

* حمایت آمریکا از شبه‌نظامیان کرد سوری (YPG)- اگرچه در مبارزه علیه داعش در سوریه نقش مهمی داشتند اما- تلاش‌ها برای جلب حمایت ترکیه و اعراب در شرق سوریه را دشوار کرد، زیرا هر دو، امیال کردها را تهدیدی برای خود می‌دانستند.

* توافق هسته‌ای با ایران در جولای ۲۰۱۵ ممکن است برنامه هسته‌ای این کشور را به‌طور موقت محدود کرده باشد اما این ادعا را تایید کرد که واشنگتن به‌طور ضمنی متحد تهران است.

یک قدرت بزرگ که می‌خواهد بزرگ باقی بماند حق ندارد به اندازه آمریکا از ۱۱سپتامبر به این‌سو این‌قدر دچار اشتباهات و خطا شود. درک عمیق تر از سیاست و دینامیک نزاع در خاورمیانه کلید کاهش اشتباهات و پیشبرد منافع آمریکا در منطقه است. تناقض‌آمیز اینکه، خودشناسی اولین گام به سوی چنین درکی است.

خود را بشناس تا «دیگری» را بشناسی

عادت شایع آمریکا در مورد برداشت اشتباه از خاورمیانه- تا حدی- ریشه در گرایش عمیق به برجسته کردن این موارد نسبت به دیگران دارد: برجسته بودن ارزش‌ها و اولویت‌های آمریکا نسبت به دیگران؛ باور به اینکه هر مشکلی یک راه‌حل دارد و اینکه هر دشمنی شریکی بالقوه است (به پرزیدنت بیل کلینتون، سازمان آزادی‌بخش فلسطین و سوریه بنگرید؛ به بوش و عراق بنگرید؛ به اوباما و ایران بنگرید). در حالی که تبدیل مصر دهه ۷۰ از یکی از اقمار شوروی به متحد آمریکا نشان می‌دهد که چنین فرآیندهای معکوس ژئوپلیتیک محتمل است اما حوادث بعدی نشان می‌دهد که این موارد چقدر نادر هستند. با توجه به وضعیت فعلی خاورمیانه، واشنگتن باید امید به «برقراری ثبات» در منطقه، «حل» مشکلاتش، یا دستیابی به «دولت‌های» پایدار را لااقل تا آینده‌ای قابل پیش‌بینی به کنار بگذارد. در حال حاضر، بهترین چیزی که آمریکا می‌تواند به آن امید داشته باشد همانا شکل دادن به و اعمال نفوذ بر برخی تحولات است: اخلال و کاهش تهدیدهای برخاسته از منطقه در عین برقراری گرایش‌هایی مثبت آنجا که محتمل است. برای انجام این کار، آمریکا نیازمند ادبیات و مدل‌های ذهنی برای ترسیم چالش‌هایی است که با آن مواجه است.

ایجاد واژگان جدید برای «روش‌های جنگ»

ارتش فاقد واژگان برای توصیف چالش‌هایی است که در خاورمیانه با آن مواجه است. درگیری متعارف بین دولتی - پارادایمی است که چند دهه است تفکر آمریکا در مورد جنگ و واژگان استفاده شده برای بحث در مورد آن را شکل داده است؛ تا حد زیادی هنوز چنین است. با این حال، بیشتر درگیری‌های امروز منطقه را می‌توان به مثابه «منطقه خاکستری»، «هیبریدی»، «غیرمنظم» یا درگیری‌های محدود متعارف تعریف کرد که شامل بازیگران دولتی و غیردولتی می‌شود. برای موفقیت در این نوع درگیری‌ها، آمریکا نیازمند واژگان متفاوت و به همین ترتیب نیازمند تفکر، سازمانده و اقدام متفاوت است.

بنابراین، در حالی که پرزیدنت اوباما وعده داده که داعش را «خوار و خفیف کرده و در نهایت نابود»ش کند، اما معنای «نابودی» سازمانی که در قالب شبکه‌ای پراکنده و پخش شده با زیرشاخه‌هایی در خاورمیانه که «جهاد غیرمتمرکز» را انجام می‌دهند، روشن نیست. همچنین معنای «عملیات قاطع» (در شرایطی که ممکن است این درگیری سال‌ها - اگر نگوییم دهه‌ها- به طول انجامد) و «استراتژی خروج» (برای درگیری‌ای که هیچ پایانی در افق آن مشاهده نمی‌شود) و مفاهیمی از این دست روشن نیست. در نهایت، روشن نیست که عبارت «پیروزی» آیا به شرایط فعلی مربوط است یا خیر زیرا هزینه‌هایی برای ارتش در نبردهایی به دنبال دارد که آمریکا ترجیح می‌دهد آن را مدیریت یا در عرصه سیاسی حل‌وفصلش کند، هرچند فشار نظامی ممکن است شرایط را برای پیشرفت سیاسی یا دیپلماتیک هموار سازد. در عوض، سیاست گذاران آمریکایی باید به چگونگی تاثیرگذاری و شکل دادن به رقابت‌های بلندمدت خاورمیانه، جنگ‌های نیابتی و درگیری‌های طولانی بیندیشند تا منافع خود را به پیش برند. این می‌طلبد که آنجا که منافع اقتضا می‌کند آمریکا به «توازن، مداخله یا پرهیز» روی آورد. این در عمل به چه معنا است؟ و آمریکا چگونه در این محیط موفق می‌شود؟