سهم نفت در اقتصاد چاوزی
فرانسیس فوکویوما متفکر مشهور علوم سیاسی و استاد اقتصاد سیاسی بینالملل در دانشگاه جانهاپکینز در مقالهای در نشریه فارین افیرز به هوگو چاوز تاخته و سیاستهای اقتصادی وی را اشتباه توصیف کرده است. وی علت اصلی تداوم سیاستهای اشتباه در ونزوئلا را وجود ثروت نفت دانسته و معتقد است سیاستمداران سایر کشورهای منطقه آمریکای لاتین به خاطر نداشتن نفت اگر هم بخواهند قادر به اجرای این نوع سیاستهای مردم پسندانه افراطی نخواهند بود.
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
فرانسیس فوکویوما متفکر مشهور علوم سیاسی و استاد اقتصاد سیاسی بینالملل در دانشگاه جانهاپکینز در مقالهای در نشریه فارین افیرز به هوگو چاوز تاخته و سیاستهای اقتصادی وی را اشتباه توصیف کرده است. وی علت اصلی تداوم سیاستهای اشتباه در ونزوئلا را وجود ثروت نفت دانسته و معتقد است سیاستمداران سایر کشورهای منطقه آمریکای لاتین به خاطر نداشتن نفت اگر هم بخواهند قادر به اجرای این نوع سیاستهای مردم پسندانه افراطی نخواهند بود. هنگامی که هوگو چاوز به ریاست جمهوری ونزوئلا رسید بسیار زود به این ادعای من که دموکراسی لیبرال همراه با اقتصاد بازار، مسیر تکاملی غایی جوامع مدرن یا همان «پایان تاریخ» خواهد بود حمله کرد. هنگامی که از وی پرسیده شد چه چیز فراتر از پایان تاریخ قرار دارد او پاسخی یک کلمهای تحویل داد: «چاویزمو»
این اندیشه که ونزوئلای فعلی نمایانگر یک الگوی اجتماعی برتر از دموکراسی لیبرال خواهد بود بیمعنا است. چاوز در هشت سال ریاست جمهوری خود از ثروت نفت کشورش برای کنترل مجلس، دادگاهها، اتحادیههای کارگری، کمیسیونهای انتخاباتی و شرکت نفت دولتی بهره برد. قوانین پیشنهادی که تامین منابع مالی از خارج را منع میکند به زودی گریبان سازمانهای غیردولتی را گرفته و فعالیت آنها را محدود خواهد کرد و افرادی که در آستانه انتخابات ۲۰۰۴ به خاطر اعمال نفوذ چاوز دادخواستی علیه او امضا کردند نام خود را در سایت اینترنتی یک قانونگذار طرفدار چاوز یافتند. اگر آنها برای دولت کار میکردند بیکار شدند و اگر خواهان انجام معامله با دولت بودند دیگر شانسی برای این کار نداشتند.
موفقیت چاوز در جلب توجه دیگران - نرد دوستی با کوبای فیدل کاسترو باختن، امضای معامله تسلیحاتی با روسیه و انتقاد پیوسته از آمریکا- این تصور را رواج داده که چاویسمو تجسم آیندهای جدید برای آمریکایلاتین است. چاوز با حفظ برخی آزادیها، مثل مطبوعات نسبتا آزاد و انتخابات شبهدموکراتیک، آنچه را برخی ناظران، دیکتاتوری پست مدرن مینامند بسط داده است حکومتی که نه کاملا دموکراتیک و نه کاملا تمامیتخواه است یک پیوند جناح چپی که از مشروعیت برخوردار است و هرگز در کوبای کاسترو یا شوروی سابق وجود نداشت.
آمریکایلاتین حقیقتا شاهد چرخش به سمت این چپ پست مدرنی در برخی کشورها مثل بولیوی بوده است. با این حال روندهای غالب در این بخش از جهان عمدتا مثبت بوده است: دموکراسی در حال تقویت است و اصلاحات سیاسی و اقتصادی خبر از آیندهای خوشیمن میدهد. ونزوئلا الگویی برای منطقه نیست، این کشور در عوض مسیری را طی میکند که منحصر به فرد بوده و محصول بلای منابع طبیعی است که این کشور را قابل مقایسه با روسیه میسازد نه با هیچکدام از همسایگان آمریکایلاتین خود. چاویسمو آینده آمریکایلاتین نیست، هر چه که باشد به گذشته تعلق دارد.
چگونه ونزوئلا به چنین سرانجامیرسید؟ پاسخ در نفت، نفت و نفت خلاصه میشود.
نظم سیاسی مدرن این کشور در اتاقی در یک هتل میامیدر ۱۹۵۸ بوسیله رهبران دو حزب سیاسی سنتی تعیین شد: پیمان حاصله، دموکراسی ماندگاری ایجاد کرد که به مدت چهاردهه ثبات سیاسی فراهم کرد. اما سیاست باثبات باعث اقتصاد سالم نشد. رشد درآمد نفت در دهه۱۹۷۰، ونزوئلا را از نیاز به ایجاد یک اقتصاد غیرنفتی مدرن راحت کرد. کالاهایی که زمانی این کشور صادر میکرد، از قبیل قهوه و شکر، به زودی ناپدید شد. دو حزب سیاسی به جای اینکه تحرک اجتماعی یا نهادهای عمومیرا تقویت کنند با توزیع رانت نفت از طریق یارانه، اشتغال دولتی و حامیپروری، آرامش و ثبات اجتماعی بهوجود آوردند.
ونزوئلا گرفتار بحران بدهی آمریکایلاتین دهه۱۹۸۰ نشد، ضربه مهلکی که به شیوههای مختلف کشورهایی مثل برزیل، مکزیک و پرو را از بازگشت به بدترین اشکال پوپولیسم اقتصادی واکسینه کرد. در عوض ونزوئلا کاهشی فاجعهبار در سطح زندگی را در دهه۱۹۸۰ تجربه کرد که ناشی از سقوط قیمت نفت بود. این کشور هرگز بخشی از اقتصاد جهانی نبوده است، جدای از بخش انرژی آن و هیچ نوع صنایع رقابتپذیر در سطح جهانی ندارد که به آن اتکا کند. چاوز و سایرین در اردوگاه چپ، مشکلات ونزوئلا را ناشی از جهانیشدن و سیاستهای اقتصادی «نئولیبرال» میدانند اما به استثنای دوره کوتاهی از باز کردن اقتصاد توسط کارلوس آندره پرز در اواخر دهه ۱۹۸۰ و ابتدای دهه ۱۹۸۰، این کشور هرگز به دنبال جهانیکردن واقعی اقتصاد خود نبوده است.
تداوم بیشتری بین دوران قبل از چاوز و دوره چاوز وجود دارد نسبت به آنچه طرفداران وی دوست دارند تایید کنند. افزایش اخیر در قیمتهای نفت مجددا ونزوئلا را از الزام به پیروی از قوانین سفت و سخت علم اقتصاد معاف ساخته است. دولت چاوز کولاکی از قوانین و مقررات مداخلهگر و کنترلی بر نرخ ارز، تثبیت قیمتها، محدود کردن توانایی کارفرمایان در استخدام و اخراج کارگران و دستور به انجام معاملات تجاری و سرمایهگذاری بر اساس ملاحظات سیاسی وضع و تحمیل کرده است که همگی آنها بخشخصوصی نیمه جان ونزوئلا را ضعیفتر میکند. در عین حال به دلیل درآمد هنگفت نفت، اقتصاد ونزوئلا طی دوسال گذشته رشد سریعی داشته است. سیاستهای غیرعلمی اقتصاد چاوزی تا هنگام سقوط قیمت نفت احساس نخواهد شد.
تاریخ عجیب و غریب ونزوئلا نشان میدهد چرا چاوز، نماینده آینده منطقه نیست. کشورهایی از قبیل برزیل، مکزیک و پرو فاقد منابع نفتی ونزوئلا هستند و میدانند که نمیتوانند از چنین سیاستهای کژکارکردی جان سالم بدر برند، آنها این سیاستهای اشتباه را تجربه کردند و به پایش سوختند: تصادفی نیست که اقتدارگرایی پست مدرن در کشورهای با ذخایر عظیم نفتی مثل ونزوئلا و روسیه بیشترین توفیق را داشته است. در حالی که مورالس بولیوی در آرزوی تبدیل شدن به چاوز دیگری است او به زودی خواهد فهمید که گاز طبیعی کشورش یک کالای پرخواهان مثل نفت خام ونزوئلا نیست. تنها مشتری واقعی گاز مورالس کشور برزیل است که مدتی قبل با ملی کردن سرمایهگذاریهای انرژی خارجی در کشور از میل و علاقهاش به خرید گاز بولیوی کاسته شده است.
نیروهای سیاسی مسلط در آمریکایلاتین، در عین حال که نسل جدیدی از سیاستمداران در جناح چپ را به قدرت میرسانند، بر خلاف سیاستمداران ونزوئلایی حرکت میکنند. بانکهای مرکزی و وزرای مالیه در سرتاسر این منطقه، بیشتر از گذشته قابلیت حفظ سیاستهای مالی و پولی سالم را دارند و حتی روسای جمهور چپگرایی مثل لولا در برزیل و کیرشنر در آرژانتین تمایلی به فاصله گرفتن از اصول اقتصادی ندارند.
برخلاف چاوز که همه نهادهای ونزوئلا را به آفت سیاستزدگی گرفتار کرده است، مکزیک به دیوان عالی و نهاد انتخابات فدرال، استقلال سیاسی بخشید. برزیل و کلمبیا آزادی عمل دولتهای محلی را افزایش دادند، اجازه انجام آزمایشهایی در بودجهبندی و آموزش دادند، و برزیل و مکزیک برنامههایی برای افزایش درآمد فقرا دارند در حالی که به آنها انگیزه میدهند تا بچههای خود را در مدرسه نگهدارند.نشانههایی از واکنش ضدچاوزی دیده میشود. در حالی که رییسجمهور ونزوئلا از مداخله آمریکا در سیاست منطقه شاکی است، او تلاش میکند تا متحدان خود مثل اولانتا هومالا در پرو و لوپز ابرادور در مکزیک را تقویت کند. همسایگان ونزوئلا از این کار منزجر شدند و نامزدهای چاوزی را در صندوقهای رای تنبیه کردند. حقیقتا چاوز برای رییسجمهور شدن لوپز ابرادور در مکزیک هزینه داشته است چون تعداد آرایی که وی به خاطر تنفر از مداخله ونزوئلا از دست داد احتمالا بیش از آن اندازهای بود که برای پیروز شدن لازم داشت.محبوبیت چاوز در بین فقرای ونزوئلا براساس سیاستهای اجتماعی وی است. او طرحهای ابتکاری را به راه انداخت مثل شبکهای از درمانگاهها در محلات کمدرآمد جایی که دکترهای کوبایی، فقرا را معالجه میکنند. او شعبات مواد غذایی یارانهای ایجاد کرد که قیمتهای پرداختی ثروتمندان و فقرا را یکسان میکرد. و او سعی کرد تا زمینها را بین کشاورزان توزیع کند. برخی از این سیاستها از قبیل تاسیس درمانگاهها به شدت مورد نیاز بود و بایدسالها قبل انجام میشد. سایر سیاستها مثل یارانه دادن به موادغذایی در شرایط افت قیمتهای جهانی نفت به سختی قابل دوام است.
هر گونه سیاست واکنشی در برابر چاویسمو باید تشخیص دهد که پوپولیسم به واسطه نابرابریهای واقعی اجتماعی بهوجود میآید. طرفداران آزادی اقتصادی و سیاسی در آمریکایلاتین اغلب به برنامههای همهجاگیر و سراسری سیاست اجتماعی به دیده تردید نگریسته و آنها را راهی به سمت دولتهای رفاه متورم و ناکارایی اقتصادی میدانند. اما بعید است که تجارت آزاد و آزادیسازی اقتصادی به تنهایی مطالبات فقرا را برآورده سازد و سیاستمداران دمکرات باید سیاستهای اجتماعی واقعبینانهتری برای مقابله با پوپولیسم غیر علمی ارائه دهند.
متاسفانه تکلیف سیاست اجتماعی به سختی روشن میشود: در صورتی که انگیزههایی برای فقرا ایجاد نکند تا به خودشان کمک کنند، یک حق و حقوق خواهد شد که وابستگی را تشدید کرده و کسری بودجه را از کنترل خارج میکند. در برزیل، دولت لولا برنامه انتقال درآمد به فقرا را بر عهده گرفت اما در این فرایند رویههای اجرایی متعهد ساختن والدین به نگهداشتن بچهها در مدرسه را تضعیف کرد. و سیاستهای بازار علاج همه دردها نیستند. حتی شیلی که آموزش خصوصی گسترده و با کیفیتی دارد، شاهد اعتراضات عظیم دانشآموزی در بهار امسال به خاطر کیفیت پایین مدارس دولتی بود.
دولتهای دموکراتیک در آمریکایلاتین باید صبورانه کار کنند تا کیفیت نهادهای عمومی بهتر شود، پرداختن به چیزهای سادهای مثل تسهیل در صدور مجوز تجاری، ضمانت اجرای ادعاهای مالکیت و کنترل جنایت. هیچ راهحل میانبری وجود ندارد، اغلب نیاز به آزمایشهای محلی است از قبیل «بودجه مشارکتی» شهر پورتو الگر برزیل در ابتدای دهه۱۹۹۰ که فرایند بودجه را به روی گروههای جامعه مدنی گشود و سیاستمداران را مجبور کرد تا نشان دهند پولها به کجا میرود. مدیریت عمومیبد مانع رشداقتصادی شده و نهادهای دموکراتیک را فاقد مشروعیت میسازد و راه را بر روی واکنشها و تلاطمات خشونتبار هموار میکند.
دسامبر گذشته، پلی که بر روی جاده اتصال دهنده پایتخت و نزوئلا به فرودگاه بینالمللی احداث شده بود فرو ریخت و آمد و شد را به سمت کوههای اطراف منحرف کرد به طوریکه سفر ۴۵ دقیقهای سابق را به چندین ساعت افزایش داد. یک شاهراه دو بانده اضطراری اینک ترافیک را تحمل میکند، با گذشت ماهها بازسازی پل هنوز تکمیل نشده است. این پل تجسم و نماد همه چیزهایی است که در ونزوئلای امروزی اتفاق میافتد: در همان اثنا که هواپیمای چاوز در جستوجوی نفوذ و کسب اعتبار به سوی مینسک و مسکو پرواز میکند زیر ساختار اقتصادی کشور هم در حال فرو ریختن است.اقتدارگرایی پست مدرن ونزوئلای چاوز تنها تا زمانی قابل دوام است که قیمت نفت بالا باشد. در عین حال چالشی متمایز از چالش تمامیتخواهی کامل عرضه میدارد چون اجازه انتخاب دموکراتیک را میدهد و نیازهای اجتماعی واقعی را تامین میکند. در یک همایش اخیر فعالان اقتصادی من شاهد بودم که بسیاری از سخنرانان علنا به انتقاد از چاوز پرداختند، سخنان آنها در رسانههای اصلی ذکر شد. دولت پلیسی حداقل تاکنون در ونزوئلا وجود ندارد.
چاویسمو یک تهدید باقی میماند. اما در صورتی که دولتهای دموکراتیک منطقه بتوانند نابرابریهای اقتصادی را از طریق سیاست اجتماعی نوآورانه و نهادهای عمومیفرز و چابک کاهش دهند احتیاجی نیست تجسم آینده آمریکایلاتین باشد. البته چنین تحولاتی نشانه پایان تاریخ نیست. بلکه دقیقا پایان چاویسمو است.
ارسال نظر