شیو مالک، علی یونس، اسپنسر آکرمان و مصطفی خلیلی
مترجم: محمدحسین باقی

در بخش پیشین اشاره شد که القاعده اولین گروه تروریستی در تاریخ بود که شبکه‌ای گسترده از تروریست‌ها را در مناطق مختلف جهان از اروپا و آفریقا تا آسیای جنوبی شکل داد. القاعده توانسته بود بسیاری از گروه‌های تروریستی را زیر بیرق خود برای اولین بار در تاریخ متحد سازد. القاعده به وفاداری اهمیت فراوانی می‌دهد به گونه‌ای که صلاحیت فرماندهان ارشد این گروه پیش از تایید به شدت بررسی شده و «سوگند خون» به نام بن لادن می‌خوردند. ظهور داعش اما همه چیز را بر هم زد و بار دیگر شکاف در صفوف گروه‌های تروریستی را به‌وجود آورد.

ظرف 24 ساعت، ظواهری یک پیام خصوصی ارسال می‌کند و خواستار آرامش می‌شود. او گفت پیش از صدور حکم در مورد این نزاع از فرماندهان دو طرف می‌خواهد تا نماینده خود را بفرستند زیرا این نزاع به مدد اینترنت به شکل شرم‌آوری عمومی شده است. بغدادی روشن کرد که حاضر به مصالحه نیست. بغدادی در یک پیام شخصی به الظواهری هشدار داد که هر گونه حمایت از «خائن هیچ درمانی جز ریختن خون بیشتر» ندارد. در 23 می، ظواهری حکم خود را صادر کرد: داعش- که بدون تایید اولیه وی ساخته شده- باید منحل شود؛ به بغدادی دستور داده شد که عملیات خود را به عراق محدود سازد. ضمنا، الجولانی، فرمانده ارشد ظواهری، هم به رهبری شاخه رسمی القاعده در سوریه گماشته شد. ظواهری در حکم خود اعلام کرد که این دو نفر - جولانی و بغدادی- یک سال زمان دارند تا خود را ثابت کنند. پس از آن القاعده مرکزی در مورد اقدامات بعدی تصمیم خواهد گرفت. همچون هر حکم تعلیقی دیگر، این حکم نیز هم رهایی بود و هم تهدید: بغدادی یا می‌تواند در چارچوب قواعد جدید بازی کند یا موقعیت خود در القاعده را به کلی از دست خواهد داد. در نهایت، برای اطمینان از این توافق مسالمت‌آمیز، ظواهری نماینده‌ای به نام «ابوخالد السوری» را اعزام کرد و اختیار حل و فصل هر گونه مناقشه‌ای را به او داد.

یکی از اعضای ارشد و سابق «دولت اسلامی در عراق» که می‌خواست نامش فاش نشود، به گاردین می‌گفت که بغدادی از نامه ظواهری خشمگین شد. بغدادی از اینکه می‌دید با او همچون جولانی رفتار شده و به او دستور داده شده که از نبرد سوریه خود را خارج کند، شوکه شد؛ آن هم نبردی که بغدادی در آن بسیار سرمایه‌گذاری کرده بود. به گفته مقدیسی، بغدادی به شکل تحقیرآمیزی نماینده ظواهری را رد کرد. مقدیسی می‌گوید: «سوری به بغدادی گفت اگر به این نکات وفادار باشی و به عراق بازگردی، این فرمان را علنی نمی‌سازم. در عوض، داعش این فرامین را رد کرده و شروع به حمله به ظواهری کرد و اعلام شد که عمر القاعده به پایان رسیده و باید آن را دفن کرد.» پس از اینکه سوری تهدید خود را با دیکته تهدیدآمیز ظواهری عملی کرد- و در ماه ژوئن از سوی الجزیره منتشر شد- البغدادی هم پاسخ خود را چنین نگاشت: «تا زمانی که نفس داریم و پلک می‌زنیم» برقرار خواهیم ماند. این اولین باری بود که یک چهره مهم القاعده رهبری این سازمان را به شکل عمومی رد می‌کرد. ابوقتاده می‌گوید: «این اظهارات زنگ خطر را به صدا درآورد.»

همان تابستان، داعش در حال آماده‌سازی برای جنگ بود: صفوف خود را منظم می‌کرد و آماده نبرد برای پس گرفتن سوریه از النصره می‌شد، زیرا معتقد بود سوریه به راستی حق آنها است. داعش در مجموعه‌ای از حملات شگفت‌آور برای شکستن و تخریب زندان‌ها، صدها نفر از زندانیان خطرناک را با کوبیدن خودروهای بمب‌گذاری شده به دیوار زندان‌ها آزاد کرد. بر اساس اسناد محرمانه که به دست اشپیگل افتاده، داعش همچنین شروع به اجرای طرح‌هایی برای بهره بردن از سیل مردانی که از تونس، عربستان، ترکیه، مصر و اروپا به سوریه می‌رفتند، کرد. این مبارزان خارجی که بدون پیوند با سوری‌های بومی بودند احتمالا وفادار باقی ماندند. آنها باید وفادار باقی می‌ماندند، زیرا به جای مبارزه با اسد - که به همین دلیل هم به سوریه آمدند- باید گروه‌های شورشی داخلی و ضد اسد را از سر راه برمی‌داشتند.

یکی از افراد نزدیک به مقدیسی در اردن مردی است که «رحیم» نامیده می‌شود؛ دستیار شخصی ابومصعب الزرقاوی که به تاسیس سازمانی کمک کرد که بعدها به داعش تحول یافت. او نگاه درونی به تحول این گروه پس از به قدرت رسیدن البغدادی داشت. این مرد تنومند و بلند قد پس از شنیدن شایعاتی مبنی بر اینکه پیروان داعش به شیخ حمله کرده‌اند ناگهان در منزل مقدیسی ظاهر شد. رحیم چند ماه بعد در مصاحبه‌ای کسانی که رهبری داعش را دارند نژادی متفاوت از جهادیون مذهبی القاعده توصیف کرد. او گفت که این گروه سال‌ها از سوی مردانی اداره می‌شد که به رژیم بعث صدام حسین خدمت می‌کردند. به گفته رحیم، زمانی که زرقاوی رهبر این گروه بود سیاست غیررسمی‌اش بیرون کردن تمام کسانی بود که از حزب ملی گرا و سکولار بعث بودند. زرقاوی واقعا بر این باور بود که عراقی‌ها به‌طور اعم و بعثی‌ها به‌طور اخص رحم و مروت ندارند. عراق زیر لوای صدام دولتی سکولار بود و اسلامگرایی به شدت سرکوب شد. رحیم می‌گوید: «عراقی‌های معدودی بودند که در معرض ایده‌های دیگر بودند. آنها ملی گرا بوده و به شدت متاثر از بعث بودند.»

پس از مرگ زرقاوی در سال 2006، «دولت اسلامی در عراق» به دست نیروهای آمریکایی و شورش قبایل سنی علیه خشونت بی حد این گروه تقریبا از میان رفت. رحیم می‌گوید حلقه درونی «دولت اسلامی در عراق» برای نجات خود به این تصمیم رسیدند که گروه باید صفوف خود را تعمیق بخشیده و گسترش دهد. رحیم می‌افزاید: اعتبار انقلابی- اسلامی دیگر لازم نبود. اگر شما می‌توانستید چند خط قرآن بخوانید و ریش داشته باشید همین کافی بود و می‌توانستید عضو آن شوید. بعثی‌های سابق- که چند دهه عراق را اداره می‌کردند- نیروهای جدید ارزشمندی بودند: افسران نظامی سابق صدام آسیب‌پذیری‌های ارتش عراق را می‌دانستند؛ افسران اطلاعاتی سابق او هم کارگزاران قدرت در شهرها و روستاها را می‌شناختند. از زمان سرنگونی رژیم، این مردان درآمد و اقتدار خود را از دست داده بودند. اکنون «دولت اسلامی در عراق» به‌عنوان وسیله‌ای در دست آنها عمل می‌کرد تا به جایگاه سابق خود بازگردند (اسناد به دست آمده از اشپیگل فاش کرد که مهم‌ترین نقش را سرهنگ سابق اطلاعات نیروی هوایی صدام یعنی «حاجی بکر» ایفا می‌کرد که گفته می‌شود معمار تسخیر شمال سوریه از سوی داعش بوده؛ به گفته رحیم، وقتی او به داعش پیوست، کل واحد بعثی‌ها را نیز با خود وارد این گروه کرد).