تازهترین تحلیل اکونومیست از موقعیت چین در بین همسایگان:
بازی بزرگ چین در آسیا
مترجم: شادی آذری - همانند ظهور آلمان در قرن ۱۹میلادی و آمریکا در قرن ۲۰میلادی، رشد سریع اقتصاد چین و رسیدن آن به موقعیت یک ابرقدرت، همانقدر که تحسین و اعجاب همگان را برانگیخت. ترس هم به دنبال داشت. ترس به وجود آمده بیشتر در کشورهای همسایه به چشم میخورد. اما از جنبه تاریخی، یکی از برجستهترین پیشرفتها مربوط به مشارکت چین در تعاملات بینالمللی به خصوص در منطقه خودش بوده است که این مشارکت هم مربوط به مجمع همکاریهای اقتصادی آسیا-پاسیفیک است. اجلاس آسیای شرقی و مجمع منطقهای کشورهای عضو آسهآن چین را به همسایگان آسیایی خود بیش از پیش پیوند زد. سازمان همکاری شانگهای هم چین را با روسیه و آسیای مرکزی مرتبط ساخت. علاوهبر همه اینها، چین حسن همجواری را به خوبی نسبت به همسایگان خود نشان داده است. یک نسل پیش چین برسر بخش اعظم مرزهایش اختلاف و مجادله داشت. اما هماکنون تقریبا همه این مجادلات به پایان رسیده است. تنها استثنای باقیمانده اختلاف با ژاپن بر سر دریا و اختلاف با هندوستان بر سر همیالیا است. اما حتی با وجود ادعاهای بسیار زیادی که چین و هندوستان بر سر مرزهای خود دارند، چین مذاکراتی را با این کشور شروع کرده است که به نظر میرسد هرگز به پایان نمیرسد. این مذاکرات امکان آن را فراهم میاورد که روابط بین دو کشور در سایر زمینهها بهبود یابد. دیگر چین همسایگان جنوبی خود را با نشان دادن قدرت ناوهایش در دریای جنوب چین نمیآزارد. در این دریا شش کشور مدعی مالکیت بخشهایی از آن هستند.
حتی دولت مرکزی چین وقتی تصمیم گرفت بر رودخانههای خود سد بزند، شروع به «مشورت» با ایالتهای ساحلی که تحتتاثیر این اقدام قرار میگرفتند، کرد.
شاید به خاطر عملکرد چین باشد
این مهارتهای سیاسی همراه شد با تحول برنامهریزی نشده چشمانداز اقتصادی این کشور. یک دهه پیش، نقش جدید چین به عنوان کارگاه جهان یک دلیل غیرمستقیم برای بحران مالی در منطقه شد چون در نتیجه رقابت جدیدی که از سوی چین آغاز شده بود، سرمایهگذاران نگران کسری تراز تجاری کشورهایی چون تایلند شدند.
در چنین کشورهایی رشد صادرات یا متوقف شده بود و یا کند.
به همین دلیل بسیاری از همسایگان در منطقه رشد شدید چین را یک تهدید تلقی کردند.
اگرچه بسیاری هنوز بر همین باورند اما این روزها بسیاری هم آن را یک فرصت میدانند.
بیشتر کشورهای آسیایی از مازاد تجاری خود با چین بهره میبرند. اما با وجود این اگر در منطقه جستوجو کنید دوستان شرکتهای چینی را به ندرت مییابید.
حتی روسیه یعنی کشوری که رییس جمهوری چین هوجینتائو در هفته جاری روی سخنش با آن بود، بیشتر چین را تنها یک دوست ایام خوش خود میداند یا شاید بهتر است بگوییم دوستی با چین را به عنوان سیاست تضمین ایام بد خود انتخاب کرده است.
هندوستان و ژاپن دیگر همسایگان بزرگ چین در منطقه در خوشبینانهترین وضعیت به چین با تردید مینگرند و در بدبینانهترین اوضاع از وجود چین به جنون میرسند.
باقیمانده فهرست کشورهایی که چین به عنوان هم منطقهای با آنها روبهرو است دیکتاتوریهایی چون میانمار و کره شمالی هستند که حتی دوستی آنها هم برای چین نفع چندانی ندارد.
میانمار نه تنها یک موکل خوب برای چین نیست بلکه حتی چین را در برابر هندوستان و اعضای آسهآن سنگ روی یخ هم میکند. روابط چین و کره شمالی هم که به «نزدیکی لب به دندان» معروف بود در اکتبر گذشته به زخم دهان منجر شد! چون کره شمالی سلاح اتمی تولید کرد.
کیم جونگ ایل حاکم مطلق و ستمگر کره شمالی از نگرانی چین در صورت سقوط رژیمش بهرهبرداری میکند.
چون چین بیم آن را دارد که اگر رژیم کنونی کره شمالی فروپاشد، ممکن است به جای آن کرهای قدرتمند و متحد با آمریکا در مرزهایش به وجود آید. اما به راستی چرا همسایگان چین هیچگاه به مهربانیهای آن روی خوش نشان نمیدهند؟ طبیعی است که هر قدرت بزرگ به ناگهان ظهور یافتهای بیسامان است.
چین هم به مانند آمریکا هنوز میتواند نقشی تک قطبی را ایفا کند که همه دیپلماسی دقیقش را زیر سوال ببرد.
همزمان با پیشی گرفتن چین از آمریکا در زمینه انتشار گازهای گلخانهای عدم احترام به محیط زیست جهان به بزرگترین معضل تاریخی چین در روابط بینالمللش تبدیل خواهد شد.
هراسهای پیشین همسایگان چین هم شدت مییابد. در ماه جاری چین سهم بیشتری از بودجه سالانه خود(حدود ۱۸درصد بیشتر) را به هزینههای نظامی اختصاص داد.
اغلب تحلیلگران براین باورند که حتی بودجه منتشر شده مربوط به هزینههای نظامی کمتر از واقعیت نشان داده شده است. در این صورت چرا چنین رقم بزرگی برای افزایش بودجه نظامی اعلام شده است و چرا بدون اعلام قبلی ماهوارهای به فضا و موشک چینی در ماه ژانویه پرتاب شد؟ یک فرضیه این است که حسن نیت چین تنها تا زمانی وجود دارد که منافعش تحتالشعاع قرار نگیرد به عنوان مثال در مجادله چین با هندوستان حسن نیت چین از موضع قدرت است: اگر چین از وضعیت کنونی خرسند است، پس با مذاکرات بی پایان و همیشگی چه چیزی را از دست میدهد؟ اما از یک جنبه بسیار حیاتی واساسی مساله فراتر از موضوع قدرت است. مساله ادعای تاریخی چین بر سر تایوان است.
تایوان بیش از آنکه موضوع تبدیل چین به قدرت بزرگ باشد، میتواند بحث نظامی را به پیش بکشد و این امکان وجود دارد که روزی منجر به تقابل با ابر قدرت واقعی شود.
اما برای چین سیاست بهتری نسبت به جنگ بر سر تایوان هم وجود دارد.
فرمول «یک کشور، دو نظام» که در سال ۱۹۹۷ برای هنگکنگ پیشنهاد شد و در سال ۱۹۵۱ به تبت دالاییلاما ارائه شد، دارای هدفی بزرگتر از آنچه چین برای الحاق تایوان به «سرزمین مادریاش» دارد بود.
اما چین استراتژی خودش را خراب میکند. به مانند تاریخ دیرینه سرکوب در تبت در هنگکنگ هم انتخاب مجدد دونالد سانگ، مدیر عامل چینی آموزش دیده در بریتانیا توسط کمیتهای به ریاست مقامات چینی نشان دهنده این واقعیت بود که چین نمیخواهد هزینه چندانی برای استقلال و دموکراسی خود پرداخت کند و حتی اگر سانگ در انتخاباتی واقعی دوباره برگزیده شده باشد این واقعیت مشهود است.
اعطای آزادی مورد مطالبه به هنگ کنگیها و مذاکره با دالاییلاما درباره آینده زادگاهش بیشتر همسایگان چین را تحت تاثیر قرار خواهد داد تا یک دهه بازدید از ایالتها و انعقاد قراردادهای تجارت آزاد، در شرایطی که چین در هیچیک از این عرصهها نتیجهای حاصل نکند، انتقادات در زمینه غفلت و کوتاهی از مسایل داخلی هم اوج میگیرد.
به راستی چرا چین این اندازه سر سخت است؟ یک دلیل این است که حزب کمونیست بیم آن را دارد که آزادی سیاسی منجر به از دست رفتن توانایی تبدیل چین به یک قدرت تک قطبی شود.
به همین دلیل هم هست که چین دوستان کمی دارد. در شرایطی که چین هیچ ایده جذاب یا ارزشی خوشایند همسایگان برای آنها ندارد، آنچنان در ملی گرایی خود غوطه ور شده است، که دیگران و خودش را می ترساند: ما قدرت عظیم بودیم، باید همیشه قدرتی عظیم هم باقی بمانیم.
اصلاحات داخلی نمیتواند همه چیز را تغییر دهد. اگر از حیات خلوتیهای آمریکایی بپرسید آنها به شما خواهند گفت که یک ملت بزرگ در حال رشد هر نظام سیاسی هم که داشته باشد موجب هراس همسایگان کوچکتر خود خواهد شد. اما تا زمانیکه چین تکثرگرایی و فضای باز را در داخل کشور اختیار کرده است، هیچ وسوسه تهاجمی به آسانی به ذهن همسایگان خطور نمیکند.
ارسال نظر