بخش بیست و هفتم
بازگشت به خاورمیانه - ۸ آبان ۹۵
جیمز اف. جفری/ دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل به خط قرمز آمریکا در سوریه اشاره شد. با توجه به وقوع حمله شیمیایی در این کشور، آمریکا خط قرمزی تعیین کرد، اما نتوانست آن را به اجرا در آورد. در پی انفعال آمریکا، روسها به یاری آمریکا آمدند و پیشنهاد دادند که سوریها قابلیتهای شیمیایی خود را تسلیم بازرسان کنند و به کنوانسیون سلاحهای شیمیایی (CWC) ملحق شوند. به همین ترتیب، خطر حمله نظامی آمریکا از سر بشار اسد دفع شد، اما روسها بازیگر جدید شدند.
جیمز اف. جفری/ دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل به خط قرمز آمریکا در سوریه اشاره شد. با توجه به وقوع حمله شیمیایی در این کشور، آمریکا خط قرمزی تعیین کرد، اما نتوانست آن را به اجرا در آورد. در پی انفعال آمریکا، روسها به یاری آمریکا آمدند و پیشنهاد دادند که سوریها قابلیتهای شیمیایی خود را تسلیم بازرسان کنند و به کنوانسیون سلاحهای شیمیایی (CWC) ملحق شوند. به همین ترتیب، خطر حمله نظامی آمریکا از سر بشار اسد دفع شد، اما روسها بازیگر جدید شدند. این عبور از خط قرمز آمریکا و انفعال این کشور تبعاتی برای آمریکا در سطح منطقه داشت. یکی از این تبعات «بیاعتباری» آمریکا در میان متحدانش بود که در زیر به تفصیل به آن اشاره شده است.
ریشههای بیاعتمادی روزافزون ایالاتمتحده را میتوان به حمله سال ۲۰۰۳ به عراق و این برداشت مربوط دانست که این بیاعتمادی، از طریق بیکفایتی یا طرحی از پیش تعیین شده، عراق را - که تا آن زمان در جرگه حکومتهای سُنی عربی بود- به ایران و شیعیان تقدیم کرد. دولت اوباما سهوا این بیاعتمادی را ظاهرا با اشتیاق برای محاکمه دشمنان سنتی (مثل ایران) به هزینه متحدان سنتی (مانند اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیجفارس) و ترک سریع متحدان سنتی از قدرت مانند حسنیمبارک در مصر طی بهار عربی تقویت کرد. افزون بر این، تلاشها برای اطمینان به متحدان و شرکا اغلب ترس آنها را تشدید کرده است. از اینرو، ایالاتمتحده دهها میلیارد دلار تسلیحات به اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیجفارس فروخته تا بتواند سدی در برابر نفوذ احتمالی ایران برقرار کند. افزون بر این، هدف اعلامی دولت آمریکا مبنی بر «چرخش به سوی آسیا» و ارزیابی رئیسجمهور از اینکه «منافع اصلی آمریکا در منطقه نفت نیست» ممکن است رهبران حاشیه خلیجفارس را متقاعد سازد که فروش تسلیحات آمریکایی واقعا نشانهای است از اینکه آمریکا ابزارهایی به دوستانش برای دفاع از خودشان میدهد تا آنها را برای خروج خود از منطقه آماده سازد.
نزد آمریکاییها اکنون ایران بزرگترین دشمن است. به همین دلیل، در قاموس آنها ایران در حال بیثباتسازی در منطقه است و باعث شده متحدان آمریکا احساس تهدید کنند. آنها از گستره نفوذ ایران بیمناکند و آن را تهدیدی برای خود مینگرند. از سوی دیگر، خط قرمز هستهای آمریکا نتوانست این اطمینان را به متحدان برای بازداشتن برنامه هستهای ایران بدهد. وقتی اوباما نتوانست خط قرمز خود برای سوریه را در سال ۲۰۱۲ به اجرا در آورد، بنابراین، نمیتواند خط قرمز تعیین شده برای ایران را نیز به اجرا در آورد. استفاده از زبان انفعالی در برابر ایران نه تنها نتوانست پیام هشدار را منتقل کند، بلکه تردیدهایی در مورد اعتبار این تهدید برانگیخت. با این حال، آن خط قرمز باعث شد ایران در آستانه هستهای شدن قرار بگیرد. برای شرکای منطقهای آمریکا، این به معنای تغییر بازی به ضرر آنها و به نفع ایران است. به عبارت دیگر، پویایی تحولات خاورمیانه به ضرر آنها در حال تغییر است.
ارزیابی
اگرچه آمریکا نتوانست حمله عراق به کویت را پیشبینی کند، اما دستاوردهای موفقیتآمیزی در زمینه بازدارندگی در خاورمیانه طی سه دهه گذشته داشته است. از جمله این دستاوردها ممانعت از بدتر شدن جنگ ایران و عراق، خنثی کردن حمله عراق علیه عربستان و کویت و جلوگیری از حمله به کشتیهای عبوری در خلیجفارس. با این حال، آمریکا در مهار ایران، جلوگیری از پایمال شدن خط قرمز خود در سوریه و عملیاتهای سایبری سایر کشورهای خصم چندان موفق نبوده است. دلایلی هست که میتوانند استفاده از زور را چالشآور سازد:
* بازیگران محلی به دخالت در اقداماتی تحریک شدهاند که باعث توسعه منافع اساسیشان میشود
* بازیگران منطقهای درک میکنند که آمریکا اغلب نمیتواند به انواع خاصی از چالشها به دلایل داخلی، خارجی یا قانونی پاسخ دهد یا ممکن است عزم و تعهد آمریکا را براساس اقدامات گذشتهاش یا ارزیابیهایشان از نیات آمریکا دچار تردید کند.
* آسیبپذیریهای آمریکا ممکن است دشمن را به دلیل مزایای قابل پیشبینی یا به دلیل اینکه این آسیبپذیریها ممکن است مانع پاسخ آمریکا شود، وسوسه به اقدام کند.
به همین دلایل، برخی کاربرد بازدارندگی را - جز ممانعت از جنگهای مهم متعارف یا درگیریهای هستهای- زیرسوال بردهاند. این مساله همچنین پرسشهایی را در مورد محدودیتهای بازدارندگی برانگیخته که ملاحظاتی را میطلبد. این ارزیابی انتظاراتی را در مورد نقش دیپلماسی قهری برانگیخته که همچنان بخشی مهم از ابزار سیاست خارجی آمریکاست. تجربه نشان داده که هر دو نوع اجبار - بازدارندگی یا الزام- مستلزم رویکردی مناسب است که متن، تاریخ، سیاست و فرهنگ را تبیین میکند. با این حال، میتوان در مورد اینکه چگونه دشمنان منطقهای تهدیدات، اعتبار و ظرفیتهای آمریکا را ارزیابی میکنند و اینکه بازدارندگی یا الزام/ اجبار در خاورمیانه چگونه کار میکند - بهویژه در حوزه سایبری- درسهای زیادی آموخت. با توجه به اینکه دغدغه بسیاری از رژیمهای خاورمیانهای «بقا» است، ایالاتمتحده باید در نظر بگیرد که چگونه میتواند از ترس از کودتاها، تغییر رژیمها و «انقلابهای نرم» در راستای هدف بازدارندگی یا اجبار بهرهبرداری کند. به همین دلیل، ظرفیت ارزشمند «اقدام نهانی» ابزار سیاسی مفیدی است. در نهایت ایالاتمتحده باید درک کند که برداشت دوستانش در منطقه از این کشور چگونه است و چگونه میتواند انتظارات آنها را شکل دهد. توانایی آمریکا برای اطمینان دادن به متحدان و شرکای منطقهای خود در ۱۵ سال گذشته کاهش یافته، آن هم به واسطه این برداشت که آمریکا نه کشوری عملگرا است که بتوان به آن اتکا کرد و نه کشوری با کفایت است. سیاستهای آمریکا چنان امنیت دوستانش را متاثر ساخته که فروش سلاح، مانورهای نظامی مشترک یا حضور نظامی گسترده در این کشورها نمیتواند تردیدهای این کشورها نسبت به آمریکا را برطرف سازد. در خاورمیانه اعتماد از طریق روابط شخصی است نه نهادها یا پیماننامهها. ارزیابی از شخصیت رئیسجمهوری و خلق و خوی مردم آمریکا به اندازه قدرت نظامی این کشور مهم است.
ارسال نظر