فروپاشی نظم جهانی - ۱۲ مرداد ۹۵

کیمبرلی کیگن، فردریک کیگن، جنیفر کافرلا، هارلین گامبیر، کاترین زیمرمان
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش ششم به اهداف «سلفی- جهادی»‌ها پرداخته و اشاره شد که سلفی‌ها معتقدند که «اسلام به این دلیل به انحطاط رسید که از مسیر درست منحرف شد.» همچنین به گروهی به نام سلفی‌های اهل سکوت هم پرداخته شد. بخش قابل‌توجهی از سلفی‌های اهل سکوت «به مشارکت سیاسی خشونت‌طلبانه یا غیرخشونت‌بار بدبین هستند.» آنها با پیروان خود مشورت می‌کنند تا مطیع محض حاکمان مسلمان باشند و در مسائل سیاسی سکوت پیشه کنند. در حالی که بسیاری از سلفی‌های اهل سکوت در فعالیت‌های سیاسی مشارکت نمی‌کنند اما به گفتمان سیاسی با توجه به مسائل بین‌المللی، منطقه‌ای و محلی سیاسی کمک می‌کنند. اقدامات سیاسی آنها خاموش است اما صدای سیاسی شان بلند است. آنها بر پیوستگی میان سکوت مطلق و مشارکت سیاسی صلح‌آمیز اتکا دارند. سلفی‌های اهل سکوت تهدید امنیتی فوری برای آمریکا نیستند. در ادامه به سلفی‌گری سیاسی و دیگر نحله‌های سلفی‌گری پرداخته می‌شود.

سلفی‌گری سیاسی

یک گروه قابل توجه دیگر از سلفی‌ها قدرت و نفوذ سیاسی را به‌عنوان ابزار اصلی دنبال می‌کنند که به واسطه آن اهداف خود را به انجام می‌رسانند. از این‌رو، چهره‌های معروف سلفی مانند حسن البنا و مولانا ابوالاعلی مودودی در نیمه اول قرن 20 به ترتیب در مصر (اخوان‌المسلمین) و هند (جماعت اسلامی) احزاب سیاسی تشکیل دادند. آنها به «وحدت اسلام به‌عنوان راهنمایی همه‌جانبه برای زندگی مومنان و جامعه مومنان» باور داشتند و «از ایجاد دولت اسلامی مسلمان از طریق وضع شریعت حمایت می‌کردند که نه تنها آن را به‌عنوان قانون سخت قرآنی بلکه به‌عنوان اَعمال و شیوه‌های سلف می‌نگریستند....»

با این وجود، این سلفی‌های سیاسی نیز از میزانی از خشونت برای دنبال کردن اهدافشان و مجاز دانستن جهاد خشونت‌بار علیه قدرت‌های استعماری که با آنها در حال جنگ بودند، حمایت می‌کردند. در واقع، جواز استفاده از خشونت برای پیشبرد انگیزه‌های سلفی‌ها همچنان باعث شکاف در اخوان‌المسلمین تا امروز شده است.

تصمیم اخوان‌المسلمین برای رد خشونت و ورود به فرآیند سیاسی مصر در دهه 90 باعث حملاتی از سوی ایمن الظواهری، رهبر القاعده شد که بارها و با اجبار این اقدام را تقبیح کرد و آن را ترک راه جهاد نامید. سلفی‌گری سیاسی ضرورتا یک تهدید امنیتی مستقیم برای آمریکا و غرب نیست. خطر فوری‌ای که به دنبال دارد منوط است به اینکه آیا این رویکرد حامی حمله به غرب به نام دفاع از جامعه درستکاران علیه سرکوبگران استعمارگر/ پسااستعماری است یا خیر. گروه‌های «سلفی‌های سیاسی» که چنین رویکردی را رد می‌کنند بخشی از جریان سلفی- جهادی فعلی که غرب باید علیه آنها به زور متوسل شود، نیستند. آنها همچنین جنبه‌هایی خوش‌خیم از اسلام‌گرایی سیاسی نیستند. شکاف نظری میان ایدئولوژی حسن البنا و سلفی -جهادی‌گری آن‌قدر گسترده نیست و سلفی‌های سیاسی می‌توانند و اغلب مدارا هم می‌کنند و گاهی از سلفی- جهادی‌ها در میان خود حمایت می‌کنند. سلفی- جهادی‌ها همچنین از سلفی‌های سیاسی به‌عنوان پوششی برای عملیات‌هایی استفاده می‌کنند که به‌طور مستقیم حامی خشونت آنها است.

با این حال، نمونه اخوان‌المسلمین باید به‌عنوان یک یادآوری در نظر گرفته شود که دربرگیرنده سلفی‌های سیاسی در فرآیند سیاسی می‌شود که مایل به شکاف در این جنبش بوده و باعث تخلیه قدرت سلفی- جهادی‌ها می‌شود. به تعبیر دیگر، سلفی‌های سیاسی همچون کاتالیزوری هستند که باعث می‌شوند سلفی -جهادی‌ها با عبور از کانال آنها به کنشگری سیاسی روی آورند. کنار گذاشتن کل آیین سلفی از مشارکت سیاسی این خطر را دارد که درصد زیادتری از آنها وارد اردوگاه جهادیون شوند.

سلفی- جهادی‌ها

جهاد یک مفهوم پیچیده در اسلام است. معنای کلی آن یعنی «تلاش در راه خدا» و می‌تواند به تلاش فردی برای فائق آمدن بر وسوسه ها، پاک کردن خود و تلاش مشترک برای زندگی درست یا نبرد مسلحانه اشاره داشته باشد. ایده تعهد به عمل در اسلام هم دشوار و هم بی نهایت مهم است. فعالیت یا رفتار می‌تواند هم برای فرد و هم به‌طور کلی برای جامعه واجب یا «فرض» باشد. ناکامی در اجرای اقداماتی که «فرض العین» (وظیفه/ الزام فردی) است روح خاطی را به خطر می‌اندازد. با این حال، وقتی اَعمال یا اقدامات برای جامعه واجب باشد، فرد هم آزادی عمل بیشتری برای تعیین این مساله دارد که چه نقشی باید در انجام آن ایفا کند. سلفی- جهادی‌ها این موضع را اتخاذ می‌کنند که جهاد به‌عنوان نزاع مسلحانه علیه کافران و مرتدان «فرض‌العین» است یعنی الزامی شخصی برای آحاد افراد. بنابراین، آنها خطرناک‌ترین فرقه در درون اسلامگرایان رادیکال و حتی خشن هستند، زیرا مرام و باور آنها بسیج تمام اعضای جامعه‌شان را برای مبارزه می‌طلبد.

آنها همچنین به این دلیل خطرناک هستند که اعتقادات شان به آنها اجازه می‌دهد که غیرنظامیان - حتی مسلمانان- را با وجود ممنوعیت‌های آشکارا متعدد، صریح و شدید در قرآن و در حدیث درخصوص خشونت مسلمان علیه مسلمان در شرایط خاص بکشند. آنها آن خط استدلالی را می‌پذیرند که مسوولیت فردی برای اقدام علیه اسلام را نه تنها به افراد و رهبرانشان که آن اقدامات را مرتکب می‌شوند بلکه به مردمی که به آن رهبران رای می‌دهند یا از آنها به هر شکلی حمایت می‌کنند نسبت می‌دهد. به تعبیر دیگر، سلفی- جهادی‌ها مایلند که تمام افراد در غرب را در قالب «بازی عادلانه» بنگرند و استدلال می‌کنند که کشتن آنها نه تنها مجاز است بلکه در بسیاری از موارد یک واجب فردی است. دولت اوباما تمایزی شدید در میان سلفی- جهادی‌ها می‌نهد و عملیات‌های این گروه‌ها را به کسانی محدود می‌کند که در حال برنامه ریزی یا آماده‌سازی برای حمله علیه غرب هستند.