پشیمانی از انحلال سازمان مدیریت؟
مسعود روغنی زنجانی، رییس اسبق سازمان منحل شده مدیریت و برنامهریزی در گفتوگویی با هفتهنامه «تجارت فردا» از تلاش احمدینژاد برای احیای این سازمان خبر داده است رییس اسبق سازمان برنامه و بودجه خبر داد عقبنشینی احمدینژاد ازحذف سازمان مدیریت دنیای اقتصاد- مسعود روغنی زنجانی رییس اسبق سازمان برنامه و بودجه از پشیمانی رییسجمهور از انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی خبر داد و گفت: محمود احمدینژاد پیام داده است «کمک کنید تا سازمان مدیریت و برنامهریزی را برگردانم. » روغنی زنجانی که با هفتهنامه «تجارت فردا» مصاحبه کرده، تصریح کرد: چندی پیش آقای [مهدی] خورشیدی، داماد آقای احمدینژاد به دیدار من آمد.
مسعود روغنی زنجانی، رییس اسبق سازمان منحل شده مدیریت و برنامهریزی در گفتوگویی با هفتهنامه «تجارت فردا» از تلاش احمدینژاد برای احیای این سازمان خبر داده است رییس اسبق سازمان برنامه و بودجه خبر داد عقبنشینی احمدینژاد ازحذف سازمان مدیریت دنیای اقتصاد- مسعود روغنی زنجانی رییس اسبق سازمان برنامه و بودجه از پشیمانی رییسجمهور از انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی خبر داد و گفت: محمود احمدینژاد پیام داده است «کمک کنید تا سازمان مدیریت و برنامهریزی را برگردانم.» روغنی زنجانی که با هفتهنامه «تجارت فردا» مصاحبه کرده، تصریح کرد: چندی پیش آقای [مهدی] خورشیدی، داماد آقای احمدینژاد به دیدار من آمد. از آقای احمدینژاد پیام آورد که میخواهد سازمان برنامه را احیا کند و از من مشورت خواست، من به او گفتم احیای سازمان مدیریت در این دولت مقدور نیست زیرا افکار ایشان با کارکرد سازمان نمیخواند. وی در پاسخ به اینکه چه زمانی برای احیای سازمان مدیریت مناسب است، گفت: باید منتظر رییسجمهور بعدی بود. چون نوع نگرش و باور رییس دولت تعیینکننده این موضوع است. اگر رییسجمهور بعدی روش مدیریتی خود را بر مبنای کارشناسی قرار دهد، میتوان به احیای سازمان فکر کرد، اما اگر قرار باشد ادامه مسیر کنونی باشد احیای سازمان دردی را دوا نخواهد کرد. روغنی زنجانی درباره تلاش مجلس برای احیای این سازمان نیز گفت: «سازمان برنامه زیر نظر رییسجمهور است و با قانون نمیتوان جایگاه آن را تحکیم کرد؛ بلکه نگرش رییس دولت تعیینکننده است. رییسجمهور باید به سازمان باور قلبی داشته باشد زیرا سازمان نهادی است که فردا میتواند در برابر تصمیمهای رییسجمهوری ترمز باشد. تصمیمها باید از کانال کارشناسی عبور کند و بعد عمومی و عملی شود. باید دید رییس دولت آینده تحمل چنین ساز و کاری را دارد.» این در حالی است که هفته گذشته ۲۲۶ نماینده مجلس طرح احیای سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور را با قید یک فوریت به هیات رییسه مجلس ارائه کردند تا بعد از پایان بررسی بودجه ۹۲ در دستور کار قرار گیرد. از سوی دیگر، شورای عالی اقتصاد نیز هفته گذشته پس از حدود شش سال بار دیگر با حضور مقامات ارشد دولتی تشکیل جلسه داد. ادغام شورای اقتصاد و انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی دو تصمیم انتقاد برانگیز محمود احمدینژاد در سالهای ابتدایی ریاستجمهوری او بوده است. متن کامل گفتوگوی «تجارت فردا» با مسعود روغنی زنجانی که در آخرین شماره این هفتهنامه چاپ شده است در پی میآید: مدتی است بحث احیای سازمان برنامه و بودجه مطرح شده است. شما در گفتوگوی قبلی که با هفتهنامه «تجارت فردا» داشتید معتقد بودید زمان احیا فرا نرسیده است. با توجه به جابهجایی دولت و پیگیری مجلس فکر میکنید زمان احیا نیست؟ بحثی که من چند وقت قبل داشتم با بحث امروز متفاوت است. من معتقدم سازمان برنامه باید احیا شود زیرا این سازمان محصول تجربه دنیای مدرن است. هر نظامی که میخواهد به سوی تکامل و توسعه پیش رود نیازمند چنین نهادی است. حتی کشورهای توسعهیافته نیز برای اداره امور و حفظ شرایط مطلوب از وجود چنین نهادی بینیاز نیستند. در واقع این دستگاه فرابخشی چشم، مغز و گوش هر حاکمیتی به حساب میآید. این توصیف را میپذیریم. هر سیستمی برای حرکت در مسیر درست نیازمند چنین نهادی است. نهادی که چشم، مغز و گوش دستگاه اداری باشد. در واقع سازمان برنامه و بودجه را نمیتوان بدون توجه به جایگاه عالیترین مقام اجرایی تجزیه و تحلیل کرد. حال این عالیترین مقام اجرایی میخواهد در نظام پارلمانی تعریف شود که ریاست آن بر عهده نخستوزیر است یا در سیستم جمهوری تبیین شود که مسوولیت آن با رییسجمهور است. در هر سیستمی جایگاه برنامه با توجه به موقعیت رییس دولت باید بررسی شود. این تعریف محصول و معلول تجربههای جهانی است و اهمیت سازمان برنامه را نشان میدهد. یعنی شما معتقدید سازمان برنامه باید زیر نظر رییسجمهور باشد یا مجری دستورات وی. من معتقدم سازمان برنامه باید در جهت تحقق اهداف و برنامههای رییس دولت حرکت کند. به هر حال رییس هر دولتی برای اداره کشور برنامه و نقشه راهی دارد، مسوولیت برنامهریزی و تحقق این اهداف بر عهده سازمان برنامه است. چنین جایگاهی از دید اصلاحکنندگان قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ هم پنهان نماند. تا قبل از بازنگری در قانون اساسی جایگاه سازمان برنامه بر اساس قوانین عادی بود. اما پس از بازنگری اعضا با درک اهمیت و کارکرد سازمان در قانون اساسی این مسوولیت را بر عهده رییسجمهور قرار داد. بر اساس اصل ۱۲۶ رییسجمهور مسوولیت امور برنامه و بودجه و امور اداری و استخدامی کشور را مستقیما بر عهده دارد و میتواند اداره آنها را به عهده دیگری بگذارد. به بیان عینیتر این اصل نشان از پنهان نبودن چنین اموری از نگاه تصمیمگیران وقت است که در عالیترین سند قانونی کشور بر چنین مقولهای تاکید کردهاند. اما سازمان برنامه با استناد به همین اصل منحل شد و به معاونت رییسجمهور تنزل کرد. به نکته خوبی اشاره کردید. بحثی که من آن زمان در رابطه با احیای سازمان برنامه داشتم به همین مباحث بازمیگردد. نگرش رییس دولت به مقوله بودجه و برنامه تجلی عینی در شکل و کارکرد سازمان برنامه است. یادم هست در گفتوگویی با شما که در هفتهنامه «شهروند امروز» چاپ شد، گفتید سازمان برنامه تصویر رییسجمهور وقت است؟ بله، الان هم بر این اعتقاد هستم اگر رییسجمهوری سیاستگذار باشد و اعتقاد به حرکت برنامهای باشد به سازمان برنامه نیاز دارد، اما اگر خود را محور امور و بینیاز از مشاوره بداند جایگاه سازمان را تنزل میدهد. به همین دلیل تاکید دارم جایگاه و کارکرد سازمان بستگی به نگاه و روش کشورداری رییس دولت دارد. برای مثال در کشوری مانند آمریکا که یک نظام سیاسی سهلایه است و در آن دولت فدرال، ایالتی و محلی وجود دارد سازمان در کاخ سفید و کنار دست رییسجمهور است. در کشورهای دیگر نیز چنین عنوانی وجود دارد. اشاره کردم در کشور ما نیز این وظیفه بر عهده رییسجمهور است که قابل تفویض است. اگر رییس دولتی بر سر کار باشد که رویکرد کلان به مسائل داشته باشد و موضوعات را با سادهانگاری و سادهسازی تجزیه و تحلیل نکند به یک سازمان برنامه کارآمد احتیاج دارد. اگر چنین درکی از مسائل و موضوعهای پیش روی حوزههای مختلف اجتماعی وجود نداشته باشد به طور طبیعی سازمان به حاشیه میرود. نهاد برنامهریزی مسوول تنظیم و تدوین برنامهها و سیاستهای راهبردی ریاستجمهوری و تنظیم برنامههای توسعه و بودجههای سالانه است. در کنار این وظایف ارزیابی کارآیی برنامهها و دستگاههای اجرایی در جهت پاسخگویی و تدوین گزارشهای مهم و کلیدی و مشورتدهی به رییس دولت و سایر دستگاهها را هم بر عهده دارد. اگر رویاپردازی و آرمانگرایی محض حاکم شود دستگاه نظریهپردازی مانند سازمان برنامه در متن نمیتواند حضور داشته باشد. البته اشکالی بر آرمانگرایی وارد نیست، اما برای رسیدن به آن باید نهادی مانند سازمان برنامه باشد تا بتواند بر اساس مقدورات و امکانات پیوندی میان آرمان و واقعیت ایجاد کند. میتوان این گونه نتیجه گرفت که در دوره اخیر سازمان به این دلیل نقش کمرنگی یافت که تلاش داشت در حد امکانات حرکت کند، اما نگرش حاکم اصرار بر حرکت با شتاب بیشتر داشت؟ به بیانی دیگر سازمان برنامه سرعتگیر بود که از شتاب حرکت میکاست. اگر منظور این است که سازمان تلاش داشت میان منابع موجود و نیازهای نامحدود پیوند برقرار کند این برداشت درست است. دولتها و بخشها تقاضاهای متعدد و فراوانی داشتند اما در تعامل میان آنها و سازمان و مشاوره به رییس دولت به این نیازها به ترتیب اولویت پرداخته میشد. اما اگر بحث شما به دوره اخیر بازمیگردد باید بگویم در این دوره اقتصاد ایران با پدیدهای روبهرو بود که من نام آن را «پدیده احمدینژادی» نامگذاری میکنم. روحیه، باور و نگرش این پدیده با ماموریتها و کارکردهای سازمان برنامه در تعارض بود. نهادی مانند سازمان برنامه دارای مبانی تئوریک و روشی برای تخصیص منابع بود. اما آقای احمدینژاد از نظر من دارای مبانی فکری مشخص و روش روشنی در خصوص تخصیص منابع نبود. فقط کافی است نگاهی به سخنان و عملکرد ایشان در دوره مسوولیت داشته باشید. تغییر جهتگیریها و رویههای ایشان در این هشت سال گاه در تعارض با هم بوده است. از آن مهمتر وزن و نقشی که ایشان برای خود قائل بود با کارکرد بودجهبندی و برنامهریزی در تعارض بود. من شنیدهام ایشان در مباحث و گفتوگوها کارشناسی که در ابتدای کار داشته خطاب به کارشناسان گفته مشکلات را بهتر از آنها میشناسد. یا مثلا به دلیل سفرهای استانی که انجام داده بود مدعی شناخت کامل چالشها بود. وقتی رییس دولتی در ابتدای کار میگوید «تئوری نه، فقط عمل» باید هم به سازمان برنامه به چشم سرعتگیر نگاه کند. در چنین حالتی مباحث کارشناسی و تصمیمسازی کنار گذاشته میشود. سازمان برنامه از خاصیت میافتد، سلیقه و رابطه جایگزین منطق و ضابطه میشود. این پدیده به نظر میرسد مقطعی بوده، برای آینده چه باید کرد؟ اشتباه نکنید وقتی از یک پدیده صحبت میشود میتواند زودگذر و موقت نباشد. اتفاقا پدیدهای که من از آن سخن میگویم بازتاب یک جریان فکری است. بنابراین نباید توقع داشت با اتمام این دولت این پدیده هم رو به اتمام برود. باید جریانهای سیاسی مختلف در این خصوص هوشیارانهتر عمل کنند. اجازه بدهید یک مثال بزنم. در حال حاضر نقدهایی که از جانب حامیان دیروز آقای احمدینژاد به ایشان میشود به مسائل سیاسی بازمیگردد. نقدهای اقتصادی در حاشیه است در حالی که من معتقدم در کنار طرح نقدهای سیاسی باید به نارساییها در بخش اقتصادی نیز توجه شود. برای مثال در حالی بخشی از اصولگرایان سفرهای استانی را تمجید میکنند که این سفرها به لحاظ رویکرد اقتصادی با علامت سوالهای زیادی روبهرو است. بزرگترین سوال پیش رو توجیه و هزینه فایده بسیاری از تصمیمها و وعدهها در این سفرها است؟ چرا بهجای آنکه فرآیندها تسهیل شود باید به صورت موردی به مشکلات و مسائل پرداخت. من کاری به اثر سیاسی و مباحث عاطفی ندارم تاکید من به بخشی از سفر بازمیگردد که قرار است تصمیمگیری صورت گیرد. هر دولت برای تصمیمی که میگیرد باید از قبل فکر کرده باشد و جوانب آن را در نظر گیرد. آیا در سفرهای استانی چنین اتفاقی افتاده است؟ من بعید میدانم. به اعتقاد من این رویهها کهنه شده و مربوط به دوران گذشته است. اما همین روش از سوی بخشی از حامیان دیروز و منتقدان کنونی تمجید میشود. سوال این است که چه چیز این کار قابل تمجید است. بر اساس آمارهای اعلامشده کشور در دوران ایشان ۷۰۰ میلیارد دلار نفت و گاز فروخته شده است. خروجی این میزان درآمد برای اقتصاد ایران چه بوده است؟ شاخصها باید نشان دهد کدام شاخص نسبت به گذشته روند بهتری داشته است. نرخ رشد سرمایهگذاری بهبود یافته، نرخ رشد اقتصادی بالا رفته، بیکاری کاهش یافته، تورم روند نزولی گرفته است؟ کدام شاخص بهبود یافته که این شیوه مدیریت تمجید میشود؟ سه دور سفرهای استانی موجب چه اتفاق پایداری در شهرها و استانهای کشور شده است؟ در دنیای امروز به ورودیها نگاه نمیکنند، خروجیها را ارزیابی میکنند. من از تمجیدکنندگان سفرهای استانی میخواهم به صورت علمی و کارشناسی خروجی سفرهای استانی را ارزیابی کنند و اگر نتیجه مناسبی داشت به دیگران توصیه کنند. من شنیدهام فرهاد رهبر در جریان سفرهای استانی به آقای احمدینژاد گفته درست است شما یک باغ گل دارید اما به دلیل کمبود آب باید به گونهای توزیع کنید که بخشی خشک نشود و به بخشی آب بیشتری برسد. بله، سازمان برنامه هشدار برای رییسجمهور است در زمان شرایط اضطرار. روسای جمهوری میتوانند با شنیدن علامت هشدار تغییر رویه بدهند میتوانند با خاموش کردن آن به راه خود ادامه دهند. اما اگر ادامه دهند و دستگاه خاموش باشد تغییر در نتیجه نهایی رخ نمیدهد. وقتی دیدگاه کلان نباشد این صدای هشدار خاموش میشود. اما برخی نقدها به سازمان به دلیل آن است که نتوانست وظایف خود را که برنامهریزی و توزیع منابع باشد به شکل مطلوب انجام دهد؟ اگر سازمان برنامه که برای این کار تجهیز شده نتوانسته به درستی انجام دهد یک فرد یا جمع محدود میتوانند به تنهایی این کار را انجام دهند؟ متاسفانه سازمان برنامه در طول تاریخ خود با اتهامات زیادی روبهرو بوده است. در بعد از انقلاب هم از دو جهت زیر سوال رفت. برخی سازمان را آمریکایی میدانستند و برخی مبانی کاری سازمان را غربی یا بر گرفته از الگوی نهادهایی مانند بانک جهانی معرفی میکردند. این گونه نبود؟ به هیچ وجه. من شهادت میدهم کارشناسان سازمان برنامه عموما افراد متخصص و کارشناس بودند که منافع ملی را بر چیزی دیگری ترجیح میدهند. ادعای آمریکایی بودن یا غربی بودن به این خاطر بود که آمریکاییها این نهاد را درست کرده بودند. اولا که چنین مطلبی صحت ندارد ثانیا بر فرض که این موضوع صحت داشته باشد آیا دستگاههای دیگر ابداع خودمان بوده یا از تجربه دیگر کشورها وام گرفتهایم؟ آیا سازمان برنامه نهاد بدی بوده؟ اگر این گونه است چرا دفتر مدیریت و بودجه آمریکا در داخل کاخ سفید است؟ یا غربی بودن مبانی سازمان چه مفهومی دارد؟ کارشناسان سازمان در دانشگاهها تحصیل کردهاند، دانش روز را تحصیل کردهاند حال انگزدن غربی یا شرقی بودن دانش چه دستاوردی دارد؟ علم جدید از غرب آمده آیا باید کاری جدید خلق کرد. سازمان که نمیتواند به دنبال خلق علم برود سازمان بر اساس دانش موجود در حیطههای مشخص نظر کارشناسی میدهد. رویکرد سازمان تکنوکراتیک است بنابراین از مسائل سیاسی به دور است. متاسفانه در ایران غبار سیاست غلیظ است و بر همه جا سایه افکنده است. یکی از انتقادها اتفاقا بحث تکنوکراتیک است و انتقاد از گروهی به نام تکنوکراتها. تکنوکرات پدیده جامعه مدرن و نیاز هر جامعهای برای حرکت رو به جلو است. قانون به رییسجمهور اختیارات زیادی داده است، اما برای پیشبرد آن آیا باید به تنهایی امور را عهده بگیرد یا با مشورت و استفاده از اندیشه و تفکر دیگران حرکت کند؟ اگر قرار باشد تقسیم کاری صورت گیرد باید با اشتراکگذاری مشکلات مسائل حل شود. یکی از لایههای تصمیمسازی تکنوکراتها هستند. آنها در تصمیمسازی نقش دارند و کمک میکنند امور بهسامان پیش رود. اما اگر قرار باشد آنها را نادیده بگیریم یا به سمت آنها هجوم ببریم و انکارشان کنیم چه نیاز به سازمان برنامه داریم. یعنی تکنوکراتها و سازمان برنامه با هم مرتبطند؟ شما چه تعریفی از تکنوکراتها دارید؟ تکنوکراتها دستهای از کارشناسان هستند که به دنبال یافتن پاسخ برای سوالهای پیش روی یک کشور در حوزههای مختلف هستند. گروهی که فارغ از حب و بغض با تکیه بر دانش در جستوجوی روشهای علمی هستند. سازمان برنامه هم در فرآیند توسعه چنین نقشی دارد و تلاش دارد قطبنمای حرکت به سوی توسعه باشد. برای آنکه این نهاد جهت را درست نشان دهد باید اطلاعات دقیق و درست داشته باشد. این اقدام از عهده تکنوکراتها برمیآید، البته فقط نظامهای اداری نیازمند تکنوکراتها نیستند، بخش خصوصی هم به چنین کارشناسانی با این ویژگی نیاز دارد. تصمیمگیری و پیشبرد اهداف بدون حضور اهل فن و یک نظام سازمانی مجهز به آن ممکن و مقدور نیست. در دیگر کشورها انتظار از نهادی مانند سازمان برنامه همین گونه است. دفتر مدیریت و بودجه آمریکا یکی از وظایفش کمک به اجرا و سیاستهای ریاستجمهور است. این یک تقسیم کار پذیرفتهشده در دنیا است. اهداف را مسوولان ترسیم میکنند اما امکانسنجی و عملیاتی کردن آن بر عهده نظام کارشناسی است. با این حساب معتقدید چه زمانی باید سازمان برنامه را احیا کرد؟ باید منتظر رییسجمهور بعدی بود. چرا؟ چون نوع نگرش و باور وی تعیینکننده این موضوع است. اگر رییسجمهور بعدی روش مدیریتی خود را بر مبنای کارشناسی قرار دهد میتوان به احیای سازمان فکر کرد اما اگر قرار باشد ادامه مسیر کنونی باشد احیای سازمان دردی را دوا نخواهد کرد. اگر مجلس سازمان را احیا کند... اشاره کردم سازمان برنامه زیر نظر رییسجمهور است، با قانون نمیتوان جایگاه وی را تحکیم کرد بلکه نگرش رییس دولت تعیینکننده است. رییسجمهور باید به سازمان باور قلبی داشته باشد زیرا سازمان نهادی است که فردا میتواند در برابر تصمیمهای رییسجمهوری ترمز باشد. تصمیمها باید از کانال کارشناسی عبور کند و بعد عمومی و عملی شود. باید دید رییس دولت آینده تحمل چنین ساز و کاری را دارد. اما این موضوع میتواند پایدار نباشد با تغییر رییسجمهور جایگاه سازمان ارتقا یا تنزل پیدا کند؟ این موضوع به جریانهای سیاسی و نهادهای نظارتی بازمیگردد. در کشورهای توسعهیافته احزاب پیشخوان انتخابات هستند و فرد منتخب در چارچوب حزبی کار میکند. استراتژیهای کلان تغییر نمیکند بلکه تاکتیکها عوض میشود. در کشور ما در غیاب احزاب باید جریانها سیاسی دقت خود را بالا ببرند در برجسته کردن افراد باید سراغ کسانی بروند که به یکباره نخواهند دگرگونی ایجاد کنند. نهادهای نظارتی نیز باید قبل از انتخاب این ملاحظات را در نظر داشته باشند. کسی که قرار است منتخب مردم باشد چه کارنامه مدیریتی دارد آیا به کار جمعی اعتقاد دارد، یا تکرو و خودمحور است؟ اگر این ملاحظات رخ ندهد مطمئن باشید این نوسان در نهادهای توسعهای تکرار خواهد شد و کشور نیز زیان خواهد کرد. بالاخره دولتها در ایران یا چهار سال عمر میکنند یا هشت سال بنابراین هر دولتی میخواهد نامی از خود بهجا بگذارد، به بیانی دیگر خاصیت دولتها میانمدت بودن آنهاست؛ در حالی که سازمان بلندمدت نگاه میکند، این تناقض چگونه قابل حل است؟ این تناقض به ضعف در حوزه سیاست بازمیگردد. اشاره کردم در دنیا احزاب جا افتاده وجود دارند که پیشرو امور هستند و با هم در امور بلندمدت به تفاهم میرسند. اما در ایران فرد پیشانی سیاست قرار میگیرد. برای رفع آن باید در جغرافیای سیاست تدبیر شود، باید نهاد سیاسی مدرن مثل احزاب قوی شود. در واقع این یک بحث اقتصاد سیاسی است. اگر احزاب شکل بگیرند میتوان همپیوندی ایجاد کرد. آن موقع نگاه جریانهای داخل قدرت نیز میانمدت و موقتی نیست و افق پیدا میکند. در حال حاضر چه میتوان کرد؟ پاسخ به این سوال نیازمند تامل بیشتری است اما به صورت کلی میتوان پیشنهاد کرد برای آن بخش که سیاستهای کلی و آرمانهای نظام است اتاق فکری طراحی شود تا به عملیاتی شدن دیدگاهها کمک کند. این اتاق میتواند زیر نظر رهبری باشد و مستقل از رییسجمهور عمل کند. در فرآیند احیا میتوان این نکته را مد نظر داشت. این را باید از مسوولان سوال کرد اما تا زمانی که احزاب شکل نگرفته باید نهادهای توسعهای را با نهادهای پایدار کشور مرتبط کرد. برای مثال قانون برنامه چهارم در دولت آقای خاتمی تدوین شد و به تصویب رسید؛ اما در دولت آقای احمدینژاد به آن عمل نشد یا رییس دولت مکررا آن را زیر سوال برد. در آن زمان مجلس سکوت کرد همان گونه که در برابر انحلال سازمان سکوت کرد، در حالی که میتوانستند از دولت بخواهند هر چه را قبول ندارد اصلاح کند. آقای دکتر در فرآیند احیا چه مواردی را باید در نظر داشت. فرآیند احیا باید چندبعدی باشد. بعد ماموریت و سازماندهی و روشها و نیروی انسانی. به لحاظ جایگاهی در جایگاه درستی قرار دارد یعنی زیرمجموعه ریاستجمهوری است. از نظر نیروی انسانی در سطح دانشگاهی و افراد خبره باید باشد و از تنوع رشته از جمله دانش جدید مثل آیتی برخوردار باشد. یعنی باید بهترین عناصر به سازمان برنامه بیایند؛ چون سازمان برنامه چهارراه ایرانشناسی است بنابراین نقش نیروی انسانی بسیار مهم است. حوزه بعدی که باید بسیار به آن توجه شود ارزیابی در نوع برنامهریزی و بودجهریزی است. در دوره من تجدید نظر در بودجهریزی در کشور تعریف شد که تنها به بخشی از آن عمل شد. بعد از آن این پروژه تعطیل شد. در دنیا نظام بودجهریزی بسیار پیشرفته شده و بر اساس اصل شفافسازی و اصل پاسخگویی انجام میشود. این دو عنصر باید در نظام حسابداری دولتی و نظام اطلاعاتی و بودجهریزی کشور شکل بگیرند. نکته بعدی این است که وقتی بودجه از اقتصاد و دارایی به سازمان برنامه و بودجه منتقل شد، ذیحسابان در اقتصاد و دارایی ماندند که اشتباه است. ذی حسابها ممکن است برای خزانه اطلاعات تولید کنند؛ ولی کل فرآیند بودجه از تدوین تا اجرا متعلق به سازمان برنامه است. این ابزار تولید اطلاعات که به لحظه است در اختیار سازمان برنامه بودجه نیست در اختیار اقتصاد و دارایی است که نظام بودجهریزی را در اختیار ندارند. برای عملیاتی کردن بودجه نیاز است که ذیحسابان به سازمان برنامه و بودجه منتقل شوند و باید در مورد تشکیلات بودجه و مدیریتی کشورهای پیشرفته و مدرن مطالعه کنند. گام دیگر برونسپاری وظایف است. دفتر مدیریت و بودجه آمریکا ۴۰۰ نفر کادر دارد دیگر امور برونسپاری میشود. برای مثال در زمینه انرژی سبز مطالعات جدی از سوی کادرهای تحقیقاتی مختلف انجام شد و در اختیار این دفتر قرار گرفت. این نهاد بعد از بررسی جدی آن نتیجه آن را به رییسجمهور منعکس کرد. کارشناس سازمان برنامه باید ارزیاب باشد نه آنکه درگیر امور شود. اگر نهادهای تحقیقاتی شکل بگیرد این وظیفه را میتوان برونسپاری کرد. در زمان ما موسسه نیاوران با این هدف شکل گرفت که بتواند کمک فکری به سازمان باشد. برای احیا باید منتظر دولت بعد بود؟ بله، اتفاقا چندی پیش آقای خورشیدی داماد آقای احمدینژاد به دیدار من آمد. از آقای احمدینژاد پیغام آورد که میخواهد سازمان برنامه را احیا کند. برای احیا از من مشورت خواست، من به او گفتم احیای سازمان برنامه در این دولت مقدور نیست؛ زیرا افکار ایشان با وجود سازمان برنامه نمیخواند. در طول ۱۴ سال دوره مدیریت من در سازمان یک بار شاهد این نبودم که آقای موسوی یا آقای هاشمی بدون مشورت با سازمان برنامه یک ایده را بلافاصله عملیاتی کنند و هر فکری که مطرح میشد از سوی دستگاه مربوطه و سازمان برنامه کارشناسی میشد و در این تعامل در خصوص عملیاتی شدن آن یا کنار گذاشتناش تصمیمگیری میشد. رییسجمهور نباید هر ایدهای را که مطرح میشود بلافاصله در دستور کار قرار دهد. کسی چنین کاری میکند که مبانی تئوریک ندارد. در این چارچوب بودجه به صورت شاه عباسی خرج میشود. اما باید توجه کرد رییس دولت گرچه اختیار دارد؛ اما مسوول نیز هست و باید در برابر اختیارات خود پاسخگو باشد. اگر کسی فقط سمت اختیار را ببیند به نهاد برنامهریزی احتیاج ندارد.
ارسال نظر