گفتاری از راسل رابرتز ، استاد اقتصاد دانشگاه جورج میسون
داستان دو تیغه قیچی
عرضه و تقاضا وابسته به تصمیمگیریهایی در خصوص کالاهایی است که مردم تمایل به خرید آنها دارند یا ناگزیر از خرید آنها هستند. عرضه و تقاضا راهی برای ساماندهی تفکر ما در مورد بازار و رقابت است.
ترجمه: فرزانه سالمی
عرضه و تقاضا وابسته به تصمیمگیریهایی در خصوص کالاهایی است که مردم تمایل به خرید آنها دارند یا ناگزیر از خرید آنها هستند. عرضه و تقاضا راهی برای ساماندهی تفکر ما در مورد بازار و رقابت است. سه پسر من- که سنشان بین هفت تا ۱۲ سال است- علاقه عجیبی به تمام اجسام آهنی دارند! از اتومبیل گرفته تا کامیون و تراکتور و این جور چیزها. چند روز پیش پسر وسطیام پایش را در یک کفش کرده بود که از این اتومبیلهای کروکی بخرم. اما برادر بزرگترش که همانجا حضور داشت معتقد بود این ماشینها خیلی گران هستند. حالا چند سوال جالب پیش میآید. چرا قیمت اتومبیلهای کروکی اینقدر بیشتر از اتومبیل معمولی است؟ چرا فلفل قرمز گرانتر از فلفل سبز است؟ چرا قیمت گازوییل در فصل تابستان بیشتر از زمستان است؟ چرا روز ولنتاین قیمت گل رز اینقدر بالا میرود؟
پاسخ این است: قیمتها خودشان را با شرایط تطبیق میدهند. قیمتها نمیتوانند ثابت باشند و توازن عرضه و تقاضا هم اینجا اهمیت زیادی دارد.
گاهی میتوان قیمتها را پیشبینی کرد. بعضی روزها ناگهان قیمت یک کالا افزایش مییابد و فردا همان کالا با سقوط قیمت مواجه میشود، اما معمولا نظمی در قیمتها دیده میشود. خندهدار است، اما به هرحال بعضی روزها قیمت بلیت سینما برای یک فیلم جنجالی بیشتر از پول لازم برای خرید لباسهایمان است. چنین بینظمیای را چگونه میتوان توجیه کرد؟
پاسخ سرراستی میتوان به این سوال داد: فروشنده است که قیمت را تعیین میکند. اما اگر تا به حال سعی کرده باشید یکی از وسایلتان را بفروشید، قطعا میدانید که این پاسخ اصلا برای این پرسش مناسب نیست. فرض کنید میخواهید خانهتان را بفروشید. قیمت دست خودتان است. میتوانید حتی یک قیمت بالا برای خانهتان تعیین کنید و به انتظار مشتری بنشینید. اما واقعیت این است که در نهایت مشتری باید از خانه شما خوشش بیاید تا تمایل به خرید آن پیدا کند. هر خانهای مشخصات خودش را دارد و مشتری آن خانه هم باید از شکل باغچه یا آشپزخانه یا دکوراسیونی که شما انتخاب کردهاید خوشش بیاید. اگر چنین اتفاقی بیافتد، گاه میتوانید خانهتان را با قیمت بالاتری هم بفروشید. اما به هر حال خود شما هم میدانید که اگر قیمتی بسیار بالاتر از قیمت بازار برای خانهتان تعیین کنید، قادر به فروش آن نخواهید بود! مشتری که شکل و شمایل خانه شما خیلی هم به دلش نشسته باشد اگر با قیمتی نجومی مواجه شود ترجیح میدهد در خانه خودش بماند و خانه شما را نخرد! بر عکس این قضیه هم درست است. اگر قیمت خانههای مشابه خانه شما بالاتر از قیمتی باشد که شما در ذهن دارید، به راحتی قادر خواهید بود خانهتان را به قیمت بازار به فروش برسانید.
فروشندگان خانه و آژانسهای املاک میدانند که هر خانهای را باید در رقابت با خانههای دیگر قیمت گذاری کنند. به همین جهت، قیمت خانههای مشابه همواره مورد توجه قرار میگیرد، مثلا خانههایی که در محله مشابه واقع شدهاند، تعداد اتاق خوابهایشان یکی است، متراژ مشابهی دارند و غیره.
اما اگر قیمت خانه شما در رقابت با خانههای مشابه تعیین شود، آنگاه قیمت آن خانهها چگونه تعیین میشود؟! ظاهرا این یک سیکل است اما واقعا چه عاملی شرایط بازار را تعیین میکند؟
یک پاسخ به این پرسش این است که برای تعیین قیمت یک خانه خوب- مثلا خانهای چهار خوابه در حومه آرام واشنگتن که به مدرسه بچهها هم نزدیک باشد- باید تعداد افرادی را که خواهان فروش خانهشان در محل هستند با تعداد افرادی که خریدار خانه هستند بسنجیم. قیمتها از همین راه تعیین میشوند. اگر همه مردم بخواهند خانهای بهتر و گرانتر از آنچه داشته اند بخرند، قیمتها بالا میرود و برعکس، اگر مردم به خانهای ارزانتر از خانه قبلیشان روی بیاورند، قیمتها سقوط خواهد کرد.
اینجا بحث عرضه و تقاضا مطرح است. فروشندگان و خریداران در واقع با یکدیگر رقابت میکنند و قیمتی که نهایتا تعیین میشود هم ناشی از همین رقابت است.
البته در دنیای واقعی نمیتوان با این وضوح از «خانه خوب» سخن گفت زیرا مشخصههایی در هر خانه هست که از دید آدمهای مختلف، ارزشهای مختلفی دارد. حتی وقتی دو خانه یا دو کالای کاملا مشابه را در کنار هم قرار دهیم، باز هم درجهای از تفاوت میان آنها دیده میشود.
به همین ترتیب، نمیتوان از یک قیمت ثابت برای یک خانه هم سخن به میان آورد. در دنیای واقعی قیمتهای مختلفی برای کالاهای مختلف با کیفیتهای مختلف وجود دارد. البته گاه حراج اعلام میشود و قیمتی کمتر از گذشته برای آنها تعیین میشود.
در ادامه همین توجیهات میتوان به تغییر موقعیتها، سلایق مردم، درآمدها و گزینههای مورد نظر آنها اشاره کرد. به همین جهت نمی توان به «یک» قیمت مشخص برای کالاها بسنده کرد. این قیمتها دائما بالا و پایین میروند.
اگر قرار باشد قیمتی کاملا ثابت تعیین شود، هم خریدار و هم فروشنده به زحمت میافتند زیرا شرایط موجود، محدودیتهایی را بر هر دو طرف تحمیل میکند. تنها زمانی که از کالاهای کاملا یکسان و خریداران بیشمار روزانه آنها سخن بگوییم میتوانیم بر ثابت بودن نسبی قیمت تاکید کنیم، و لاغیر.
دیدگاه دیگری که در این خصوص وجود دارد این است که عرضه و تقاضا را وابسته به تصمیمگیریها در خصوص کالاهایی بدانیم که مردم تمایل به خرید آنها دارند یا ناگزیر از خرید آنها هستند. عرضه و تقاضا راهی برای ساماندهی تفکر ما در مورد بازار و رقابت است.
دو تیغه قیچی
یکی از خوبیهای بحث در مورد عرضه و تقاضا این است که ما را مجبور به توجه به نظریه «دو تیغه قیچی» آلفرد مارشال میکند. او میگوید خریدار و فروشنده هر دو در تعیین قیمتها نقش دارند.
وقتی بحث خرید اتومبیل کروکی بین من و پسرانم مطرح شد، یکی از آنها پرسید که چرا این اتومبیلها اینقدر گران هستند. پسر دیگرم چنین پاسخ داد که علت گرانی، علاقه مردم به این ماشینها است. تا اینجای کار میتوان علاقه مردم را در یک طرف معادله ما قرار داد. اما این تمام ماجرا نیست. در بسیاری از مناطق که آب و هوای بسیار سرد یا بسیار گرم دارند، مردم هیچ علاقهای به این نوع اتومبیل نشان نمیدهند. پس چرا قیمت آنها اینقدر بالاست؟
مشخصه اصلی اتومبیلهای کروکی، سقفی است که به تناسب آب و هوا میتوان رویش کشید یا از رویش برداشت. این مشخصه باعث میشود که قیمت اتومبیل کروکی از اتومبیل معمولی بیشتر باشد. اما مثلا اگر مردم ترجیح میدادند اتومبیلی سوار شوند که اصولا سقف نداشته باشد، قیمت آن نوع اتومبیل نسبت به اتومبیل معمولی کاهش مییافت.
همین ماجرا را میتوان در مورد فلفل سبز و قرمز هم دنبال کرد چرا فلفل قرمز معمولا گرانتر از فلفل سبز است؟ اصلا چرا باید ارتباطی بین قیمت این دو وجود داشته باشد؟ فلفل سبز به خاطر مزه تندش در صنایع غذایی کاربرد دارد، آیا نباید قیمتش بیشتر باشد؟ اما فلفل قرمز را میتوان نوع «رسیده» فلفل سبز دانست. فروشنده فلفل قطعا ترجیح میدهد که امروز پول دستش باشد، نه فردا. چون میتواند پول امروزش را صرف سرمایهگذاری در یک کار دیگر کند. حالا اگر قرار باشد فلفل سبز و قرمز به یک قیمت به فروش بروند، هیچ فروشندهای تمایلی به آوردن و فروش فلفل قرمز در مغازهاش نشان نخواهد داد. به همین خاطر قیمت فلفل قرمز بالاتر گذاشته میشود. تنها علت وجود آنها در بازار این است که بعضیها فلفل قرمز را به سبز ترجیح میدهند. اما حالا که این کالا در بازار یافت میشود، قیمت بیشتری برای آن گذاشته میشود.
در این مورد هم دوباره مشاهده کردید که عرضه و تقاضا تاثیر متقابلی بر قیمتها دارند و تاثیر هیچ یک بیشتر از دیگری نیست، درست مثل دو تیغه قیچی. در همین راستا دستمزدها هم بر اساس نتیجه کار تعیین میشوند و ارتباط ظریفی با هزینه آموزش و به کارگیری نیروی کار دارند. تمام عوامل دخیل در این جریان، به نحوی بر یکدیگر تاثیر دارند و شاید به همین جهت باشد که هزینه عرضه و هزینه تقاضا در کنار یکدیگر معنا پیدا میکنند.
میزان کردن قیمتها
قیمتها «میزان» میشوند، نمی توان آنها را «ثابت» کرد. بحث عرضه و تقاضا خود شاهد خوبی برای این مساله است.
به عنوان مثال، بحث مالیات بر حقوق را در نظر بگیرید. در حال حاضر در آمریکا این مالیات را تقسیم شده بین کارگر و کارفرما قلمداد میکنند. اما چه میشد اگر تمام این مالیات را کارفرماها میپرداختند؟ در آن صورت کارگران وضع بهتری پیدا میکردند. اما دستمزد کارگران در واقع پرداخت هزینه کار آنها است و هزینه کار آنها هم به میزانی است که کارگران خواهان ارائه آن و کارفرمایان هم خواهان استفاده از آن هستند. مالیات در واقع بر هر دو طرف یعنی فروشنده کار(کارگر) و خریدار کار(کارفرما) تاثیر میگذارد. اگر فشار مالیاتی بر خریدار کار زیاد شود، دستمزدها کاهش خواهد یافت. به همین جهت است که حتی قانون مالیاتی که نیمی یا تمام مالیات را بر دوش کارفرما میاندازد کاربرد ندارد و در هر صورت، کارگر بخشی از آن را میپردازد. به طریق اولی، اگر مالیات بر فروشندگان اتومبیل افزایش یابد، قیمت اتومبیل نیز به تبع آن افزایش خواهد یافت. به همین جهت است که وقتی تمام مالیات اتومبیل بر گردن فروشنده قرار بگیرد، آنگاه خریداران و استفاده کنندگان اتومبیل در واقع بخشی از آن مالیات را در لباس افزایش قیمت اتومبیل میپردازند.
به همین ترتیب، اگر کل مالیات بر حقوق بر گردن کارفرماها بیافتد، افزایش هزینهها باعث میشود آنها به دنبال خرید کار کمتر- یعنی ارائه حقوق کمتر به کارگرها- باشند. در مقابل، اگر بار پرداخت مالیات به کلی به گردن کارگر بیافتد، دستمزد او نیز افزایش خواهد یافت، اما چه فایده؟
شاید به همین جهت است که افزایش مالیات بر طبقه مرفه جامعه نمیتواند شکاف عظیم میان طبقه فقیر و غنی را پر کند. افزایش مالیات بر طبقه مرفه جامعه باعث میشود حقوق کارگران ماهر و کارآزموده افزایش یابد و آن بار مالیاتی تا حدی تعدیل شود. ارائه تسهیلات بیشتر به کارگران کم درآمد هم تاثیر مشابهی دارد، زیرا در واقع باعث میشود تمایل کارفرمایان به استفاده از این کارگران کاهش یابد. در این شرایط، دستمزدها کاهش مییابد و تاثیر مورد نظر قانونگذاران بر رفاه کارگران هم تامین نخواهد شد.
ضرورت ماجرا
عرضه و تقاضا باعث میشوند که همه چیز را از دیدگاه جدیدی بنگریم. عجیب است اگر بخواهیم مثلا رییسجمهور آمریکا را به خاطر کم بودن حقوق و یا نابرابریهای دستمزد در این کشور مورد سرزنش قرار دهیم. اگر دستمزدها رو به افزایش باشند، رییسجمهور به فرصتهای شغلی خوبی که ایجاد شده مباهات خواهد کرد، و در مقابل، اگر دستمزدها رو به کاهش باشد، منتقدان رییسجمهور، او را در این جریان مقصر قلمداد خواهند کرد. اما واقعیت این است که سطح حقوق و دستمزد در آمریکا تحت کنترل رییسجمهور نیست. سطح دستمزدها در واقع از انتخابهای مردم ناشی میشود، و انتخاب آنها نیز مبتنی بر میزان تحصیلات مورد نظرشان، ساعتهای کاریشان، و رضایت مالی و غیر مالی آنها از شغلهایشان است.
در واقع نفوذ رییسجمهور بر دستمزد مردم به اندازه نفوذ او بر وزن آنهاست! سیاستهای رییسجمهور میتواند انگیزههای کاری کارگر و کارفرما را تحت تاثیر قرار دهد، اما دست رییسجمهور روی هیچ دکمه جادویی که بتواند دستمزدها را تعیین کند قرار نگرفته است! بارها پیش آمده که سیاست مورد نظر رییسجمهور یا پارلمان، به خاطر فشار و مقاومت بازار، ناکام مانده است.
به چه هزینهای؟
یکی از سادهترین انگارهها در مورد عرضه و تقاضا، در دسترس بودن کالای مورد نظر در بازار است. معمولا قیمتها با توجه به تعداد افرادی که میخواهند کالایی را بفروشند و تعداد افرادی که خواهان خرید آن هستند تراز میشود. به همین جهت، اگر ناگهان مردم تقاضای بیشتری را برای یک کالا مطرح کنند، قیمت بالا میرود. همانطور که هنری جورج هم گفته:
«هم انسانها و هم برخی از پرندگان بزرگ، از جوجه به عنوان غذایشان استفاده میکنند. وقتی جوجهها طعمه آن پرندگان شوند، تعداد جوجهها کاهش مییابد، اما در مورد انسانها برعکس است! هرچه جوجههای بیشتری بخورند، جوجههای بیشتری هم برایشان فراهم میشود!»
از آنجایی که امکان میزان کردن قیمتها وجود دارد، معمولا قفسه فروشگاهها خالی نمیماند و تا وقتی مردم به کالایی علاقه نشان دهند آن کالا برای خرید، حاضر خواهد بود. فقط گاهی قیمت بیشتری برای آن در نظر گرفته میشود. در چنین شرایطی مردم میدانند که هر چه بخواهند با سرعت در بازار فراهم خواهد شد.
اخطار
اما همه قیمتها مثل آنچه در کتابها در خصوص بازار رقابتی نوشته شده، تعیین نمی شوند! عرضه و تقاضا ابزار مناسبی برای پیشبینی صرف قیمتها نیستند. هر معاملهای میتواند با تخطی از اصول پیشین سر بگیرد و تاثیر خود را هم بر بازار بگذارد. در بسیاری از بازارها، یک خریدار یا فروشنده بزرگ میتواند تمام محاسبات بازار را به هم بریزد. با این وجود نباید تاثیر عرضه و تقاضا را نادیده گرفت. مثلا بازار گازوییل در آمریکا را در نظر بگیرید. در این بازار، قوانین و مقررات زیادی وجود دارد اما هنوز هم رقابت درون این بازار، شکلهای مختلفی را تجربه میکند و با آن تعاریف «کتابی» سازگار نیست. کنترل قیمتها در چنین شرایطی عملا به کمبود این کالا منجر خواهد شد!
به قول آدام اسمیت، مردم دائما در حال خرید و فروشند. همواره به دنبال یک معامله خوبند و همواره به دنبال یافتن گزینههای بهتر هستند. همین جستوجوی خریدار و فروشنده در بازار است که رقابت را میسازد.
اما قیمتها از کجا میآیند؟ این قیمتها از تعامل خریداران و فروشندگان و گزینههای مورد نظر آنها حاصل میشوند. آیا امکان دارد که معاملهای در خلا شکل بگیرد؟ خیر. به همین جهت عرضه و تقاضا را درواقع باید راههای آسان و قدرتمندی برای تشریح معاملات مختلف قلمداد کنیم.
منبع: Rastak.com
ارسال نظر