سقوط ستارههای دنبالهدار
وزیر امور خارجه سابق آلمان
آغاز سال ۲۰۱۶ با هرچیزی توام بود بهجز آرامش. کاهش ارزش سهام در چین، بازارهای سراسر جهان را بیثبات کرد. به نظر میرسد اقتصادهای نوظهور متوقف شدهاند. قیمت نفت کاهش یافته و تولیدکنندگان نفت را به بحران کشانده است. کرهشمالی درحال تقویت برنامه هستهای خود است. همچنین در اروپا، بحران پناهجویان، گرایشهای مخرب ملیگرایی را برمیانگیزد و این مساله خطر تجزیه اتحادیه اروپا را به وجود میآورد. اگر به این مسائل بلندپروازیهای نئوامپراتوری روسیه و تهدید گروههای تروریستی را هم اضافه کنیم، عبور ستارههای دنبالهدار از آسمان تنها چیزی است که در تصویر یک ساله جهان به سرنوشتی شوم محتوم نشده است.
وزیر امور خارجه سابق آلمان
آغاز سال ۲۰۱۶ با هرچیزی توام بود بهجز آرامش. کاهش ارزش سهام در چین، بازارهای سراسر جهان را بیثبات کرد. به نظر میرسد اقتصادهای نوظهور متوقف شدهاند. قیمت نفت کاهش یافته و تولیدکنندگان نفت را به بحران کشانده است. کرهشمالی درحال تقویت برنامه هستهای خود است. همچنین در اروپا، بحران پناهجویان، گرایشهای مخرب ملیگرایی را برمیانگیزد و این مساله خطر تجزیه اتحادیه اروپا را به وجود میآورد. اگر به این مسائل بلندپروازیهای نئوامپراتوری روسیه و تهدید گروههای تروریستی را هم اضافه کنیم، عبور ستارههای دنبالهدار از آسمان تنها چیزی است که در تصویر یک ساله جهان به سرنوشتی شوم محتوم نشده است.
به هر جا که نگاه کنیم، هرج و مرج رو به فزونی به نظر میرسد. نظم بینالمللی که در کارگاه قرن بیستم چکشکاری شده بود، در حال ناپدید شدن است و ما حتی هیچ تصوری نداریم که چه چیزی جایگزین آن خواهد شد. نام نهادن روی چالشهایی که با آنها روبهرو هستیم کار دشواری نیست: جهانیشدن، دیجیتالیشدن، تغییرات آب و هوایی و .... آنچه مشخص نیست شرایطی است که در آن پاسخ به این چالشها وجود خواهد داشت، البته اگر پاسخی وجود داشته باشد. در چه ساختار سیاسی، با ابتکار عمل چه کسی و تحت چه قوانینی درباره این پرسشها مذاکره خواهد شد یا اگر مذاکره غیرممکن باشد، آیا جنگ در خواهد گرفت یا نه؟ نظم سیاسی و اقتصادی به ویژه در مقیاس جهانی، آنطور که اکثر قدرتها ادعا میکنند از اجماع صلحآمیز یا بدون چالش حاصل نمیشود. بلکه همیشه نتیجه ستیز برای چیرگی بین یا درمیان قدرتهای رقیب است که اغلب خشن، خونین و طولانی است. تنها از طریق درگیری است که ارکان جدید، نهادها و بازیگران یک نظم جدید شکل میگیرند. نظم لیبرال غربی که از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون مستقر شده است، برمبنای هژمونی جهانی ایالات متحده بود. ایالات متحده بهعنوان تنها قدرت حقیقی جهان، نهتنها به لحاظ قدرت نظامی چیره بود (همچنین قدرت اقتصادی و مالی)، بلکه در همه ابعاد قدرت نرم (برای مثال فرهنگ، زبان، رسانههای جمعی، تکنولوژی و مد) نیز سلطه داشت. امروزه صلح آمریکایی که درجه بالایی از ثبات جهانی را تضمین میکند، بهطور قابل توجهی در خاورمیانه و شبهجزیره کره، درحال فرسایش است. ممکن است آمریکا همچنان قدرتمندترین قدرت جهان باشد، اما دیگر نمیتواند یا نمیخواهد نقش پلیس جهان را ایفا کند یا برای تضمین این نظم فداکاری کند. درحقیقت، در دنیای جهانی شده، با همگرایی نزدیکتر به لحاظ ارتباطات، تکنولوژی و در این اواخر، جا به جایی مردم، مراکز قدرت درحال تضعیف و پراکنده شدن هستند و دنیای جهانی شده بنا بر ماهیت خود از اعمال نظم قرن بیستم خودداری میکند. در شرایطی که ظهور نظم جدید جهانی اجتنابناپذیر است، اما بنیانهای آن هنوز مشخص نیست. به وجود آمدن یک نظم به رهبری چین بعید به نظر میرسد. چین کشوری در خودفرورفته باقی خواهند ماند و بر ثبات داخلی و توسعه تمرکز خواهد کرد و بلندپروازیهای آن احتمالا به کنترل مناطق مجاور و دریاهای اطراف محدود خواهد شد. علاوه براین، چین از هر نظر فاقد قدرت نرمی است که اگر بخواهد به نیرویی برای نظم جهانی تبدیل شود، به آن نیاز دارد. همچنین این احتمال وجود ندارد که این دوران گذار پرتلاطم با ظهور یک صلح آمریکایی دوم پایان یابد. بهرغم چیرگی تکنولوژیکی آمریکا، مقاومت شدیدی از طرف قدرتهای منطقهای و ضد اتحادهای بالقوه در برابر این کشور وجود خواهد داشت. در حقیقت، اصلیترین چالش سالهای پیشرو احتمالا مدیریت کاهش نفوذ آمریکا است. چارچوبی برای بازنشستگی یک هژمون وجود ندارد. در شرایطی که ممکن است قدرت چیره طی مبارزه برای به دست آوردن چیرگی سقوط کند، عقبنشینی داوطلبانه یک انتخاب نیست، زیرا خلأ قدرتی که درنتیجه این اقدام به وجود میآید ثبات کل سیستم را به خطر خواهد انداخت. درواقع، پایان یافتن صلح آمریکایی جایگاه رئیسجمهوری بعدی آمریکا، هرکس که باشد را تحتالشعاع قرار خواهد داد. این مساله برای اروپا نیز پرسش دشواری را مطرح میکند. آیا افول صلح آمریکایی که به مدت هفت دهه ضامن نظم لیبرال داخلی اروپا بوده است، اگر موجب درگیری نشود، به بحران میانجامد؟ افزایش نئو ملیگرایی در سراسر این قاره ظاهرا به چنین سناریویی با پیامدهای هولناک، اشاره میکند. چشمانداز خودکشی اروپا، دیگر مسالهای غیرقابل تصور نیست. اگر آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، به دلیل سیاستهای خود در قبال پناهجویان از سمتش برکنار شود، اگر بریتانیا از اتحادیه اروپا خارج شود، یا اگر مارین لوپن، سیاستمدار پوپولیست فرانسوی، رئیسجمهوری شود، چه روی خواهد داد؟ سقوط اگر محتمل نباشد، خطرناکترین نتیجه قابل تصور است. البته میتوان از این خودکشی جلوگیری کرد. اما کسانی که با خوشحالی موقعیت مرکل را تضعیف میکنند، هویت اروپایی بریتانیا و ارزشهای روشنگری فرانسه را نادیده میگیرند، به ستونی آسیب میزنند که همگی ما روی آن ایستادهایم.
ارسال نظر