بااقتصاددانان
آماردان روس
نیکلای دمیتریویچ کندراتیف (۱۹۳۱-۱۸۹۲) یکی از برجستهترین اقتصاددانان و آمارشناسان روسیه در دهه ۱۹۲۰ است که در مورد اقتصاد کشاورزی و مسائل برنامهریزی مطالب فراوانی منتشر کرده است. با این حال، کندراتیف در خارج روسیه تنها به خاطر یک مقاله تحت عنوان «نوسانات بلندمدت در زندگی اقتصادی» که اولین بار در سال ۱۹۲۵ به زبان روسی منتشر شد و سپس در سال ۱۹۲۶ به آلمانی و بالاخره در سال ۱۹۳۵ به انگلیسی ترجمه شد، شهرت یافته است. در پاسخ به انتقاداتی که به این مقاله شد، کندراتیف در جزوهای تحت عنوان دوره نوسان بلندمدت که در سال ۱۹۲۸ منتشر شد به شرح و بسط مقاله فوقالذکر پرداخته است. البته این نظر که رشد اقتصادی در شرایط سرمایهداری موکول است به دورهای منظمی که بسیار بلندمدتتر از دورهای بازرگانی معمولی است، فکر بدیعی نبود که توسط کندراتیف بیان شده باشد. قبل از او اقتصاددانان دیگری مثل آفتالیون و اشپیت هوف به آن اشاره کرده و نیز توسط اقتصاددانان مارکسیست هلندی و آلمانی قبل از جنگ جهانی اول، بررسی و مطالعه شده بود. با این وجود کندراتیف شواهد و قرائن بهتری از دیگر اقتصاددانان در مورد وجود این نوسانات ارائه داده و ۳۶سری زمانی مربوط به تغییرات سالانه قیمتها، ارزش و مقادیر در اقتصاد آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان را از سال ۱۸۴۰ و بعضا از سال ۱۷۸۰ مطالعه کرده است. کندراتیف با استفاده از زنجیره اطلاعاتی که ۵۰ تا ۶۰سال به عقب میرفت ملاحظه کرد که اوج ارقام دهه ۱۷۸۰ تا اواسطه دهه ۱۸۴۰، حدود سال ۱۸۱۵ است و نیز از اواسط ۱۸۴۰ تا واسطه دهه ۱۸۹۰ اوج ارقام در حدود سال ۱۸۷۵ واقع میشود و از اواسط دهه ۱۸۹۰ به بعد، اوج ارقام در سال ۱۹۱۸ قرار میگیرد. کندراتیف خود میپذیرفت که با برازش ارقام از طریق رگرسیون مجذور مربعات، ممکن است تا حدودی نوسانات منظم ایجاد کرده باشد. او همچنین، مدعی نبود که نقطه عطفی که در چهار کشور مورد مطالعه مشاهده میشود، تنها نزدیک به هماند و باید ضریب احتیاطی معادل ۵سال از هر طرف در نظر گرفت.
با این وجود، کندراتیف معتقد بود که تموجات بلندمدت، یکی از جنبههای ذاتی توسعه سرمایهداری است.
البته اثبات وجود تموجات بلندمدت یک مساله است و اثبات اینکه این تموجات بهطور القایی توسط نظام سرمایهداری ایجاد میشوند، مساله دیگری است.
کندراتیف نمیتوانست علت این تموجات را توضیح دهد، اما معتقد بود که تاثیر بسیاری از ضربههای خارجی وارده به نظام اقتصادی، مثل جنگ و کشف معادن طلا، ممکن است این تموجات را تسریع یا کند، کند. فرضیه کندراتیف در غرب وقتی به خوبی شناخته شد که ژوزف شومپیتر در کتاب دورهای تجاری خود که در سال ۱۹۳۹ نوشت، از سه نوع نوسان اقتصادی نام برد که نخستین آن دور موجودی انبار «کیچین» است که ۳ تا ۵سال طول میکشد، دوم دور سرمایهگذاری «ژوگلار» است که ۷ تا ۱۱سال بهطور میانجامد و بالاخره دور بلندمدت « کندراتیف» است که ۴۵ تا ۶۰سال زمان میبرد. او معتقد بود که هر ۳دور کیچین یک دور ژوگلار و هر ۶دور ژوگلار یک دور کندراتیف را تشکیل میدهد. شومپیتر خود نظریه منسجمی در مورد تموجات بلندمدت داشت و معتقد بود که ابداعات پیشگامانه در یک صنعت به سرعت و شدت توسط دیگران مورد تقلید قرار میگیرد، به طوری که پس از مدتی دیگر از سودآوری میافتند و تلاشهای مبدعانه متوقف میشود. با این حال شومپیتر نتوانست نشان دهد که زمان موردنیاز برای هضم این ابداعات ۴۵ تا ۶۰سال است. در نتیجه، توجه به تموجات بلندمدت در دهه ۱۹۴۰ کم شد. اما، در سالهای اخیر مجددا توجه به دورهای کندراتیف جلب شده است. یک اقتصاددان مارکسیست بلژیکی به نام ارنست مندل در کتاب خود تموجات بلندمدت توسعه سرمایهداری که در سال ۱۹۸۰ منتشر شد، کوشیده است تا دورهای بلندمدت را در نظریه مارکسیستی رشد سرمایهداری مورد استفاده قرار دهد. مطابق این نظریه، اقتصاد اواسط دهه ۱۹۸۰ در دامنه پایین قسمت چهارم منحنی کندراتیف قرار دارد که از سال ۱۹۴۵ شروع شده و در اوایل دهه ۱۹۷۰ به اوج خود میرسد.
مشکل اصلی آمارهای مورد استفاده کندراتیف و دیگران این است که این بررسیها، عمدتا مبتنی بر آمار قیمتها هستند، اما قیمتها در سراسر قرن نوزدهم متاثر از تولیدات کشاورزی بود تا محصولات صنعتی و در نتیجه همه نظریههای مربوط به تموجات بلندمدت مربوط میشوند به ابداعات صنعتی و بازتاب تاثیرات تشکیل سرمایه در صنعت. آمارهای مربوط به تولید و اشتغال، قدمت زیادی ندارند و بیشتر به دهه ۱۸۶۰ و در مورد بریتانیا به دهه ۱۷۹۰ برمیگردد. این بدان معنا است که استنتاجات کندراتیف تنها بر یک زنجیره آماری بلندمدت، یعنی سومین دوره که از ۱۸۹۰ تا ۱۹۴۰ طول کشیده، استوار است و به عبارت دیگر، استنتاجی مبتنیبر تنها پنج نقطه عطف است. لذا، جسارت مبتنی بر تنها پنج نقطه عطف است. لذا، جسارت زیادی میطلبد تا کسی بتواند تنها بر اساس پنج مشاهده، پیشبینی کند که چهارمین بازگشت رونق در منحنی کندراتیف در دهه ۱۹۹۰ فرا میرسد. با این وجود، در سرمایهگذاریهای زیربنایی، لااقل در قرن بیستم، تموجات بلندمدت مشهود است. اما، در اینجا نیز سوال مقدر این است که آیا دورهای ۱۵ تا ۲۵سالهای که به نام کوزنتس مشهور شده، بروز اتفاقی دورهای کندراتیف بیش از ۴۵ تا ۶۰ساله را توجیه نمیکنند؟
کندراتیف در سال ۱۸۹۲ در مسکو متولد شد و در حکومت موقت کرنسکی در چند ماه پیش از انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷، به عنوان معاون وزیر مواد غذایی خدمت کرد. کندراتیف در سال ۱۹۲۰ موسسه «پیوستگی» را تاسیس کرد که در سال ۱۹۲۸ توسط دولت تعطیل شد. او در سال ۱۹۳۰، به اتهام رهبری حزب غیرقانونی «کارگران کشاورزی» دستگیر و بدون محاکمه به سیبری تبعید شد.
کندراتیف نیز مثل بسیاری دیگر از روشنفکران روس هم نسل خود، در مکانی بینام و در ساعتی نامعین و به دلیلی نامعلوم درگذشت.
متخصص بازار رقابت انحصاری کتاب نظریه رقابت انحصاری ادوارد چمبرلین (۱۹۶۷-۱۸۹۹) در سال ۱۹۳۳ فقط چند ماه قبل از کتاب اقتصاد رقابت انحصاری اثر جون رابینسون منتشر شد، لیکن چمبرلین در سراسر عمر خود کوشید تا اولا کتاب مزبور را منقح سازد و ثانیا به کسانی که این دو کتاب را مشابه میدانستند نشان دهد که نقاط تمایز زیادی میان آنها وجود دارد. اصرار او به این که روش او در این کتاب با روش جون رابینسون تفاوتهای اساسی دارد، هدف شوخی اقتصاددانان و بهویژه هواداران کینز قرار گرفته بود که مسائل طرح شده توسط کینز قرار را در درجه اول اهمیت میدانستند. اما سرسختی چمبرلین نیز بینتیجه نبود. تحلیلهای عمیق او درباره تبلیغات تجاری، تفاوتهای کالاها با هم و مزیتهای محل استقرار بنگاه اقتصادی - یعنی آن دسته از جنبههای بنگاههای تجاری جدید که به وسیله نظریه رقابت کامل و نه انحصار کامل، قابل توضیح است - به اقتصاددانان دیگر ثابت کرد که رقابت انحصاری موضوع تازه و متفاوتی است. به طوری که وقتی چمبرلین در سال ۱۹۶۷ فوت کرد، تعداد زیادی از اقتصاددانان مشهور به یادبود او مقاله نوشتند و مجموعه این مقالات تحت عنوان بررسی تاثیر رقابت انحصاری در سال ۱۹۶۷ انتشار یافت. در این کتاب آنان پذیرفتند که نظریه رقابت انحصاری از نظر اهمیت با نظریه عمومی کینز همسنگ است.
نظریه رقابت انحصاری چمبرلین به توضیح بازاری میپردازد که در آن در عین حال که عناصر رقابت (مثل تعدد فروشندگان و آزادی ورود و خروج به فعالیتهای گوناگون) مشاهده میشود، عناصر انحصار نیز موجود است. مثلا خریداران برای علائم تجاری خاص ترجیح مشخصی قائلند و یا شرکتهای معینی را ترجیح میدهند و حاضرند برای آن کالاها و یا شرکتهای خاص بهای بالاتری بپردازند (مثل خمیر دندان و بسیاری از کالاهای مورد مصرف خانوارها). تجزیه و تحلیل چمبرلین نشان میدهد که عناصر انحصار در این بازارها هیچگونه مزیتی در بلندمدت برای فروشندگان باقی نمیگذارد. در بلندمدت، تنها سود متعارفی عاید تولیدکنندگان میشود. معهذا، تولیدکنندگان یک کالا در نقطهای زیر حداقل هزینه متوسط به تعادل میرسند. تعداد فروشندگان در بازار زیاد و هر کدام به دلیل این که کوچکتر از آن است که به کارایی حداکثر برسد، قیمت بالایی بابت کالاهای تولیدی خود درخواست میکنند. این پاسخ که اصطلاحا راهحل «تقارب» نامیده میشود، مهمترین دستاورد تجربی نظریه رقابت انحصاری است که بهنظر میرسید پرتو جدیدی بر کل پدیدههای مشهود دنیای واقعی افکنده است. چمبرلین خود همیشه معترف بود که راهحل تقارب را نباید به عنوان راهنمای مداخله در امور صنایع انحصاری و رقیب دانست. زیرا ظرفیت کار کردن در شرایط رقابت انحصاری بهایی است که باید برای ترجیحات مصرفکنندگان نسبت به کالاها و علایم تجاری گوناگون پرداخت. راهحل نقاب چمبرلین همواره هدف بحث و فحص داغ بوده است. بسیاری از اقتصاددانان اکنون بر این عقیدهاند که رقابت انحصاری با رقابت کامل اختلاف کمی دارند و هر دو ساختار واقعی بازار در اقتصادهای امروز - که عبارت است از انحصار چند جانبه یا رقابت میان تعداد کمی فروشنده که رفتارشان به هم وابسته است - را فراموش میکنند. در عین حال، درست است که «نظریه رقابت انحصاری» چمبرلین حاوی مطالبی است که مربوط به رفتار متقابل انحصارها هم میشد، ولی این موضوع هسته اصلی کتاب نبود. بهطور خلاصه، به نظر میرسد که در مورد تاکید چمبرلین در این کتاب سوءتفاهم شده است. رقابت انحصاری بنا به تعریف چمبرلین به همان اندازه رقابت کامل وضعیت نادر است.
چمبرلین در سال ۱۸۹۹ در شهر لاکورنر در ایالت واشنگتن آمریکا متولد شد. او در سال ۱۹۲۱ از دانشگاه آیووا لیسانس گرفت و در سال ۱۹۲۲ برای اخذ درجه دکترا وارد دانشگاه هاروارد شد. پایاننامه دکترای او که در سال ۱۹۲۷ کامل شد و شامل همه مطالب کتابی بود که بعدا تالیف کرد و از مباحثات اقتصاد مارشالی که در دانشگاه کمبریج جریان داشت (وجون رابینسون را نیز به همین نتیجه رسانده بود) بهرهای نگرفته بود. او در همین سال تدریس در دانشگاه هاروارد را شروع کرد و به استثنای خدمت زمان سربازی و زمان کوتاهی که به عنوان استاد میهمان در دانشگاه پاریس تدریس کرد بقیه عمر خود را در دانشگاه هاروارد گذارند.
چمبرلین در دوره ۴۳-۱۹۳۹، رییس دانشکده اقتصاد دانشگاه هاروارد بود. در این سالها چهرههای نامداری مثل الوین هنسن، واسیلی لئونتیف، ادوارد میسون، سامر شلیچر، ژوزف شومپیتر و فرانک تاوسیگ در این دانشگاه به تدریج اشتغال داشتند. چمبرلین در دوره ۵۸-۱۹۴۸ سردبیر مجله داخلی دانشگاه هاروارد تحت عنوان فصلنامه اقتصادی بود. چمبرلین مدارج افتخاری متعددی در دهه ۱۹۵۰ از دانشگاههای مختلف گرفت و در سال ۱۹۶۵ به عنوان عضو ممتاز انجمن اقتصاددانان آمریکا برگزیده شد.
ارسال نظر