نویسنده: تری کارل

مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان

بخش پایانی

فشارها به سمت تغییر رژیم قطعا وجود داشت وقتی مشکلات اقتصادی ناگوار ابتدا پیدا شدند، اما ناآرامی نظامیان به سرعت فروکش کرد وقتی پرز از طریق فرآیند قانون اساسی از قدرت کنار گذاشته شد. در حالی که استدلال خلاف واقع از این نوع، به خودی خود قابل اتکا نیست، آن نشان می‌دهد گردش قدرت، حاکمیت قانون و کنترل نظامیان توسط غیرنظامیان، اثرات ثبات‌بخش مهمی در طی زمان‌های بی‌ثباتی خارق‌العاده دارند.

شواهد از دیگر صادرکنندگان نفت سرمایه ناکافی، وزن اضافی و هر چند هنوز ناکافی می‌دهد. نروژ به وضوح مزایای نمایندگی گسترده مردم، گردش قدرت، بحث و جدل گسترده و پاسخگویی برای رفع و رجوع بحران ثروت را نشان می‌دهد، اما ما هیچ نمونه‌ای از عملکرد دموکراتیک برای بررسی در بین کشورهای در حال توسعه نداریم. آشکار است که رژیم‌های اقتدارگرای شخصی شده، در شرایط رونق- رکود بسیار آسان فرو ریختند که رژیم سوهارتو یک استثنای چشمگیر بود. اما استحکام حکومت وی در عین حال که قیمت‌های نفت پرنوسان شد عمدتا به دلیل درجه «دولت نفتی بودن» متفاوت و استرلیزه کردن درآمد نفت به علت بحران پرتامینا بود به جای اینکه ویژگی‌های خاص حکومت اقتدارگرا نقش داشته باشند. اگر سیاست اقتصادی ناموفق شود یا بحران جانشینی به وجود آید که قطعیت تقریبی وجود حاکمیت یک نفره است، هر شکل از حکومت تک نفره بعید است که دوام آورد. نیجریه هیچ نوری بر این قضیه نمی‌تابند چون به خاطر دولتمداری به ویژه ضعیف، رقابت‌های قومی و مذهبی و رانت‌جویی، قادر به تثبیت هیچ نوع رژیم، دموکراتیک یا اقتدارگرا نبود.

حتی اگر شواهد از این کشورهای دیگر قانع‌کننده نیست، در سه تا از پنج مورد در این بررسی، (الجزایر، نیجریه، و ونزوئلا) دموکراسی، بیش از هر چیز صراحتا به عنوان راه‌حل به انواع مشکلاتی دیده می‌شود که طی چرخه رونق- رکود به وجود می‌آید. در الجزایر که میراث انقلابی، حمایت از سکولاریسم و برخی قواعد تعریف شده جانشینی به حفظ سازوکارهای بدیل اقتدار تا ابتدای دهه ۱۹۹۰ کمک کرد، دموکراسی بیشتر تنها گزینه واقعی در برابر سقوط بیشتر در جنگ داخلی است. در نیجریه، نظامیان مانع اصلی گذار به یک نوع رژیم جدید هستند. در ونزوئلا، تقاضای اصلی شهروندان، گذار از یک نوع دموکراسی به نوع دیگر است. دموکراسی که محدودیت کمتر و فراگیری بیشتری داشته و رقابتی‌تر باشد. مفهوم‌ گرامی ‌داشته شده «پیمان‌گرایی» که زمانی مترادف با همدستی بین احزاب و گروه‌های سازمان یافته بود، اینک صراحتا به عنوان ابزار تثبیت‌کننده کوتاه‌مدت برای مقابله با بحران سیاسی به جای مجموعه توافقات بلند‌مدت دیده می‌شود که می‌تواند ترتیبات نهادی جدید محدودکننده را بلوکه کند. حتی در اندونزی که حاکمیت اقتدارگرا، کمترین چالش را دریافت کرد، فشار برای دموکراسی‌سازی به انتقاد روز افزون رانت‌جویی سیاسی اتصال یافته است.

با همه اینها، این اظهارنظر که دموکراسی‌ها قادر به فروکش نمودن بحران اقتصادی یا دست کم حل برخی مسایل جاری دولت‌های نفتی بهتر از حکومت‌های خودکامه هستند را باید با احتیاط تلقی کرد. دموکراسی‌سازی، پیامدهای غیرقابل پیش‌بینی در بافتار تخریب سریع کیفیت زندگی، خصوصا در کشورهایی که بواسطه اختلافات قومی یا دینی از هم گسیخته شده است. چون که آن پتانسیل برای ظهور نیروها، اتحادها و درک جدید ایجاد می‌کند تاثیر آنی آن در الجزایر، نیجریه یا اندونزی بالا رفتن میزان تجزیه، عدم تحرک و نااطمینانی است به جای اینکه با چالش‌های رودرروی دولت نفتی مقابله کند.

به علاوه، موفقیت نهایی در جلوگیری از نتایج حاد در یک چرخه رونق رکود بیش از هر چیز بستگی به نوع دموکراسی یا نوع حکومت اقتدارگرا دارد تا تفاوت‌های کلی بین آن دو. در کشورهایی که رژیم‌ها بر پایه مرز نامشخص بین مالیه عمومی و وجوه خصوصی گروه‌های حاکم، همانند حکومت کاملا شخصی شده هستند، ترمزی بر رانت‌جویی توسط دولتی که رژیمش مضمحل نمی‌شود وجود ندارد و اینها آسیب‌پذیرترین رژیم‌ها هستند. در جایی که رژیم‌ها غارتگری کمتری دارند یعنی بخشی از مازاد اجتماعی برای کل شهروندان استفاده می‌شود و نه صرفا برای صاحبان قدرت و دوستانشان- منطقی است که فرض شود اولا الگوی واگذاری و تخصیص منافع گسترده‌تر و منصفانه‌تر باشد و دوما این رژیم‌ها پایگاه‌های جایگزین مشروعیت دارند که به آنها در بقا طی بالا و پایین رفتن چرخه رونق- رکود کمک کند. چنین رژیم‌هایی امکان دارد دموکراتیک یا اقتدارگرا باشند.

همان‌طور که دیدیم رونق‌های نفتی تاثیر زیادی بر کشورهای در حال توسعه صادر‌کننده نفت دارد، اما چگونه باید درباره تاثیر بلند‌مدت نفت قضاوت کرد؟ پاسخ کامل، عملکرد سیاستی و اقتصادی کلی گروهی از کشورهای نفتی را با عملکرد مجموعه قابل مقایسه‌ای از کشورهای غیر‌نفتی طی یک دوره طولانی زمانی مقایسه می‌کند. با این حال حتی اگر یک بررسی از این نوع انجام گیرد، ارزیابی بهره‌برداری از نفت به عنوان یک «کالای» توسعه‌ای به دو دلیل هرگز آسان نخواهد بود. نخست، اطلاعات کامل در دسترس نیست خصوصا برای یک دوره زمانی کافی. برای مثال چون آمارهای توزیع درآمد قابل اتکا معمولا در این کشورها به دست آمدنی نیست، مشکل بتوان با دقت ردیابی کرد که چگونه نفت به برخی گروه‌ها منافع نامتناسبی رسانده است.

دوم اینکه وزن‌دهی به منافع نسبی در برابر زیان‌های نفت به شیوه «ارزش خنثی» کاملا ناممکن است. آیا نقش نفت به عنوان ضربه‌گیر گاه و بی‌گاه برای ثبات رژیم، با ارزش‌تر از مثلا اثرات منفی آن بر منافع کارآیی است؟ آیا کالاهای جمعی سیاسی، ارزش هزینه‌های اقتصادی وارده به افرادی که آن هزینه‌ها را متحمل می‌شوند دارد؟ اینها انواع مسائلی هستند که قرن‌ها ذهن پژوهشگران را اشغال کرده است و جوابشان با مقایسه کشور نفتی در برابر غیرنفتی به راحتی پیدا نخواهد شد.