کیمبرلی کیگن، فردریک کیگن، جنیفر کافرلا، هارلین گامبیر، کاترین زیمرمان
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش بیست و یکم به این نکته اشاره شد که «گروه‌های تهاجمی» نیازمند آموزش‌های امروزی‌تری هستند. صرف خشاب‌گذاری و شلیک به مردم کار سختی نیست، چراکه اگر در فضای عمومی این کار صورت بگیرد مردم به‌طور طبیعی فرار می‌کنند. نویسندگان بر این باورند که مهاجمان باید از تجربه و دانش برخوردار باشند. آنها به ترورهای باتاکلان اشاره می‌کنند که در آن تروریست‌ها در زمانی مناسب راه فرار مردم را بسته و تلفات گسترده‌ای به بار آوردند. در حالی که اگر فرد یا تیمی غیرحرفه‌ای به جای آنها بود، تعداد کمتری را می‌کشت.

بنابراین، پایگاه حمایتی منطقه‌ای بستری مناسب برای بخشی از ادوات انفجاری و تکنیک‌های ساخت و به‌کارگیری آنها فراهم می‌آورد که - نسبت به ساخت خود بمب در غرب- تهدیدی به مراتب بزرگ‌تر برای غرب است. آنها همچنین پایگاه‌هایی هستند برای آموزش سازندگان بمب‌ که در ماموریت‌های خاص قابلیت خرج شدن دارند. بمب‌گذار «میدان تایمز» آموزش‌هایی با مواد انفجاری در پاکستان زیر نظر «تحریک طالبان پاکستان» - که این حمله را مورد حمایت مالی قرار داده بود- دیده بود. آن خودروی بمب‌گذاری شده منفجر نشد زیرا مهاجم، مواد انفجاری استفاده شده در آن را تغییر داد. یکی از برادران تزارنائف هم طی سفر به روسیه آموزش‌هایی دیده بود که منجر به ابداعاتی در اجاق گازشان شد. مهاجمان - برخلاف ابزارهای مورد استفاده در بمب‌گذاری ناکام در سال 2009 که مواد انفجاری را در لباس زیر خود جاسازی کرده بودند و باعث سطوحی از طرد و انکار از سوی گروه‌هایی شد که آموزش مواد منفجره دیده بودند- بمب‌های خود را در خاک آمریکا برای این حملات ساختند. بنابراین، هدف قرار دادن «بانی حمله» (مثلا، کشتن برنامه‌ریزان یا بمب‌سازان) تاثیر موقتی بر تهدید غرب دارد زیرا القاعده و داعش هم می‌توانند و هم جایگزین آنها خواهند شد. محروم کردن داعش و القاعده از سرزمین و نیروهای نظامی‌شان برای کاهش و در نهایت نابودی تهدید کاملا برنامه‌ریزی‌شده، هماهنگ‌شده و مرگبارشان به غرب لازم است.

یافتن راه‌حل

چالش‌های مربوط به درک تهدیدات القاعده و داعش بسیار زیاد است. این چالش‌ها دست و پنجه نرم کردن با روانشناسی ستیزه‌جویان انفرادی، بمب‌گذاران انتحاری، الهیات اسلامی، ایدئولوژی انقلابی، سازمان نظامی، شبکه‌های هسته‌ای یا سلولی شورشی و تکنولوژی ترور را می‌طلبد. این چالش بررسی دقیق نزاع‌های درونی و پیچیده‌ در بسیاری از کشورها با تاریخ‌ها، قومیت‌ها، لهجه‌ها و سنت‌های متفاوت را می‌طلبد. این چالش تحلیل و ساده‌سازی این مشکل و تبدیل آن به اجزای قابل مدیریت را مورد تمسخر قرار می‌دهد. با این حال، نمی‌توانیم شکست در آن را بپذیریم. بد تعریف کردن این تهدید تضمین می‌کند که استراتژی‌های به‌کار گرفته شده برای پرداختن به آن با شکست مواجه خواهد شد. آنها به احتمال زیاد وضعیت را بدتر خواهند کرد. باید با این وسوسه که در مواقع انتخابات راه‌حل‌های ساده‌ای برای این مشکل ارائه می‌دهند،مقابله شود. استدلال در مورد اینکه تقصیر بحران فعلی باید بر دوش چه کسی و در کجا گذاشته شود نه تنها بی‌فایده بلکه منحرف‌کننده هم هست. باید این بحث‌ها را کنار بگذاریم و به شدت بر درک ماهیت تهدیداتی تمرکز کنیم که امروز به تقابل با ما برخاسته است. اما حتی آن تمرکز هم ناکافی است. به همین دلیل، جنبش سلفی- جهادی پویا و سازگار است. این جنبش از ظهور مجدد خود در دهه 80 به این سو بارها تغییر کرده است و به شکل فرصت‌طلبانه‌ای تغییر شکل داده تا با شرایط پیرامونی‌اش انطباق یابد. میزان تغییرش به دلیل گسترش زیرشاخه‌های داعش و القاعده و رقابت میان آنها سریع است. افزون بر این، شرایط جهان اسلام، اروپا و حتی آمریکا نیز به سرعت در حال تغییر است و فرصت‌ها و الزامات مضاعفی برای تغییر داعش و القاعده هم به وجود آورده است. بنابراین، ما هرگز نمی‌توانیم تلاش برای درک این تهدید را متوقف سازیم، هرگز در الگوهای خودمان از آن راضی نمی‌شویم و هرگز بازنگری، بررسی و تجدیدنظر در ارزیابی‌مان از آن را متوقف نمی‌سازیم، لااقل تا زمانی که شکست بخورد. همچنین نباید از درک آن ناامید شویم. اگر خودمان را وقف حل آن کنیم، می‌توانیم.

نتیجه‌گیری

توصیف خطری که آمریکا و متحدان اروپایی‌مان با آن مواجه هستند برای کسانی که بر بخش‌هایی از آن خطر بدون دیدن کل آن متمرکز شده‌اند و کسانی که هر بخش خاص را جدا از دیگر بخش‌ها در نظر می‌گیرند ظاهرا اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد. آمریکایی‌ها در کم‌اهمیت جلوه دادن خطر بسیار ماهر شده‌اند و خود را به پذیرش نابودی امنیت خود و نظم صلح‌آمیز جهانی به‌عنوان هنجاری جدید ترغیب می‌کنند. آنها ناخواسته در خطر در غلتیدن به سوی یک انزواگرایی جدید هستند که در آن اعتقاد به ناتوانی خودمان ما را از اتخاذ اقدامات محتاطانه برای حمایت از خودمان و منافع اساسی ملی‌مان باز می‌دارد. از یک‌سو کاهش تهدید و از سوی دیگر محدود کردن دامنه «منافع ملی اساسی‌مان» توجیهاتی هستند که در خدمت اجتناب کامل از درک و عمل در یک دنیای پیچیده پر از خطر قرار می‌گیرد. ما باید خودمان را از این طرز فکر رها کنیم و به‌طور مستقیم به چشمان واقعیت بنگریم. نابودی فیزیکی یا انقیاد کامل تنها تهدیدات موجودیتی برای آمریکا نیستند. القاعده و داعش از ظرفیت معدوم‌سازی یا پیروزی بر غرب برخوردار نیستند. با این حال، آنها در حال ایجاد فرآیندهایی هستند که به واسطه آن آمریکا و اروپا شروع به ترک ارزش‌ها و باورهای اساسی‌ کرده‌اند که معرف آنها است. داعش و القاعده همچنین تهدیداتی برای موجودیت دائمی نظم جهانی هستند که چند دهه است به آن عادت کرده‌ایم. چگونه؟ از طریق تلاش‌های موفقیت‌آمیز پیوسته و دوره‌ای این گروه‌ها برای نابودی دولت‌هایی که نظم منطقه‌ای به آنها وابسته است. این تلاش‌ها به‌طور ناخواسته با تلاش پوتین برای وارونه کردن نتیجه جنگ سرد با تلاش برای کاستن از قلمرو و استقلال دولت‌های جایگزین شوروی، جدا کردن اروپا از آمریکا و متلاشی کردن ناتو و اتحادیه اروپا در ارتباط است. این کارها با تلاش‌های چینی‌ها مصادف است. چینی‌ها می‌کوشند تا با استفاده هدفمند و تهدید زور برای کسب سرزمین، جدا کردن آمریکا از متحدان آسیایی‌اش و کسب هژمونی در غرب پاسیفیک تلاش‌های خود را به پیش برند.