آخرین مصاحبه میلتون فریدمن پیش از مرگ
دغدغههای واپسین اقتصاددان
در این گفتوگو که آخرین مصاحبه میلتون فریدمن قبل از مرگ به حساب میآید وی در ماه قبل (اکتبر) با نشریه مرکوری نیوز درباره نظام آموزشی، خدمات بهداشتی و جنگ عراق صحبت میکند که گزیدههایی از آن را در اینجا آوردهایم. هنگامی که میلتون فریدمن صحبت میکند کسی به حرفهایش گوش نمیدهد چون برای بسیاری از مردم، دیدگاههای آزادمنشانه وی کاملا قابل پیشبینی است و میدانند چه چیزی میخواهد بگوید. اما او همیشه مباحث را نرم و روان ارائه میدهد. در این آخرین مصاحبه فریدمن، آخرین پرسشی که از وی میشود نیز بسیار معنادار و هشداردهنده است و لب کلام یک عمر تلاش خستگیناپذیر وی در راه آزادی شخصی و دولت محدود را بیان میکند.
یادنامه
در این گفتوگو که آخرین مصاحبه میلتون فریدمن قبل از مرگ به حساب میآید وی در ماه قبل (اکتبر) با نشریه مرکوری نیوز درباره نظام آموزشی، خدمات بهداشتی و جنگ عراق صحبت میکند که گزیدههایی از آن را در اینجا آوردهایم. هنگامی که میلتون فریدمن صحبت میکند کسی به حرفهایش گوش نمیدهد چون برای بسیاری از مردم، دیدگاههای آزادمنشانه وی کاملا قابل پیشبینی است و میدانند چه چیزی میخواهد بگوید. اما او همیشه مباحث را نرم و روان ارائه میدهد. در این آخرین مصاحبه فریدمن، آخرین پرسشی که از وی میشود نیز بسیار معنادار و هشداردهنده است و لب کلام یک عمر تلاش خستگیناپذیر وی در راه آزادی شخصی و دولت محدود را بیان میکند. شما خودتان را آزادمنش و نیز جمهوریخواه بر حسب مصلحت توصیف کردید. در عین حال تاسف و سرخوردگی خود را از کنترل دولت فدرال توسط جمهوریخواهان ابراز داشتید. چرا؟
اگر به روند گذشته نگاه کنید مطلوبترین ساختار دولت که هزینهها اندک و مالیاتها نیز پایین باشد زمانی بوده است که دموکراتها در کاخ سفید بودند و جمهوریخواهان هر دو مجلس نمایندگان و سنا را در کنترل داشتند چون جمهوریخواهان تمایل دموکراتها به خرجکردن را مهار میکردند. اما هنگامیکه دولتی جمهوریخواه بر سر کار باشد، این تمایل به خرج کردن پایین نگه داشته نمیشود. در چند سال گذشته، جمهوریخواهان همه کاره بودند و بودجه کشور از کنترل خارج شد.
واضح است که جمهوریخواهان سالها از کاخ سفید به دور بودند و هنگامیکه در سال۲۰۰۰ به آنجا باز گشتند برنامههایی داشتند که میخواستند انجام دهند بدون اینکه به پیامدهای بودجهای آنها توجهی بکنند. البته مشکل کسری بودجه نیست. مشکل مقدار مخارجی است که دولت انجام میدهد، نسبتی از درآمد مردم که دولت به جای آنها راسا خرج میکند.
اما بسیاری از مردم، کسری بودجه را دردسرساز میدانند.
من اصلا نگران کسری بودجه دولت فدرال نیستم بلکه نگران میزان بودجه فدرال هستم. من ترجیح میدهم بودجه یکتریلیون دلاری با کسری بودجه یکتریلیون دلاری داشته باشیم تا اینکه بودجه کاملا متوازن ۲تریلیون دلاری داشته باشیم که از محل مالیاتها تامین میشود. کسری بودجه یک نوع مالیاتستانی پنهانی است. بنابراین من به کسری ساختاری بالا رضایت نمیدهم چون واقعیت قضیه این است که چنین وضعیتی نشاندهنده میزان بالای مخارج دولت است.
مخارج دولت چه گرفتاری و دردسری بوجود میآورد؟
همه نوع دردسر. اکثر این مخارج اتلاف و ضایع میشود. بدترین نوع مخارج «تخصیصهای گاه و بیگاه در این محل و آن محل» هستند چون بر روی آنها هیچ نوع کنترل مردمی وجود ندارد و به صورت دلخواه و خودسرانه توسط افرادی خاص اختصاص مییابند.
اگر به نظام آموزشی نگاه کنید در قانون اساسی کشور ما یک کلمه درباره آموزش وجود ندارد، اما در قانون اساسی هر ایالاتی وجود دارد. در ۱۹۹۴ هنگامی که جمهوریخواهان کنگره را در دست گرفتند طرح «قرارداد با آمریکا»ی آنها حذف وزارت آموزش و پرورش را نیز شامل میشد. در عوض ۱۲سال بعد از آن، اینک بودجه این وزارتخانه سه تا چهار برابر شده است و ما شاهد بدتر شدن هر روزه سطح آموزش فرزندانمان هستیم.
اندیشههای اقتصادی شما بر ظهور لیبرالیسم اقتصادی از ریگان تا جورج بوش پسر تاثیر گذاشته است. چگونه دولتهای ریگان و بوش را با هم مقایسه میکنید؟
آنچه ریگان را محبوب ساخت این است که او مردی پایبند به اصول بود. او میخواست از فرصتهای سیاسی برای پیشبرد اصول خود استفاده کند. در سال ۱۹۸۰ هنگامی که ریگان به ریاستجمهوری رسید اقتصاد آمریکا گرفتار تورم بالا و بیکاری بالا بود. پس از انتخاب ریگان، بانک مرکزی آمریکا سیاست کاملا انقباضی پولی را در پیش گرفت که جلوی رشد تورم را گرفت، اما باعث رکود اقتصادی شدیدی نیز شد. جایگاه ریگان در افکار عمومی و نظرسنجیها به شدت سقوط کرد. هیچ رییسجمهور دیگری در دوران پس از جنگ جهانی دوم خود را گرفتار چنین سیاستی نکرده است. هر یک از آنها، بانک مرکزی را مجبور ساخته است تا از سیاست انقباضی پولی عقبنشینی کند قبل از اینکه بتوانند در برابر ایجاد رکود موقت مقاومت کنند.
من فکر میکنم مشکل دولت بوش این است که همه چیز تحت شعاع مساله عراق قرار گرفته است. به نظر من رفتن به عراق اشتباه بود. اما به محض اینکه آنجا رفتید لازم است با آنچه پیش میآید سر کنید و اشتباه به همان اندازه بزرگ یا حتی بزرگتر این است که شتابزده و پیش از موقع از آنجا خارج شوید. شما باید تلاش کنید با مقداری سربلندی و تا اندازهای موفقیت خارج شوید. من نمیدانم چگونه میشود این کار را کرد و آینده نیز خوب به نظر نمیرسد. وضعیت به نظر وحشتناک میآید. اگر مساله عراق را کنار بگذاریم بوش در مسیر درستی حرکت کرده است. او مالیاتها را کاهش داد و از تلاش برای خصوصیسازی تامین اجتماعی طرفداری کرد. او موافق خلاص شدن از مالیات بر ارث بود که کار درستی است.
آیا مالیاتی وجود دارد که شما دوست داشته باشید؟
بلی مالیاتهایی هستند که من دوست دارم. برای مثال مالیات بر بنزین که برای ساخت آزادراهها وضع میشود. این مالیاتی بر استفادهکننده از جاده است. مالیات بر املاک یکی از کمضررترین مالیاتها است چون بر چیزی وضع میشود که قابل تولید نیست یعنی آن بخشی که بر زمین وضع میشود. بنابر این برخی مالیاتها بدتر از بقیه هستند، اما در کل همه مالیاتها بد هستند.
در شرایط فعلی، اگر مالیاتهای فدرال و دولت محلی را به مالیات ایالتی اضافه کنیم مالیاتها حدود ۳۰ تا ۴۰درصد درآمد ملی را شامل میشوند. از هر دلاری که یک شهروند معمولی آمریکایی به دست میآورد ۶۰سنت آن را میتواند خود خرج کند و بقیه آن در اختیار وی نیست چون دولت قدم پیش میگذارد و به شهروندان میگوید چه چیزی میتوانید بخرید و چه چیزی نمیتوانید بخرید. مثلا مطابق نظر دولت، کسی نمیتواند پول خود را صرف خرید کوکائین کند. من طرفدار قانونی ساختن همه نوع مواد مخدر هستم.
مسائل اقتصادی که در حال حاضر فکر شما را به خود مشغول کرده است چه هستند؟
از یک طرف خدمات بهداشتی و سلامت و از سوی دیگر آموزش.
ما نظام آموزشی بسیار بدی داریم. من درباره دوره ابتدایی و دبیرستان صحبت میکنم. چیزی حدود یک چهارم تا یک سوم نوجوانان ما هرگز از دبیرستان فارغالتحصیل نمیشوند و آنهایی که از دبیرستان فارغالتحصیل میشوند در بسیاری موارد سواد خواندن، نوشتن و ریاضیات کافی ندارند. در مقایسههای بینالمللی، کودکان ما در کلاسهای اول تا چهارم بسیار خوب هستند اما به محض اینکه به سالهای بالاتر میروند، عملکرد، نسبت به کشورهای دیگر بدتر و بدتر میشود. بنابراین مثل این است که ما سیستمی داریم که به بچهها یاد میدهد چیزی یاد نگیرند.
و در زمینه مراقبتهای بهداشتی و سلامت نیز اکثر مبادلات، مبادلات شخص ثالث است. در حالت سنتی بیمار به مطب پزشک میرفت و یک معامله بین طرفین صورت میگرفت. اسم آن پرداخت مستقیم بود. اما امروز به دلیل بیمه یا به اصطلاح بیمه، تقریبا هرگز پرداخت مستقیمی صورت نمیگیرد. این واقعا نامگذاری بیمسمایی است. چنین روشی اصلا بیمه نیست. بیمه زمانی معنا پیدا میکند که احتمالی کوچک برای یک هزینه و خسارت بزرگ داریم و میخواهید در آن احتمال با سایرین شریک شوید. اما برای مراقبتهای درمانی روزانه معمولی معنایی ندارد. آنچه که ما بیمه درمان مینامیم واقعا بیمه نیست. آن مراقبت درمانی پیشپرداخت شده است.
چه راه حلی پیشنهاد میکنید؟
باید از دست پرداخت شخص ثالث خلاص شویم و به حالت یک معامله بین بیمار و پزشک برگردیم. نیازی به آن چارچوب نهادی نداریم. آن چارچوب عظیم عمدتا نتیجه پرداخت شخص ثالث است.
آخرین پرسش، آیا چیزی در تاریخ معاصر وجود داشته است که باعث شود باورها و اعتقادات اساسی شما را زیر سوال ببرد؟
خیر، برعکس. باور اساسی من این است که بزرگترین خطر به آزادی انسانی از ناحیه دولت نشات میگیرد و در تاریخ معاصر ما سقوط اتحاد شوروی تقریبا هر کسی در همه جای جهان را متقاعد ساخت که سازماندهی جمعی و اشتراکی، روش خوبی برای اداره کردن یک کشور نیست.
۵چیز درباره میلتون فریدمن که بد نیست بدانیم.
۱ - او در خانوادهای معمولی با امکانات ساده بزرگ شد و در ۱۵سالگی پدرش را از دست داد.
۲ - او نتوانست در برخی دروس آمار بیمهای نمره قبولی بیاورد و آینده کاری خود را در رشته اقتصاد جستجو کرد.
۳ - در سالهای جنگ جهانی دوم، با شغل آماردان در پروژههای طراحی تسلیحات، تاکتیکهای نظامی و متالوژی کار میکرد.
۴ - جایزه نوبل ۱۹۷۶ اقتصاد را به خاطر تحقیقات در زمینه «تحلیل مصرف، تاریخ پول و تئوری پولی» و نیز «اثبات پیچیدگی سیاست تثبیت اقتصادی» دریافت کرد.
۵ - او آی پاد نداشته و خودش را «بی سواد در موسیقی» توصیف میکند.
مترجم: دکترجعفر خیرخواهان
ارسال نظر