بخش پنجم
بازگشت به خاورمیانه - ۷ مهر ۹۵
جیمز. اف. جفری/ دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل به ورود آمریکا به منطقه اشاره شد. ورود آمریکا به منطقه با جنگ یوم کیپور، سرنوشت اسرائیل، آینده جهان عرب، شرارت شوروی در افغانستان و بحرانهای دیگر همراه بود. نکته مهم این بود که آمریکا درک کرد که از دور دستها نمیتواند در منطقه اعمال نفوذ کند. بنابراین، قدرت نظامی و دیپلماتیک دو روی یک سکه بود که باعث افزایش قدرت آمریکا شد. در این بخش به دکترین کارتر و تحولات پس از آن اشاره میشود.
جیمز. اف. جفری/ دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل به ورود آمریکا به منطقه اشاره شد. ورود آمریکا به منطقه با جنگ یوم کیپور، سرنوشت اسرائیل، آینده جهان عرب، شرارت شوروی در افغانستان و بحرانهای دیگر همراه بود. نکته مهم این بود که آمریکا درک کرد که از دور دستها نمیتواند در منطقه اعمال نفوذ کند. بنابراین، قدرت نظامی و دیپلماتیک دو روی یک سکه بود که باعث افزایش قدرت آمریکا شد. در این بخش به دکترین کارتر و تحولات پس از آن اشاره میشود.
آمریکا برای رسیدن به اهداف خود، پویایی (دینامیسم) منطقه را تغییر داد. پرستیژ آمریکا از سلاحهایش گرفته تا مهارت مذاکراتیاش و تعهدش به منافع سیاسی اعراب و اسرائیل، بهطور چشمگیری اعتماد را «در آمریکا» و در نگاه عربستان، سایر دولتهای عربی و اسرائیل «به آمریکا» تقویت کرد. از لحاظ نظامی، ارتباط نظامی با مصر و ارائه کمک به این کشور اولین مسیر نظامی سریع به قلب خلیجفارس به دریا از مدیترانه و از طریق اولویت ترانزیتی کانال سوئز و از طریق حریم هوایی مصر از دریای سرخ به عربستان را داد. تحرک هوایی -غیر از اسرائیل- محدود شده بود و تا آن زمان حریم هوایی در دستان دولتهای غیردوست از عراق تا مصر بود همانطور که در مورد کانال سوئز چنین بود.
تهدیدات جدید، دکترین کارتر و برتری منطقهای آمریکا
استراتژی جدید آمریکا که شامل امنیت، دیپلماسی و استقرار نیروهای نظامی میشد، وقتی سه بحران منطقه را به لرزه در آورد، چندان در سر جای خود نبود: تبدیل ایران به جمهوری اسلامی، ورود شوروی به افغانستان و ظهور جنبشهای اسلامگرای خشن اهل سنت. این تحولات، اگرچه در ابتدا ربط چندانی به آمریکا نداشتند اما، استراتژی جدید منطقهای آمریکا مبنی بر مشارکت مستقیم امنیتی و دیپلماتیک را تهدید میکرد، دولتهای صادرکننده نفت را به خطر میافکند و درها را به سوی تهدید نظامی مستقیم شوروی میگشود. اولین مورد از این سه تهدید، انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) بود. اگرچه این انقلاب طغیان مردمی علیه یک دولت نظامی با وجود مظاهر سلطنتی بود، اما ریشه در رویکرد دینی داشت و باعث شد روحانیون شیعی بر سر کار بیایند. برخی متفکران اهل سنت بر این باور بودند که نظام حاکم بر ایران ایدئولوژی اسلام سیاسی دارد.
تبدیل ایران - که کشوری مهم است- از یک کشوردوست به دشمن به لحاظ استراتژیک مهم بود. از طرف دیگرنشانههای ظهور افراطگرایی اسلامی در منطقه محاصره مکه، حمله به سفارت آمریکا در اسلامآباد و برخی مخالفتها با حضور شوروی در افغانستان بود. این همچنین حاکی از فروپاشی احتمالی دولتهای دیگری بود که الگوی سکولاریستی، سوسیالیستی و استبدادی- نظامی را دنبال میکردند مانند عراق، یمن و لیبی - و ترکیه کمالیست با ظهور رجبطیب اردوغان- و مصر، الجزایر و سوریه که به سختی باقی مانده بودند. همانطور که «دیوید کریست»، در اثر فوقالعاده خود با نام «جنگ گرگ و میش» خاطرنشان میکند، اولین نگرانی آمریکا از سقوط شاه شامل بهرهبرداری شوروی از ایجاد حفره ناگهانی در محیط دفاعی ایالاتمتحده میان شوروی و بنادر آبهای گرم و اسلام رادیکالی بود که نقش کمتری در محاسبات واشنگتن ایفا میکرد. اما نگرانی در آمریکا بهخاطر اسلام رادیکال به سرعت افزایش یافت.
دومین ضربه به نظم آمریکایی، حمله به افغانستان، اولین تهاجم نظامی آشکار شوروی از زمان جنگ جهانی دوم به این سو بود و بنابراین باید با آن مقابله میشد. پرزیدنت کارتر با انزوای دیپلماتیک ایران، ماموریت نجات نظامیان از تهران، تحرکات دیپلماتیک و سپس تحرکات نظامی برای به چالش کشیدن حمله شوروی به این تحولات واکنش تندی نشان داد. از جمله اقدامات کارتر میتوان به ایجاد فرمانده نظامی منطقهای آمریکا اشاره کرد - استقرار سریع نیروهای ویژه مشترک (RDJTF)- که در سال ۱۹۸۳ به فرمانده مرکزی آمریکا (سنتکام) تبدیل شد. مهمتر از همه، اعلام دکترین کارتر در سال ۱۹۸۰ در پاسخ به حضور شوروی در افغانستان بود که تصریح میکرد:«تلاش از سوی هر نیروی بیرونی برای کنترل منطقه خلیجفارس تجاوز به منافع حیاتی ایالاتمتحده آمریکا تلقی میشد و چنین حملهای با هر وسیلهای از جمله نیروی نظامی دفع خواهد شد».
دکترین کارتر، اولین - و تا امروز- جامعترین و صریحترین بیان برای تضمین امنیتی منطقه از سوی آمریکا بود. در حالی که توجیهات قانونی خاص و انگیزههای سیاسی برای هر یک از تحرکات نظامی پس از سال ۱۹۸۰ از پاکستان تا آتلانتیک متفاوت بود، اما همگی در بطن اعلام صریح کارتر در مورد منافع امنیتی آمریکا در ثبات منطقه - در وهله اول در برابر نیروهای خارجی در سال ۱۹۸۰ که در نهایت به تهدیداتی تعمیم مییافت که از خود منطقه بیرون میآمد- قرار داشت.
کارتر و سپس ریگان، در مواجهه با بحرانها از منطقه، همراه با دوستان منطقهای آمریکا، بهزودی در ائتلاف غیررسمی با یکدیگر نزدیک تر شدند که ظرف ۱۲ سال این کارها را انجام میداد:
* مواجهه و سپس شکست اتحاد شوروی در افغانستان؛
* آغاز عملیات برای مقابله تهدیدات ایران بر کشتیهای نفتی عبوری از خلیجفارس؛
* پاسخ نظامی به الحاق کویت به خاک عراق از سوی صدام؛
* عقب زدن تهدیدات تروریستی از سوی گروههای فلسطینی و لیبیایی
* توسعه برتری نظامی و سیاسی آمریکا در منطقه و زمینهسازی برای پیشرفت دیپلماتیک چشمگیر در دهه ۹۰.
البته تمام تحرکات نظامی آمریکا موفقیتآمیز نبود. استقرار نیروهای آمریکایی در بیروت در سال ۱۹۸۳، با مجموعهای از ماموریتهای متفاوت، یک شکست تحقیرآمیز بود. این مساله و رسوایی فضاحت بار ایران- کنترا، بار دیگر به ایران آسیبپذیری دشمن آمریکایی را نشان داد که بار اول در بحران گروگانگیری اعضای سفارت دیده شده بود.
ارسال نظر