بازگشت به خاورمیانه - ۶ مهر ۹۵

جیمز. اف. جفری/دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل به‌صورت تاریخی به ریشه‌یابی دکترین‌ آمریکا پرداخته و گفته شد که در دهه ۴۰ دکترین ترومن در واکنش به نفوذ شوروی اعلام شد. تا این زمان حضور آمریکا در منطقه زیاد نبود. در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ رقابت میان آمریکا و شوروی بسیار گسترده بود. خروج بریتانیا از منطقه هم نقطه عطفی در تحولات منطقه بود که باعث شد تا پیش از استقرار نیروهای آمریکایی، شوروی اختیاردار خاورمیانه شود. در این بخش به تلاش گسترده آمریکا برای حضور در منطقه و کنار زدن رقبا و تبدیل شدن به قدرت مسلط پرداخته می‌شود.

محدودیت همکاری آمریکا با قدرت‌های استعماری طی بحران سوئز در سال ۱۹۵۶ به اوج خود رسید. در این دوره واشنگتن به بریتانیا، فرانسه و اسرائیل برای عقب نشینی فشار آورد. اما در حالی که واشنگتن برای حمایت از کشمکش‌های استعماری بی‌میل بود اما ثبات اهمیت داشت و آمریکا ابزارهایی برای ترویج و ارتقای آن در دست داشت. ناوگان ششم ایالات‌متحده بر مدیترانه حاکم بود و پرزیدنت دوایت آیزنهاور از آن برای استقرار ۳۰ هزار نیروی زمینی آمریکا در لبنان در سال ۱۹۵۸ استفاده کرد تا خشونت‌های داخلی در این کشور میل به آرامش پیدا کند. در دهه ۶۰، مسیر استراتژیک تغییر یافت و روابط امنیتی نزدیک شوروی با سه دولت «سوسیالیست عربی» که تحت کنترل نظامیان و در حال مقابله با اسرائیل بودند - سوریه، عراق و مصر- به این کشور نفوذی در منطقه داد و بریتانیا هم در سال ۱۹۶۹ مسوولیت‌های امنیتی خود در منطقه خلیج‌فارس را واگذار کرد.

وقتی بریتانیا بیرون رفت، هنوز آمریکا به‌طور کامل جایگزین این کشور نشده بود. بنابراین، خلأیی پدید آمد که موجب پیشروی شوروی شد و منطقه به توازنی سه‌گانه تغییر شکل داد: ۱- دولت‌های نظامی مورد حمایت شوروی مانند مصر، سوریه، عراق و در نهایت لیبی (و بعدها الجزایر) ۲- درگیر شدن اسرائیل با دولت‌های حامی شوروی و ۳- پادشاهی‌های خلیج‌فارس همراه با ایران، اردن، مراکش و (تا روی کار آمدن قذافی) لیبی و ترکیه دموکرات و پاکستان که همگی کم و بیش متحد آمریکا و بریتانیا بودند. سیاست آمریکا در آن زمان با دکترین نیکسون شکل گرفت که بر گروه سومی به‌عنوان شرکای غیررسمی مبتنی بود. این کشورها امنیت خود را با نقش نظارتی آمریکا حفظ می‌کردند.

آمریکا وارد می‌شود

رویدادهای دراماتیک در فاصله ۱۹۷۳ و ۱۹۷۹ باعث دگرگونی کلی در مشارکت آمریکا شد یعنی مشارکت از «فراز افق» به مداخله مستقیم در امنیت منطقه. انگیزه این اتفاق بحرانی بود که جنگ یوم کیپور باعث و بانی آن شد که تاثیری گسترده بر منافع مهم منطقه‌ای آمریکا داشت: سرنوشت اسرائیل، آینده جهان عرب، شرارت شوروی و پیش از اتمام بحران، امنیت خطوط نفتی. ایالات‌متحده به سرعت دریافت که در وضعیت‌های اضطراری نمی‌تواند از دوردست‌ها اعمال نفوذ کند. ایالات‌متحده در واکنش به این مساله، ابتدا با تاکید بر اقدام نظامی و تهدید و سپس با تلاش پیچیده دیپلماتیک نه‌تنها مشاهده کرد که فجایع دفع شد بلکه نفوذ و قدرت آمریکا در منطقه به شدت افزایش یافت. اگرچه مشارکت آمریکا در نزاع اعراب- اسرائیل در سال ۱۹۶۷ محدود شد اما جنگ ۱۹۷۳ آمریکا را با این احتمال مواجه ساخت که مصر و سوریه‌ای که مورد حمایت دیپلماتیک روسیه بودند و با تسلیحات روسی تجهیز شده بودند می‌توانند اسرائیل را شکست دهند. تا سال ۱۹۷۳ یک متحد دوفاکتوی آمریکا تا حد زیادی از سوی واشنگتن مسلح شده بود.

سرانجام نیکسون با انتقال تسلیحات و تجهیزات گسترده به اسرائیل واکنش نشان داد که باعث شد کفه ترازو به نفع اسرائیل سنگین‌تر شود. وقتی ارتش احیا شده و جان گرفته اسرائیل تهدید کرد که باقی مانده ارتش مصر را تار و مار می‌کند، شوروی تصمیم گرفت که به حمایت از مصر بپردازد و نیروهای هوابرد آماده خود را به منطقه گسیل داشت.

نیکسون و هنری کیسینجر، وزیر خارجه، هزینه‌های شوروی را با قرار دادن تمام سیستم‌های دفاعی آمریکا در حال آماده باش کامل، افزایش دادند. شوروی‌ها عقب نشستند و این اقدامات دراماتیک، مهم و خطرناک آمریکا - اگرچه حالت تهاجمی و رزمی نداشت- زمینه را برای دیپلماسی آمریکایی آماده ساخت. اما نتیجه دیگر جنگ یوم کیپور تاثیر فراوان و- البته - متفاوت دیگری بر ایالات‌متحده داشت: تحریم نفتی از سوی اوپک. این تحریم که تا حدودی از سوی دولت‌های عربی در اعتراض به حمایت آمریکا از اسرائیل انجام شد - و باعث شد قیمت نفت افزایش قابل‌توجه بیابد- به‌زودی مورد استقبال سایر اعضای اوپک قرار گرفت. البته به‌طور موقت اوپک موفق شد. وخامت اقتصادی ناشی از آن- هم در آمریکا و هم در میان متحدان اروپایی و آسیایی که وابسته‌تر به نفت بودند، با تشویق آمریکا- بر نفت ارزان خاورمیانه، رویکرد آمریکا در قبال منطقه را زیرسوال برد. حضور نظامی آمریکا که اکنون در حمایت از اسرائیل بسیج شده بود، ظاهرا «اتحاد انرژی» در کل منطقه خاورمیانه - غرب را تهدید می‌کرد. درست به همان اندازه که مصر و سایر دولت‌های عربی پس از جنگ یوم کیپور قدرت و قاطعیت نظامی آمریکا را مورد تحسین قرار دادند، آمریکا هم با این تحریم نفتی به باور جدیدی از هزینه اقتصادی جنگ، به‌ویژه جنگ اعراب- اسرائیل که منطقه را ویران کرد،
رسید.

در پرتو فرصت‌های ایجاد شده به دلیل اقدام نظامی آمریکا در سال 1973 و به دلیل تاکید بر خطرات منطقه‌ای بازتاب یافته از جنگ یوم کیپور و تحریم نفتی، آمریکا در پایان دهه به این اقدامات دست زد:

* نشان داد که تسلیحات و متحدانش در هر جنگ منطقه‌ای متعارفی پیروز خواهند بود.

* مصر را به شریکی تبدیل کرد که مورد حمایت میلیارد دلاری آمریکا تا به امروز قرار دارد.

* برای اولین بار عقب‌نشینی دائمی نیروهای اسرائیل از سرزمین‌های عربی را سازماندهی کرد زیرا ارتش‌های عربی چهار بار نتوانستند این کار را انجام دهند.

* تضمین کرد که از اسرائیل در برابر حملات کشورهای منطقه حمایت می‌کند که این حمایت از 40 سال پیش به این سو همچنان ادامه دارد.

* صلحی تاریخی میان اسرائیل و مصر را میانجی‌گری کرد و دو دهه بعد صلحی مشابه را با اردن برقرار کرد، مسیر مذاکره با فلسطینیان را دنبال کرد و پذیرش دوفاکتوی اسرائیل از سوی دولت‌های عربی میانه رو را نشان داد.