نویسنده: تری کارل

مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان

اما نمی‌توان گفت که دولت نفتی فقط به این دلایل وجود دارد. برعکس، تحکیم این شکل از دولت با جابه‌جایی مشخص در ترتیبات نهادی آن مشخص می‌شود به گونه‌ای که سازوکارهای گزینش و انگیزه‌های کلی برای سیاست‌گذاری را غالبا نفت تعریف می‌کند، در حالی‌که منافع دولت جدای از و برخی اوقات حتی مغایر با منافع نفتی خارجی در می‌آید. نشانه‌های مهم این فرایند، همان طور که خواهیم دید جابه‌جایی در حقوق مالکیت و ساختار مالیات‌ستانی است.

تقارن زمانی تشکیل دولت مدرن و وابستگی به نفت یک واقعیت تاریخی اساسی در مورد ونزوئلا است. هیچ رویداد دیگری از نظر اهمیت با این توالی تاریخی برابری نمی‌کند. از لحظه‌ای که صنعت نفت به ونزوئلا رسید، تقاضا برای تولید نفت جهت صادرات، نهادهای دولت، تکامل اقتصاد، ظهور طبقات اجتماعی و زمانبندی و جهت تغییر رژیم را شکل داد. به راستی هرگونه تحول مهم در این کشور پس از ورود صنعت نفت، مشروط به هماهنگ شدن یک اقتصاد سیاسی داخلی ضعیف با قدرتمندترین نیروهای اقتصاد بین‌الملل بود.

سایر نیروهای غیر نفتی مؤثر بر دولت‌سازی در سراسر آمریکای لاتین در ونزوئلا غایب نبودند. اما آنها به آسانی مغلوب نفت شدند و مسیری که دولت نفتی، تمرکزگرا و مداخله‌گرا شد مسیر منحصربه‌فردی است. آرتورو اسلار پیتری یکی از برجسته‌ترین روشنفکران ونزوئلا، به نظر مثل یک جبرگرای اقتصادی صحبت کرده اما او یقینا در مدعای خویش اغراق نکرد زمانی که در ۱۹۷۲ نوشت:

«نفت واقعیت بنیادی و اساسی در سرنوشت ونزوئلا است. نفت جدی‌ترین مشکلات ملی که ملت در تاریخ خویش می‌شناسد را به ونزوئلای امروز عرضه می‌دارد. آن شبیه گاو انسان نمای اساطیری در عمق راهروی پرپیچ و خم زمان است که بسیار گرسنه و تهدیدکننده به نظر می‌‌رسد.

مضمون تاریخی اساسی برای ونزوئلای امروز نمی‌تواند چیزی به جز مبارزه پرفایده با این گاو نفتی باشد.

هر چیز دیگری اهمیت خود را از دست می‌دهد. اینکه مثلا جمهوری ما، متمرکز یا فدرال باشد. چه فرقی می‌کند رأی دهندگان به سفید پوست یا هر رنگ دیگری رای دهند. اینکه آنها سد بسازند یا نسازند. اینکه کارگران پنج بولیوار به دست آورند. همه این مسائل معنای خویش را از دست می‌دهند.

این نفت است که همه چیز را تحت تاثیر قرار داده، معین کرده و بوجود می‌آورد.»

میراث ضعیف دولت‌سازی از استعمارگری به کودیلیسمو

دولت‌های نفتی بر روی آن چیزی بنا نهاده شدند که از قبل وجود داشت. اگر شرکت‌های نفتی در بدو ورود خویش با یک تشکیلات دولتی توسعه‌یافته برخورد می‌کردند قطعا در مقابل نفوذی که برخوردار بودند با یک نوع مقاومت دیوانسالاری مواجهه می‌شدند. اما ونزوئلا مثل بسیاری از شرکای اوپک، نمی‌توانست به خدمات کشوری، بانک مرکزی مستقل و قوه قضائیه مستقل افتخار کند. در عوض از میراث ضعف افراطی نظام اداری آسیب دید که حتی در محیط آمریکای لاتین قابل توجه بود. تاریخ کشور تا جنگ جهانی اول انباشته از دوره‌های تمرکزگرایی نافرجام و فروپاشی است. تخریب و شورش حاصله مانع از ظهور هر ساختاری مشابه یک دولت مدرن بود.

میراث ضعیف دولت‌سازی به پیش از بهره‌برداری از نفت برمی‌گشت. حقیقتا وقتی شرکت‌های نفتی در اوایل قرن بیستم به دریاچه ماراکایبو نزول اجلال کردند تا از ذخایر عظیم نفت آن استفاده کنند، هنوز دولتی شکل نگرفته بود. ونزوئلای با جمعیت پراکنده و ظاهرا فاقد منابع، برای امپراتوری اسپانیا یک سرزمین حاشیه‌ای بود چون چیزی نداشت تا به بازارهای در حال رشد اروپا عرضه کند. اگر چه جستجو برای شهر افسانه‌ای طلایی ال‌دورادو تب و تاب اولیه‌ای از فعالیت بوجود آورد و بخش غربی کشور را مسکونی ساخت ناتوانی در کشف سریع و آسان ثروت، توجه اسپانیایی‌ها را به جاهای دیگر معطوف ساخت. همچنین تعداد سرخپوستان برای استثمار نیروی کار زیاد نبود هر چند هر از گاهی حمله برای برده داری اتفاق می‌افتاد. عامل جغرافیا، مسیرهای دریایی و مکان‌یابی تصادفی سکونت‌گاه‌های اولیه، انزوای ونزوئلا را تشدید کرد. پس از تصرف مکزیک در ۱۵۲۱ و کشف و تصرف پرو در دهه۱۵۳۰، ونزوئلا اساسا خالی از سکنه بود و توجهی از پادشاه اسپانیا یا از دربار شاهی در سانتو دومینگو جلب نمی‌کرد.

هر دولت‌سازی که شروع شد با جنگ‌های استقلال علیه اسپانیا و ده‌ها بی‌نظمی که پس از آن آمد پایان یافت. کشوری که در اوج امپراتوری اسپانیا در حاشیه قرار گرفته بود، زمانی که ارتش سیمون بولیوار ونزوئلا را مرکز توجه جهان کردند مرکز جنگ داخلی قاره‌ای شد و هزینه قابل توجهی برجای گذاشت. بیش از یازده سال، این کشور فشار مبارزه آمریکای لاتین برای استقلال را تحمل کرد. در آن سال‌ها نزدیک به ۴۰‌درصد جمعیتش را از دست داد، دارایی‌های بسیاری از بین رفت و تقریبا اندک بقای نظام دیوان‌سالاری پیشین نابود شد. تداوم خشونت حتی پس از استقلال، به از هم‌گسیختگی مضاعف نهادهای دولتی ضعیف و نخبگان سنتی منجر شد که راه را برای چند دهه دیگر بی‌نظمی هموار ساخت. کودیلیسمو یا مجموعه قواعد سیاسی کاملا مبتنی بر زور، تظاهر به شکنندگی ابزارهای حکمروایی بود و یک نشان ماندگار در شکل‌گیری دولت برجای گذاشت. چون نهادهای سیاسی، اجتماعی و اداری اساسا وجود نداشتند، شبه نظامیان خود سازمان یافته و رهبرانشان، تنها پایه‌های احتمالی اقتدار بودند. آنها بنیان دولت‌های محلی و منطقه‌ای شدند که قدرتمندترین نظامیان معمولا به سمت کاراکاس پیشروی می‌کردند تا کنترل نه بر حکومت مرکزی بلکه گمرکات مرکزی که مهمترین منبع ثروت در کشور بود را حداقل به صورت موقت در دست بگیرند.

کودیلیسمو که با حکومت یک رهبر خودکامه توصیف می‌شود میراث شخصی کردن قدرت و ریاست کل‌گرایی ایجاد کرد که هرگز قابل محو شدن کامل نبود.