بخش بیست و یکم
فروپاشی نظم جهانی - ۲۸ مرداد ۹۵
کیمبرلی کیگن، فردریک کیگن، جنیفر کافرلا، هارلین گامبیر، کاترین زیمرمان
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل به «پشتیبانی رسانهای» و «آموزش و شستوشوی مغزی» اشاره و گفته شد که «گروههای حمله» یا «گروههای تهاجمی» که در غرب دست به عملیات میزنند، همواره مایل به جلب توجه رسانهها هستند. همچنین گفته شد که حملات موفق تروریستی در غرب میطلبد که مهاجمان کاملا به تلاش ایدئولوژیک، دینی و عاطفی متعهد باشند. شستوشوی مغزی افراد به حدی که مایل باشند به خود مواد منفجره بسته و انسانهای بیگناه را پیش از اینکه خودشان کشته شوند به شکل تودهوار بکشند، مسالهای پیشپا افتاده نیست.
کیمبرلی کیگن، فردریک کیگن، جنیفر کافرلا، هارلین گامبیر، کاترین زیمرمان
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل به «پشتیبانی رسانهای» و «آموزش و شستوشوی مغزی» اشاره و گفته شد که «گروههای حمله» یا «گروههای تهاجمی» که در غرب دست به عملیات میزنند، همواره مایل به جلب توجه رسانهها هستند. همچنین گفته شد که حملات موفق تروریستی در غرب میطلبد که مهاجمان کاملا به تلاش ایدئولوژیک، دینی و عاطفی متعهد باشند. شستوشوی مغزی افراد به حدی که مایل باشند به خود مواد منفجره بسته و انسانهای بیگناه را پیش از اینکه خودشان کشته شوند به شکل تودهوار بکشند، مسالهای پیشپا افتاده نیست. همچنین اشاره شد که فرد یا افراد مهاجم برای اینکه باورشان را حفظ کنند به واسطه یک «راهنما» تماس میان آنها برقرار میشود. ایفای این نقش راهنما مستلزم مهارت است که در زیر به آن پرداخته میشود.
با این حال، هدایت و راهنمایی از این دست به شدت با آسیبپذیری مواجه است. این راهنما باید برای دستپروردگان خود قابل رویت باشد. آن راهنمایی که در غرب زندگی میکند و «گروههای تهاجمی» را مورد حمایت قرار میدهد، احتمالا تا مدتهای مدید نمیتواند از دید نهادهای اطلاعاتی و ضابطان قانون دور بماند. از اینرو، موثرترین راهنمایان آنهایی هستند که در «مناطق پشتیبانی منطقهای» زندگی میکنند. آنها از چنین مناطقی میتوانند به شکل الکترونیک ارتباط برقرار کرده و مهاجمان آینده میتوانند برای کسب دائمی حمایت معنوی و تلقین (شست و شوی مغزی) برای «زیارت» به چنین مناطقی بروند. برای مثال، انورالعولقی از طریق یوتیوب برای پیروانش قابل رویت بود و برای سالها (پیش از آنکه کشته شود) با اعضای احتمالی آینده از طریق ایمیل و پیامهای رمزگذاری شده در مناطق امن در یمن ارتباط برقرار میکرد.
بیشتر گروههای تهاجمی نیازمند آموزشهای امروزیتری هستند. خریدن یک اسلحه AK-47 (کلاشینکف)، پرکردن آن و شلیک آن چندان مهارتی نمیطلبد. خشابگذاری دوباره آن و آتش گشودن در فضای عمومی با ترشح آدرنالین مهارت اندکی میطلبد. رفتن به بازار یا یک کلوب، آتش گشودن و کشتن افراد بیشمار دانش چندان زیادی نمیخواهد. مردم بهطور طبیعی پراکنده میشوند، در پس موانع پنهان میشوند، خود را به مرگ میزنند و کارهای دیگری انجام میدهند که موجب سردرگمی قاتل بیتجربه شده و بهطور کلی به کاهش میزان مرگ و میر حملات بدون پیش زمینه قبلی کمک میکند. مهاجمان کلوب باتاکلان در پاریس، کار خود را بلد بودند. آنها مسیرهای فرار را مسدود و به شکلی روشمند مردم را محصور کردند اما مهمتر اینکه آنها مانع از فرار مردم شدند و بنابراین تعداد زیادی را کشتند در حالی که اگر فرد یا تیمی غیرحرفهای به جای آنها بود تعداد کمتری را میکشت.
هر کاری که نیازمند چند مهاجم باشد مستلزم مهارتی - اگر نگوییم آموزشی- چشمگیر است که تضمین میکند مهاجمان کار را با کشتن هم پایان نمیدهند یا مسیر دید یکدیگر را مسدود نمیکنند. آموختن این مساله که چگونه فرد به لحاظ تاکتیکی موضع بگیرد تا مسیر دید خود را در عین قطع مسیرهای فرار به حداکثر برساند مستلزم تجربه و آموزش است. این کار معمولا تمرین میطلبد. پیدا کردن مکانی در غرب که قاتلان متعدد بتوانند با اسلحههای واقعی بدون جلبتوجه دیگران تمرینکنند شیادانه و متقلبانه است. انجام این کار در منطقه جنگی مانند سوریه شیادانه و متقلبانه نیست. در واقع، پایگاههای حمایتی منطقهای در عراق، سوریه، سینا، لیبی، یمن، سومالی و جاهای دیگر باید هم آموزش ابتدایی و هم آموزش حرفهای با سلاحها و تاکتیکها را به هزاران عضو بهطور منظم بیاموزند تا صفوف خالی شده از سوی مبارزان فعال را پر کنند. آن پایگاهها به ناچار میتوانند همچون بسیاری از گروههای تهاجمی آموزش دیده به نتیجه مطلوب برسند. آنها گاهی حتی حملات را بهصورت محلی انجام میدهند که میتواند به آنها در اجرای تکنیکهای آموزشی مناسب برای استفاده در غرب مانند حمله 2013 به «وست گیتمایل» در نایروبی، کنیا یاری رساند؛ حملهای که در آن ستیزهجویان فقط به اسلحه AK-47 (کلاشینکف) مسلح بوده که دهها خریدار را کشت.
تخصص طراحی سلاح
هم گروههای تهاجمی در سنبرناردینو و هم در پاریس از سلاحهای تهاجمی استفاده میکردند. مهاجمان پاریس بهطور موفقیتآمیزی تعدادی از جلیقههای انتحاری خود را منفجر کردند و به قتلعام و ترس افزودند. تیم سنبرناردینو تلاش کرد اما نتوانست بمبهای لولهای مربوطه را در هدف منفجر کند و سایر بمبهای لولهای را در جایی پنهان کردند. همانطور که مهاجمان سنبرناردینو و تیمهای فراوان دیگری که حملات ناکام انجام دادند، نشان دادند خیلی آسان نیست که ادوات انتحاری خود را از مواد در دسترس در غرب بسازید و آن را در زمان خاص خود و به روش خاص خودتان منفجر کنید. پایگاههای حمایتی منطقهای بر سطح بالایی از دانش و تخصص موردنیاز برای ساختن بمبهای کارآمد متمرکزند. رقابت میان بمبسازان و اهدافشان مسابقهای تکنیکی و روش شناختی برای یافتن روشهای بهتر جهت تضمین این مساله بهوجود میآورد که بمبها مخفی بمانند تا زمانی که منفجر شوند؛ اینکه آنها در وقت لزوم با وجود اقدامات متقابل پیشرفته (مانند فرستندههایی که تلاش دارند تا آن دست از امواج رادیویی را مسدود کنند که برخی سیستمهای انفجار از راه دور از آن استفاده میکنند) منفجر شوند و اینکه قبل از موعد مقرر منفجر نشوند.
طراحان بمب بسیار باارزش و داراییهایی بسیار محافظت شدهای هستند. گروه حمله اغلب این طراحان را به مناطق ناامن مانند کشورهای غربی نمیفرستند زیرا در این کشورها به راحتی شناسایی شده و استعدادهایشان از بین میرود یا بدتر اینکه با سرویسهای غرب به مصالحه میرسند. وظیفه سنگین بهبود طرحهای انفجاری فردی و سیستمهای کنترل از راه دور یا انفجار زمانی احتمالا از سوی گروههای حمایتی منطقهای برای آیندهای قابل پیشبینی انجام خواهد شد. آن بمبساز شگفتانگیز یا در غرب مستقر است و یا وارد فاز حمله در «منطقه حمله» میشود که به احتمال زیاد به جای پیشبرد تجارت مرگبار خود از تکنیکهای بهکار گرفته شده از سوی افراد با استعدادتر در منطقه پشتیبانی منطقهای استفاده میکنند.
ارسال نظر