خاطرات محمد هاشمی از ریاستش در صدا و سیما
سایت جماران نوشت: محمد هاشمی بینسالهای ۶۳ تا ۷۳ریاست سازمان صدا و سیما را برعهده داشت، در گفتوگویی به بیان خاطرات خود از آن دوران پرداخت.
او در این گفتوگو گفت: در همان سالهای جنگ یک خانمی به نام مریم ریاضی، گوینده خبر بود که از دوران قبلاز انقلاب در صداوسیما گویندگی خبر میکرد و بعد از انقلاب هم در کشور ماند و کار میکرد. ایشان یکی از بهترین و توانمندترین گویندههای آن زمان صداوسیما بود. عدهای شروع کردند انتقاد از اینکه چرا یک خانم باید در صداوسیما و تلویزیون گویندگی اخبار بکند.
سایت جماران نوشت: محمد هاشمی بینسالهای ۶۳ تا ۷۳ریاست سازمان صدا و سیما را برعهده داشت، در گفتوگویی به بیان خاطرات خود از آن دوران پرداخت.
او در این گفتوگو گفت: در همان سالهای جنگ یک خانمی به نام مریم ریاضی، گوینده خبر بود که از دوران قبلاز انقلاب در صداوسیما گویندگی خبر میکرد و بعد از انقلاب هم در کشور ماند و کار میکرد. ایشان یکی از بهترین و توانمندترین گویندههای آن زمان صداوسیما بود. عدهای شروع کردند انتقاد از اینکه چرا یک خانم باید در صداوسیما و تلویزیون گویندگی اخبار بکند. من بارها به این منتقدان اعلام کردم الان زمان جنگ است و اگر مردان را به جبهه میفرستید باید بسیاری از کارهای دیگر را هم به زنان بسپاریم و نقش آنها را در جامعه پر رنگ کنیم. خلاصه اینکه این مساله به قدری بالا گرفت که خدمت امام رفتم و مساله را با ایشان مطرح کردم و از ایشان کسب تکلیف کردم. امام سکوت کرد و چیزی نگفت. دو هفته بعد امام به مناسبتی یک پیام مهم داشتند و قرار بود این پیام از صداوسیما پخش شود. مرحوم حاج سید احمدآقا با من تماس گرفتند و پرسیدند شیفت کاری مریم ریاضی چه روزی است؟ من گفتم میپرسم و به شما اطلاع میدهم. کنداکتور را نگاه کردم و به حاج احمد زنگ زدم گفتم شیفت ایشان فرداست. حاج احمد به من گفتند: میشود به او بگویی امروز بیاید. وقتی شیفت کاری را تغییر دادیم و خانم ریاضی آمد ایشان پیام را ارسال کردند و گفتند امام گفتهاند میخواهم پیام من را مریم ریاضی بخواند. خانم ریاضی بدون کوچکترین تپق و اشتباه لفظی پیام امام را بسیار شیوا خواند. امام با این شیوهها و این کارها از عملکرد ما در آن دوران حمایت میکردند. وی افزود: بعد از مدتی خانم ریاضی با یک استاد دانشگاه ازدواج کرد و مدتی بعد همسرش گفت من دوست ندارم همسرم در تلویزیون اخبار بگوید، من هم ایشان را فرستادم گویندگی رادیو اما بعد از مدتی دوباره بهانه گرفت و گفت دوست ندارم صدای همسرم از رادیو پخش شود، من هم خانم ریاضی را فرستادم به بخش ادیت اما بهانهجوییها ادامه پیدا کرد و در نهایت یک روز یک ماشین در میدان ونک به عمد به خانم ریاضی زد و ایشان دچار خونریزی مغزی شد و فراموشی گرفت، همسرش هم او را رها کرد و رفت.
ارسال نظر