کتابمعمای فراوانی (۱۷)
چرخه خطرناک بدهی
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
چرخه خطرناک بدهی با سلطنت چارلز پنجم شروع شد. چرخهای که بر تجربه کشورهای صادرکننده نفت درچند سده بعد دلالت دارد.
نویسنده: تری کارل
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
چرخه خطرناک بدهی با سلطنت چارلز پنجم شروع شد. چرخهای که بر تجربه کشورهای صادرکننده نفت درچند سده بعد دلالت دارد. کشف ثروت آمریکا به شاه اجازه داد تا برای خرید حمایت سیاسی موردنیاز برای تصاحب تخت امپراتور روم مقدس به اعتبارگیری متوسل شود. اما این انتخابات، رسم پرهزینه ایجاد کسری بودجه را راه انداخت که شاهان هابسبورگ هرگز نتوانستند از آن خلاصی یابند. طی یک دوره سی وهفت ساله، چارلز پنجم، که درآمد سالانه منظم وی در جایگاه شاه اسپانیا نزدیک به یک میلیون دوکات در سال بود توانست سی و نه برابر آن وام بگیرد که به اتکاء اعتبار و پشتوانه طلا و نقرههای شاه بود. به طور خلاصه دسترسی به ثروت منابع معدنی اجازه بدهی اغراقآمیزی را داد که سرانجام تمام رانتها را بلعید.
طی دوره معروف به قرن طلایی، بدهی عمومی و خصوصی اسپانیا رشد کرد در حالی که درآمد و ساختار تولید دائما نزول میکرد. پرداخت بهره بدهیها سرعت میگرفت. الگوی وامگیری همگام با دسترسی به گنجینه آمریکا و نرخ تورم جلو میرفت که یک تحول طبیعی بود چون کل سیستم اعتبارات به واردات این فلزات از خارج و نیز هزینههای افزایشی بستگی داشت. الگوی روشنی ظاهر گشت: گنجینهها و بدهیها معمولا با همدیگر زیاد میشوند و تا پایان قرن همدیگر را تقویت نمودند. به محض اینکه نقطه اوج کشفیات جدید نقره در مکزیک پایان یافت، مسیرها واگرا شدند، بدهی و تورم همچنان به شدت بالا رفتند اما درآمدهای فوقالعاده اسپانیا دوران سرازیری شصت ساله نامنظم را شروع کرد. در پایان عصر طلایی، دولت اسپانیا مرتب با فواصل تقریبا بیست ساله اعلام ورشکستگی میکرد. در۱۶۸۰، ۱۶۵۳، ۱۶۴۷، ۱۶۲۷، ۱۶۰۷، ۱۵۹۶، ۱۵۷۵ و ۱۵۵۷ معادن آمریکا سرانجام ویران شد و جریان ورود فلزات گرانبها متوقف شد که عمدتا در نتیجه قتل و تقلیل نیروی کار سرخ پوست تحت انقیاد درآمده بود. اسپانیا نیز دچار بحران بود، مبانی اقتصادی قدرت، شکنندهتر از قبل رونق شدند. کسری بودجه، تورم، مالیاتستانی سنگین، کمبود مواد غذایی، بیکاری و شیوع ناگهانی طاعون کشور را در آستانه قحطی قرار داد. خزانهداری سعی میکرد تا مجموعه دولت را با همدیگر نگه دارد اما قیمت پرداختی، چشم پوشی از هر گونه تلاشی برای سازماندهی امور مالی امپراتوری بر مبنای عقلایی و برنامهریزی جامع اقتصادی برای قلمروهای مختلف امپراتوری بود. مخارج هنگفت دولت، زندگی تجملاتی اشراف و طبقه حاکم و گسترش ذهنیت رانتیری، اسپانیا را به کشوری تنزل داد که مردمانش «خارج از نظم طبیعی» زندگی میکردند چون اگر اسپانیا سکههای طلا و نقره ندارد علت آن است که مقداری از آنها را دارد و آنچه دولت را فقیر میسازد همین ثروتش است.
درسهای اسپانیا برای کشورهای صادرکننده نفت
در تحلیل کشورهای صادرکننده نفت، چه درسهایی از مورد اسپانیا میتوان گرفت؟ اثر به اصطلاح شمش طلا و نقره در اسپانیا و اثر رونق در کشورهای صادرکننده نفت، الگوی واقعا مشابهای را آشکار میسازند. اسپانیا و کشورهای نفتی ثروت اتفاقی هنگفتی از نظام بینالمللی دریافت کردند که به دلایل عرف و قانون، مستقیما نصیب دولت میشد. این درآمدهای عمومی جدید، اهداف و انتظارات حکومت و نیز حوزه اقتدار دولت را کاذبانه بزرگ میکرد که در وهله نخست از طریق رشد مخارج بود. مخارج دولتی دارای اثر ضریب فراینده است. آنها رشد سریع تقاضای کل و طرح و ابتکار خصوصی و نیز دستمزدها و قیمتها را تحریک میکردند اما تسریعگر بیماری هلندی نیز بودند حتی پیش از آنکه درآمدهای اتفاقی نفتی شروع به کاهش کند. شاخصها درهر دو مورد یکسان بودند: کسری بودجه، پول زیاده ارزشگذاری شده داخلی در برابر پولهای خارجی، واردات و یارانههای سربهفلک کشیده، تورمخیز برداشته و بدهی خارجی. نتیجه نیز مشابه بود: اقتصاد نامتوازن، دولت درمانده و وابستگی رو به افزایش به ثروت اتفاقی کالایی که قابل دوام نیست.
تعجبی ندارد که دولتها در هر مورد هنگامی که ناگهان از نعمت درآمدهای جدید هنگفت برخوردار شدند، مخارج عمومی را افزایش دادند. اما آنچه تعجبآور است، اینست که در مواجهه با شواهد قدرتمندی که آنها را به تجدید نظر فرا میخواند پافشاری بر اضافه خرج کردن داشتند. سلطنت اسپانیا به مدت یکصد سال موفق به تغییر مسیر توسعهای خود نشد، چند سده بعد صادرکنندگان نفت ظاهرا مقدر گشت همان سرنوشت را پیدا کنند هنگامیکه آنها در رونق ۱۹۸۰ بسیاری از تصمیمات گرفته شده در۱۹۷۳ را تکرار کردند هر چند که آثار زیانبار این تصمیمات پیشین از مدتها قبل آشکار شده بود.
در هر دو مورد، چنین بزنگاههای حساسی، فرصت برای تغییر الگوهای توسعهای را فراهم ساخت. لحظاتی که تصمیمات اساسی بایستی در مورد سطح و الگوی مخارج گرفته شود همیشه به دنبال اوج دورهای کالایی از قبیل ثروت عظیم نقره ۱۵۷۱ و رونقهای نفتی ۱۹۷۳ و ۱۹۸۰ آمد. اما تصمیمگیران در این لحظات مهم معمولا الگوهای توسعهای پیشین را حفظ نمودند. ما نمیتوانیم رونقها را مسوول شکست و ناتوانی رهبران به تغییر مسیر بدانیم. همانطور که شومپیتر در ۱۹۳۹ راجع به اسپانیا اشاره کرد، «افزایش عرضه پول فلزی، بیش از افزایش مستقل در مقدار هر نوع پول دیگر، آثار معین اقتصادی به بار نمیآورد. بدیهی است که همه اینها کاملا مشروط به استفادهای دارد که از این مقادیر جدید خواهد شد.»چگونه میتوان انتخاب سیاستگذاران در حفظ مخارج اضافی را درک کرد خصوصا هنگامی که عقلانیت واقعبینانه ظاهرا حکم بر تجدیدنظر و تعدیل در سیاستها دارد؟ چه دلایل و توجیهاتی میتوان برای تصمیم اولیه به مخارج اضافی و نیز تصمیمات بعدی به تداوم یک شیوه توسعهای خاص آورد؟ مورد اسپانیا به دو پاسخ اصلی اشاره دارد.
نخستین و بدیهیترین پاسخ اینست که دسترسی به گنجینه استثنایی اجازه میدهد تا چنین انتخابهایی گرفته شده، سپس طی زمان تداوم یابد چرا که جادهای «آسان» در اختیار سیاستگذاران میگذارد. خرج کردن برای حاکمان اصل مسلم میشود زیرا منابع حداقل در ابتدای کار در دسترس هستند و چون وظایف دشواری مثل ساختن نظام و اقتدار اداری، زمانبر بوده و پاداشهای آنی اندکی فراهم میکند.
ارسال نظر