دست‌نشانده القاعده - ۴ شهریور ۹۵

جنیفر کافارللا
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل گفته شد که داعش کنترلی مستقیم‌تر، آشکارتر و از بالا به پایین را دنبال می‌کند؛ اما النصره از یک نیروی نظامی نخبه برخوردار است که توانسته در مناطقی از سوریه که نفوذ دولت مرکزی در آنجا اندک یا صفر است، در میان سایر گروه‌های اپوزیسیون بهتر بدرخشد و بتواند مناطق محلی را که در کنترل دارد، مورد حمایت مالی قرار دهد. النصره از فقدان مداخله موثر و کارآمد غرب در سوریه نفع برده است. در پایان سال 2014، ظهور داعش محیط جنگ در سوریه را تغییر داد و باعث شد النصره در مواضع خود در سوریه تغییرات معنی‌داری به‌وجود آورد. این تغییرات به مرور زمان می‌تواند تاثیراتی بر شبکه متحدان شورشی‌اش بر‌جای بگذارد. النصره خود را یک نیروی اپوزیسیون ملی‌گرای سوری توصیف می‌کرد که به خاطر برقراری پایگاه برای مبارزان سوری و تضمین حمایت از سایر گروه‌های شورشی به عضوگیری می‌پردازد. موفقیت این استراتژی در سال 2012 رخ نمود آنگاه که قرار گرفتن النصره در لیست سازمان‌های تروریستی از سوی آمریکا باعث تظاهراتی از سوی 29 گروه اپوزیسیون در حمایت از النصره شد. در ادامه به استراتژی و اهداف کلان النصره پرداخته شده است.

النصره، همچون سایر جنبش‌های جهانی سلفی- جهادی، هدف غایی خود را تشکیل خلافت اسلامی می‌بیند که کل جهان اسلام را در بر می‌گیرد. ابو سلیمان المهاجر، از اعضای ارشد کمیته شریعت النصره در مصاحبه‌ای در 12 آوریل 2014 گفت:«ما خلافت نداریم هرچند برای رسیدن به این هدف تلاش می‌کنیم.» این خلافت آنچه را که سلفی- جهادی‌ها به‌عنوان افول جامعه اسلامی می‌نگرند، دگرگون خواهد کرد و اتحاد «غیر اسلامی صلیبیون، صهیونیست‌ها و کفار» را به چالش خواهد کشید. محققان جهاد این هدف را بسیار مهم می‌پندارند که مبارزه برای تاسیس این خلافت وظیفه‌ای واجب برای آحاد مسلمین است. با این حال، این خلافت هدفی بلندمدت برای سازمان کلی القاعده است. در میان‌مدت، النصره یک «عمارت اسلامی» منطقه‌ای را در سوریه دنبال خواهد کرد - دولت محلی که بخشی از خلافت بزرگ‌تر خواهد شد- که جزئی از عملیات جهانی القاعده است که مکمل تلاش‌های مشابه دیگر از سوی سایر زیرشاخه‌ها است.

النصره متاثر از گرایشی در جنبش جهانی جهاد است که یک روش تدریجی را طی مراحل میانی جهاد دنبال می‌کند. ایمن الظواهری، جانشین بن‌لادن، مدت‌ها مدافع این پارادایم برای انجام یک شورش آهسته، تدریجی اما جهانی بود. این پارادایم حمایت از مردمان بومی را به فرصت‌هایی برای کنترل مستقیم اولویت می‌دهد تا شرایطی را برای جامعه اسلامی فراهم کند تا در بلندمدت دولت اسلامی را در آغوش کشد. الظواهری نیاز به حمایت مردمی در شورش‌های سال 2005 القاعده را فرمول‌بندی کرد. او نوشت:«در غیاب این حمایت مردمی، جنبش مجاهدان اسلامی در سایه‌ها خرد خواهند شد. این دقیقا همان چیزی است که نیروهای مرتد سکولار که به دنبال کنترل بر کشورهایمان هستند برای آن می‌کوشند. این نیروها تمایل به از میان بردن جنبش اسلامی مجاهدین ندارند بلکه در خفا می‌کوشند تا آن را از توده‌های مسلمان گمراه و وحشت‌زده جدا سازند. بنابراین، برنامه‌ریزی ما باید بر این باشد که توده‌های مسلمان را در این نبردها دخیل سازد و جنبش مجاهدین را به میان مردم ببرد و نبرد و کشمکش را جدای از آنها انجام ندهد.» مکانیزم اولیه عراق پساجنگ برای رسیدن به هدف «دعوت» بود که در آن تعامل با مردم و حمایت از توده‌ها بسیار ارزشمند و نوعی سرمایه‌گذاری رو به جلو تلقی می‌شد.

النصره از همان مراحل اولیه بحران در سوریه به عمد چراغ خاموش جلو رفت. این گروه در اواخر سال 2011 به‌عنوان هسته اعزامی از سوی «دولت اسلامی عراق» (ISI) که قبل‌تر «القاعده در عراق» (AQI) نامیده شد وارد سوریه شد. النصره در ویدئویی در فضای مجازی در 23 ژانویه 2012 رسما اعلام وجود کرد. این گروه پیوندهای القاعده‌ای خود را پنهان می‌سازد یا چندان مهم تلقی نمی‌کند، در عین حال به دنبال پایگاهی در سوریه هم هست. این گروه در ابتدا خود را در کسوت گروهی ناسیونالیست معرفی کرد که به دنبال حرکتی مستقل از گروه مادر در عراق است. در نتیجه، النصره محبوبیت روزافزون خود در دوران انقلاب سوریه را حفظ کرد آن هم در زمانی که وابستگی آشکار به القاعده چندان محبوبیتی نداشت. با این حال، این گروه در آوریل 2013 مجبور شد که ارتباطات خود با القاعده را رسما مورد تایید قرار دهد. البغدادی، رهبر خلافت خودخوانده، ادعا کرد که النصره ساختار رسمی داعش است که در سوریه فعالیت دارد. النصره، احتمالا به دلیل قدرتی که به‌طور مستقل در سوریه شکل داده بود، با این سخن مخالفت کرد. جذب دوباره و موفقیت‌آمیز این زیرشاخه به داعش اجازه می‌داد که توسعه خود در سوریه را رسمی‌تر کند. النصره اکنون در یک بزنگاه و یک دوراهی سرنوشت‌ساز قرار گرفته بود. از یکسو اگر از ریشه القاعده‌ای خود می‌برید باید با داعش بیعت می‌کرد. اگر به داعش می‌پیوست دیگر النصره نبود بلکه باید در این گروه ادغام می‌شد و چشم‌انداز استقلال در آینده دیگر وجود نمی‌داشت. بنابراین، در فرآیند رد ادعای داعش آشکارا اعلام کرد که شاخه‌ای از القاعده است و با ایمن الظواهری دوباره بیعت کرد.

النصره خواستار مداخله مستقیم الظواهری شد. او نیز پس از درخواست مستقیم هر دو گروه، به نفع النصره میانجیگری کرده و رای داد و النصره را شاخه رسمی القاعده در سوریه نامید. الظواهری سپس به داعش دستور داد عملیات‌های خود را در عراق محدود کند تا مانع رقابت میان دو زیرشاخه خود شود. الظواهری نمایندگان ارشد القاعده را در نیمه 2013 به سوریه فرستاد تا به‌عنوان مشاور برای جولانی، رهبر النصره، خدمت کنند. او همچنین ابوخالد السوری، رهبر ارشد القاعده را نزد جولانی به سوریه فرستاد تا در کسوت نماینده شخصی جولانی به‌عنوان میانجی در شکاف در حال ظهور داعش و القاعده عمل کند. در آوریل 2014، ابو سلیمان المهاجر، چهره برجسته کمیته شریعت النصره، در یک مصاحبه اظهار گله‌مندی کرد که النصره «به اندازه ما تلاش کرد اما داعش هیچ راه چاره‌ای برای ما باقی نگذاشت.» النصره تلاش داشت تا از وسعت «فتنه»- یعنی نزاع با داعش- در ماه‌های پیش‌رو بکاهد. این گروه با عقب‌نشینی از جنگ تمام‌عیار با داعش، توان خود را برای دنبال کردن اهداف بلندمدت خود در سوریه حفظ کرد.