نگاهی به دو فیلم «قاعدهبازی» و «اقلیما»
تماشای فیلم در شرایط سخت
نگاه سوم- روز چهارم جشنواره سینما فلسطین بسیار شلوغ بود و فیلم دیدن در این سینما را برای اهالی رسانه و منتقدان سینمایی دشوار کرده بود به طوری که در هنگام پخش فیلم «اقلیما» یکی از مسوولان جشنواره در این سینما اعلام کرد که عکاسان و تصویربرداران حق تماشای فیلمها را ندارند که این امر موجب اعتراضات فراوانی شد. به نظر میآید حضور افراد متفرقه که به واسطه آشنایی به سالن سینما میآیند، موجب این ازدحام جمعیت شده است، نه عکاسان و...
روز سهشنبه دو فیلم «اقلیما» و «قاعدهبازی» مورد استقبال قرار گرفت که در ادامه نگاهی کوتاه به این دو فیلم داریم.
تصاویری خوش آب و رنگ ولی بیمحتوا
امیر موسوی- اقلیما یعنی مهم نیست فیلم اولت چقدر خوب و دلنشین بوده است، تو میتوانی فیلمی کسالتبار بسازی!
اقلیما یعنی بتوانی فیلم خوب بسازی اما خودت راه را اشتباه بروی و چنان با داستانت دست و پای خودت را ببندی که تو را یارای کارگردانی صحیح نباشد.
محمدمهدی عسگرپور، بعد از فیلم خوب قدمگاه که با قصهای قوی، میزانسنی از هر لحاظ صحیح و بازیهای روان و یکدست، توانست عنوان یک اثر موفق را برای سازنده خود داشته باشد، این بار به شهر و فضای شهری آمده است تا سادگی نماهای قدمگاه را به سفارش سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران به نماهایی از قد و بالای تهران تبدیل کند و در کنار آن قصهای را هم روایت کند.
قصه اقلیما اما بیش از همه بیننده را به یاد فیلمی موفق در ژانر وحشت در سالهای پایانی دهه ۶۰ به نام «شب بیست و نهم» میاندازد که به نسبت موفقتر از فیلم حاضر در ایجاد حس تعلیق و وحشت در تماشاگر بود. باید قبول کرد که اقلیما در رسیدن به هدف خود یعنی ایجاد فضای اضطراب و وحشت و بیان حرف خود در لایههای این فضا ناموفق بوده است هر چند که با این ضعفها هم فیلم و قصه آن یک سر و گردن بالاتر از بقیه فیلمهای جشنواره است اما از کسی مثل عسگرپور بیشتر از این انتظار میرود تا فیلمی را روانه پرده کند که نشاندهنده سینمای او باشد.
اقلیما نماینده شایستهای برای سینمای عسگرپور نیست. چون با قدمگاه ثابت کرده است که درام را میشناسد و به خوبی بلد است که با ایجاد پیچ و خم در قصه مخاطب را به خوبی به دنبال خود بکشاند ولی اقلیما از این ویژگی عاری است.
قصه آن قدر رو است که مخاطب خود به خود انتظار دارد که کارگردان به او رو دست بزند و قصه دیگری از دل آنچه روایت میکند بیرون بیاورد اما این گونه هم نمیشود و تنها گره جذاب قصه تصادف ابتدای فیلم است که در انتها متوجه میشویم اصلا ارتباطی به قصه اصلی ندارد و صرفا یک نوع روایت موازی است که در صورت ایجاد روایتهای بیشتر از این قبیل جذابیت کار را بیشتر میکرد.
قاعده بازی، طنزی که بیننده را با خود همراه میسازد
نگار صائنی - قاعده بازی نخستین فیلم احمدرضا معتمدی در ژانر طنز است که تا درصد بالایی موفقیتآمیز عمل کرده است.
معتمدی در فیلم به طور گستردهای از گونههای مختلف طنز بصری و کلامی از قبیل کمدی مخاطب اثر را از مخاطب عام گرفته تا خاص تا انتهای فیلم با خود همراه میسازد.
کارگردان با استفاده از آشنایی زداییهایی در طنز کیفیت فیلم را نسبت به آثار مشابه در این ژانر متمایز میسازد.
مثلا درصحنه افتادن پیرمرد صاحبخانه از بالای بام تماشاگر به لحاظ داشتن تصویر ذهنی قبلی از آثار مشابه برخوردی متعارف با موقعیت دارد ولی بعد از مشخص شدن این که این کار هر شب پیرمرد است و اهالی خانه انتظار آن را دارند و واکنشی معمول نشان نمیدهند تماشاگر نیز واکنشی نامتعارف انجام میدهد.
در سکانسهای مربوط به کارآگاه و دستیارانش ، کارگردان در حالی که کنایهای به شخصیت کارآگاه معروف آثار آگاتا کریستی دارد موقعیتهای جدیدی خلق میکند که به واکنشهای موفقی در تماشاگر میانجامد.
معتمدی در قاعده بازی ارجاعاتی به آثار ادبی و سینمایی و نمایشی از هملت گرفته تا لورل و هاردی دارد.
حتی لباس خواب و کلاه مباشر ناخودآگاه شخصیت اسکروچ در انیمیشن والت دیسنی را به یاد میآورد.
نکته دیگر دیالوگهای قوی اثر است که متاسفانه در یک سوم نهایی اثر از قوت میافتد و با تغییر تدریجی به سمت کارآگاهی شدن فیلم را از طراوت اولیه میاندازد.
شاید یکی از علل آن مدت زمان ۲ساعتی فیلم باشد که کمی اثر را کشدار کرده است.
به طور کلی معتمدی دست به تلفیق موضوعات مختلفی از طنز تا توهم میزند که البته همه را در لعابی کمدی میپوشاند و برای هر قسمت ارجاعاتی از موسیقیهای مربوط میآورد ، شخصیتهای دو خانواده به گونهای مکمل هم هستند و میتوانند مورد مقایسه واقع شوند. مثلا شخصیت ابوالهول و داداش اقدس که اولی به خاطر شرارت و دومی به خاطر نقص جهانی، مطرود خانوادهها واقع شدهاند و یا نارگیل و پسر چاق خانواده پولدار که نقاط مشترک زیادی دارند. کارگردان با این تمهید توانسته است ضعف اطلاعاتی در مورد برخی از کاراکترها را سرپوش بگذارد. شخصیت بابااسی و بیوک قراضه هم بالاخره مشخص نمیشود چه رابطهای دارند.
در عین حال استفاده از اسلپ استیک به خصوص در صحنههای تجمع در خانواده در خانه پدری به خاطر اسکلتبندی درست در فیلم به خوبی جا افتاده و توانایی معتمدی را در خلق کمدی به خوبی جلوهگر میکند.
شاید نقطه ضعف مشهود فیلم همانطور که گفته شد، افتادن ریتم فیلم بعد از مشخص شدن زدوبندهای شخصیتها و به گروگان گرفتن اسیخان است که در زمان حدود نیمساعت به علت تعدد اتفاقات تماشاگر را خسته و گیج میکند و باعث چند پاره شدن فیلم می شود و بهرغم تلاش کارگردان برای بهکاربردن طنز در انتهای فیلم، باز به طراوت و تازگی کمدی ابتدایی فیلم نمیرسد و اثر به ورطهای از کسالت و کندی میافتد شاید تدوین مجدد فیلم و تاکید روی برخی صحنهها و حذف صحنههای زاید بتواند طراوت تازهای به این فیلم ببخشد.
ارسال نظر