بخش دوازدهم
فروپاشی نظم جهانی - ۱۸ مرداد ۹۵
کیمبرلی کیگن، فردریک کیگن، جنیفر کافرلا، هارلین گامبیر، کاترین زیمرمان
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل اشاره شد که القاعده و داعش گروههای شورشی هستند که هدفشان سرنگونی تمام دولتهای موجود در جهان اسلام و جایگزین کردن دولت مدنظر خود به جای آنها است. تمایل جبهه النصره برای کنار گذاشتن پیگیری جهانی اهدافش درحال حاضر به این گروه اجازه داده تا با سایر گروههای شورشی در سوریه که با هدف کوتاهمدت این گروه اشتراک نظر دارند، کاملا ادغام شود. داعش و زیرشاخههایش اما به رقابت و مبارزه با سایر گروههای شورشی میپردازند و هیچ نشانی از همکاری با آنها دیده نمیشود.
کیمبرلی کیگن، فردریک کیگن، جنیفر کافرلا، هارلین گامبیر، کاترین زیمرمان
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل اشاره شد که القاعده و داعش گروههای شورشی هستند که هدفشان سرنگونی تمام دولتهای موجود در جهان اسلام و جایگزین کردن دولت مدنظر خود به جای آنها است. تمایل جبهه النصره برای کنار گذاشتن پیگیری جهانی اهدافش درحال حاضر به این گروه اجازه داده تا با سایر گروههای شورشی در سوریه که با هدف کوتاهمدت این گروه اشتراک نظر دارند، کاملا ادغام شود. داعش و زیرشاخههایش اما به رقابت و مبارزه با سایر گروههای شورشی میپردازند و هیچ نشانی از همکاری با آنها دیده نمیشود. النصره در سوریه روند همگرایی با سایر گروهها را در پیش گرفته و به سوی آرامش گام بر میدارد، اما داعش در مناطق مختلف جهان در حال جنگ است و این باعث میشود بقا و دوام این گروه در بلندمدت دچار استهلاک شده و به تدریج روندی نزولی به خود بگیرد.
اهداف جداییناپذیر جهانی و محلی
این تفاوتهای روش شناختی نباید مشترکات اساسی میان داعش و القاعده را پنهان سازد. هر دو در پی برقراری خلافت جهانی هستند. هر دو تلاش دارند دولتهای فعلی در جهان اسلام را سرنگون و دولت مدنظر خود را جایگزین آن کنند. هر دو درصدد حمله و شکست غرب هستند. قابلیتها و منابعی که آنها در حال ساخت آن در مسیر شورشهای محلی و منطقهای خود هستند بهخاطر اهداف تاکتیکی و گسستهشان علیه غرب استفاده خواهد شد در حالی که در حال نبرد در قلب خاورمیانه هستند اما به محض پیروزی در این منطقه کاملا علیه غرب عمل خواهند کرد. ظواهری توضیح پیچیده و متفاوتی در مورد ارتباط میان حمله به غرب و تسخیر قلمرو در خاورمیانه مطرح کرده است: از یکسو او نوشت: «جنبش جهادی باید طرح خود را براساس کنترل قطعه زمینی در قلب دنیای اسلام اتخاذ کند تا بتواند در آن دولت اسلامی را تشکیل داده و به حمایت از آن بپردازد و نبرد برای بازگرداندن خلافت منطقی براساس سنتهای پیامبر را شروع کند.»
اما ظواهری باور داشت که مبارزه برای کسب چنین دولتی در خاورمیانه نمیتوانست از مبارزه با غرب منفک شود. او میگفت: «محدود کردن جنگ به دشمن داخلی (در کشورهای عربی) در این مرحله از نبرد شدنی نخواهد بود....» این به دلیل روشی است که ظواهری براساس آن دشمن القاعده را تعریف میکند: «نیروهای غربی که دشمن اسلام هستند... با دشمن قدیمیشان روسیه به این نبرد ملحق شدهاند. آنها ابزارهایی برای مبارزه با اسلام دارند مانند: 1- سازمان ملل2- حاکمانی که در کسوت دوست مردم مسلمان هستند3- شرکتهای چندملیتی 4- ارتباطات بینالمللی و سیستمهای تبادل دادهای5- آژانسهای خبری بینالمللی و کانالهای خبری ماهوارهای6- سازمانهای امدادرسان بینالمللی که بهعنوان پوششی برای جاسوسی، تبلیغ، برنامهریزی برای کودتا و جابهجایی سلاح استفاده میکنند.»
بنابراین او نتیجه گرفت که القاعده وقت ندارد دشمنان داخلی که در بالا به آن اشاره شد را شکست دهد و سپس به سراغ نبرد با غرب برود. استدلال ظواهری این است که «آمریکاییها، یهودیها و متحدانشان اکنون با تمام قوا حاضرند.» مساله هرگز این نبوده که القاعده فقط بر حمله به غرب متمرکز شود و از متحدان محلی برای تدارک بهشتی امن برای چنین حملاتی استفاده کند. تروریسم جهانی القاعده همواره بخشی از استراتژی آگاهانه با هدف ایجاد فضایی برای تسخیر قدرت در جهان عرب بوده که از این طریق این گروه میتواند کنترل بر کل جهان اسلام و در نهایت تمام بشریت را توسعه دهد. جدایی مصنوعی میان این گروه و تبدیل آن به «گروه اصلی» و «زیرشاخهها» باعث سردرگمی بزرگی در مورد درک ما از روابط میان اهداف محلی و جهانی و عملیاتهای القاعده شده است. این تمایز درکی را شکل داد که تنها گروه «اصلی» - یعنی رهبری مستقر در افغانستان و پاکستان که سپس شامل یمن هم شد- متمرکز بر حمله به غرب بوده و در همین راستا میکوشد.
القاعده از این تفسیر از عملیاتهایش برای اعمال نفوذ بر تصمیمات سیاسی آمریکا و غرب بهرهبرداری کرده است. برای مثال، جولانی، رهبر القاعده در سوریه، بهطور آشکار از استراتژی جهانی القاعده صحبت نمیکند و در واقع، انکار کرده است که جبهه النصره (که اکنون به فتح الشام تغییر نام داده است) بهدنبال حمله به مناطقی خارج از سوریه و لبنان است. سایر زیرشاخههای القاعده نیز بر مسائل محلی بیش از عملیاتهای جهانی متمرکزند، اگرچه این گروهها آموزش و تخصص به آن دسته از ستیزهجویان خارجی میدهند که ممکن است از این مهارتها در حملات آیندهشان به غرب استفاده کنند. «القاعده در شبهجزیره عربستان» فعالانه حامی هستههایی عمومی است که هم خواستار حملات جهانی است و هم وسایل آن را مهیا میسازد اما در عین حال عملیات محلی سیاسی- نظامی را نیز توسعه داده و به اجرا در آورده است. برخی از مکاتبات محرمانه القاعده که طی حمله 2011 به ابوتآباد فاش شد نشان میدهد که تصمیمسازان القاعده ملاحظاتی در مورد پاسخ آمریکا و غرب داشتند. همچنین درکی دقیق از چگونگی عملیاتی داشتند که کمتر از «سطح آستانه عمل» بود. به تعبیر دیگر، آنها به اندازه آستانه عمل غرب دست به حمله زدند.
بیشتر شعارهای مربوط به جنگ جهانی از «گروه اصلی» القاعده برمیخیزد یعنی رهبران ارشدی مانند ظواهری و پیش از او بنلادن. بسیاری از این رهبران ارشد امروزه در این سو و آن سو پراکنده هستند و از سال 2001 در یک مکان واحد دست به عملیات نزدهاند. آنها از پناهگاههای خود - که در دست زیرشاخههای القاعده بهطور اخص در یمن، سوریه و مغرب است- به هدایت، مشاوره و الهامبخشی میپردازند. برای مثال، القاعده در شبه جزیره عربستان صدای القاعده علیه داعش به نمایندگی از ایمن الظواهری بوده است. القاعده از فاش کردن نام و هویت برخی از اعضای خود سر باز زده و کادر رهبری خود را از چشم نهادهای اطلاعاتی غربی و آمریکایی پنهان نگه داشته است. القاعده در شبهجزیره عربستان در نیمه دسامبر 2015 ویدئویی منتشر کرد به نام «حافظان شریعت» که هویت برخی از رهبران ارشدی را که بهصورت پنهانی در یمن دست به فعالیت میزدند، فاش کرد.
ارسال نظر