دفاع از مکتب فریدمن(۲)
نکتهای که در مورد فریدمن باید مورد توجه قرار گیرد آن است که این دانشمند مانند دیگر دانشمندان در طول زندگی علمی خود مراحل رشد و بلوغ را به تدریج طی نمود و به همین دلیل برخی از نظریات او به مرور زمان کاملتر شد. مثلا او در ابتدا معتقد بود منحنی فیلیپس در بلندمدت عمودی میشود و افزایش تورم بر بیکاری اثری نخواهد داشت در صورتی که بعدها به این نتیجه رسید که این منحنی در بلندمدت دارای شیب مثبت خواهد شد یعنی تورم در بلندمدت منجر به افزایش بیکاری خواهد شد. بنابر این طبیعی است که برای مثال دانشجویان سال ۱۹۶۰ فریدمن با دانشجویان سال ۱۹۸۰ او کمیمتفاوت باشند.
نویسنده محترم در ادامه مینویسد «تز اصلی فریدمن آن است که برای دستیابی به آزادی اقتصادی باید آزادی سیاسی را برقرار کرد.» در صورتی که فریدمن عمیقا معتقد است اگر در کشوری نظام اقتصاد آزاد برقرار شود نتیجه نهایی آن برقراری و گسترش آزادیهای سیاسی خواهد بود و ای کاش نویسنده محترم برای ادعای خود ماخذی هم ذکر میکردند البته خیلی جالب است که ایشان در ادامه مینویسند «فریدمن در کتاب سرمایه داری و آزادی میگوید سودورزی جوهر دموکراسی است. هر دولتی که سیاستهای ضد بازار را تعقیب کند ضد دموکراتیک است» همین جمله، مطلب نسبت داده شده به فریدمن را نقض میکند. در هر صورت فریدمن معتقد است از آزادی اقتصادی به آزادی سیاسی میرسیم نه برعکس. البته سودورزی که از آن صحبت شد به معنی خودپسندی و خودخواهی غیر اخلاقی نیست و شرح آن توسط نگارنده در همین روزنامه به تاریخ 21/8/85 آمده است.
نویسنده محترم در ادامه مینویسد که پس از تاچر و ریگان فقر در دو کشور انگلیس و آمریکا بیشتر شده است. ای کاش ایشان حداقل یک شاخص اقتصادی نظیر رشد اقتصادی و ضریب جینی را برای ادعای خود ارائه میدادند در صورتی که هماکنون در میان کشورهای اصلی اروپا یعنی آلمان ایتالیا و فرانسه، کشور انگلیس بالاترین درامد سرانه را دارد و در دوران ریگان اقتصاد آمریکا توانست با مهار تورم به رشد خود ادامه دهد.
نویسنده محترم به گونهای از وضعیت کودکان در انگلستان صحبت میکند تو گویی راجع به گرسنگان اتیوپی صحبت میکنند در صورتی که بر اساس گزارش توسعه انسانی سال ۲۰۰۳ از نظر این شاخص (HDI) آمریکا رتبه هفتم و بریتانیا رتبه سیزدهم را کسب کرده اند و انگلیس از این نظر بالاتر از کشورهای فنلاند، فرانسه و آلمان قرار گرفته است. در خصوص نظر فریدمن درباره بازار سیاه اولا باید گفت در کشورهای دارای اقتصاد آزاد اصولا چیزی به عنوان بازار سیاه وجود ندارد و بنابر این علی الاصول فریدمن نمیتواند طرفدار بازار سیاه باشد اما در کشورهای با اقتصاد بسته از آنجا که بازار سیاه دریچهای به اقتصاد باز جهانی است به همین دلیل فریدمن این نوع بازار را در کشورهای کمونیستی مثبت تلقی میکرد. در خصوص مخالفت فریدمن با ممنوعیت مواد مخدر نیز باید گفت دلیل فریدمن در این خصوص آن بود که میگفت در کشورهایی که مواد مخدر آزاد است آمار معتادان نه تنها بیشتر نیست بلکه بعضا کمتر هم هست.نویسنده محترم در ادامه مینویسد «فریدمن در زمان ریگان (دهه ۱۹۸۰) که عرضه پول به صورت غیر قابل پیشبینی شروع به افزایش کرد، پیشبینی میکند که نتیجه افزایش عرضه پول برای اقتصاد
آمریکا تورم خواهد آورد. اولا چنین اتفاقی نیفتاد و بنابر این تئوریهای فریدمن از درجه اعتبار ساقط و اطمینان به تئوری پولی وی دچار نقصان شد.»
در این خصوص همانگونه که در منحنی تغییرات رشد نقدینگی و منحنی تغییرات نرخ تورم کشور آمریکا به همراه رگرسیونهای خطی آنها و جدول مربوطه مشاهده میشود باید گفت در طول این دهه نرخ رشد نقدینگی کاهنده بوده است و از حدود ده درصد به حدود پنج درصد رسیده است یعنی نزدیک به رشد اقتصادی این کشور همانگونه که منحنی خطی رشد نقدینگی آمریکا به وضوح نشان میدهد. در واقع آمریکا دقیقا سعی کرده است تا نظریات فریدمن را اجرا کند. و اصولا این طور نبوده است که این کشور افزایش رشد نقدینگی و کاهش تورم را تجربه کند زیرا در چهار سال اول دهه هشتاد میانگین رشد نقدینگی آمریکا حدود 11درصد بوده و تغییر محسوسی هم نداشته است و از سال 1985 رشد نقدینگی به تدریج کاهش مییابد. کاهش نرخ تورم هم در اوایل دهه هشتاد در نتیجه عملیات بازار باز فدرالرزرو آمریکا بوده است. در هر صورت معلوم نیست نویسنده محترم این اطلاعات را از کجا آوردهاند. در ادامه نویسنده محترم مینویسد «فریدمن به هنگام احتیاج عقاید خود را هم زیر پا میگذاشت. وی مدتی در وزارت خزانه داری آمریکا مشغول وضع مالیات بوده است. چیزی که با اندیشهاش در تضاد بود.» در این خصوص باید گفت اولا
فریدمن در دوران جوانی در وزارت خزانه داری کار کرده است. در ثانی مگر فریدمن به طور کلی با اخذ مالیات مخالف بوده است که چنین شغلی برای او مذموم دانسته شود و او حتی یکی از مالیاتهای مورد علاقه خود را مالیات بر انرژی عنوان کرده است.
در ادامه نویسنده محترم مدعی میشوند فریدمن مخالف هر قانونی بوده ولی بعدا به این نتیجه میرسد که قانون، خوب است و باید از فریدمن پرسید آخر قانون را چه کسی باید اجرا کند به جز دولت؟ هر کس که کوچکترین آشنایی با فریدمن داشته باشد میداند که فریدمن در تمام طول زندگی علمیخود همیشه چند وظیفه اصلی برای دولت قائل بوده است که حفظ امنیت و دادرسی به تظلمات از جمله آنهاست و معلوم نیست که نویسنده محترم چگونه توانسته است تهمتی به این بزرگی و در واقع نچسبی را به فریدمن وارد کند. نویسنده محترم در انتهای مقاله خود مینویسد «یکی از این آقایان گفته بود رانت تولید را تنبل میکند وی با این جمله خواسته بود ابدیت ساز و کار بازار را که گفته فریدمن بود اثبات کند. پرسش اینجاست که آیا برخورداری از رانت متفکران خارجی ذهن صاحبنظر وطنی را تنبل نمیکند» در این خصوص باید گفت اگر فرضا بتوان از عبارت مجعول رانت فکری استفاده کرد مربوط به کسی است که بدون فهم و صرفا بخواهد با استفاده مثبت یا منفی از اسم بزرگان حرف خود را منطقی جلوه دهد که در این صورت نویسنده محترم خود از چنین رانتی استفاده کرده است وقتی از اسامیفریدمن، رابرت سولو و ساموئلسون
استفاده کرده است. در هر صورت جمله «رانت تولید را تنبل میکند» دقیقا در مفهوم بیماری هلندی آشکار است و نیازی به آن نیست که برای اثبات آن از نام فریدمن استفاده کرد. در پایان باید از نویسنده محترم پرسید همانطور که در ابتدای نوشته خود از واژه آلودگی اطلاعات (Information Pollution) استفاده کرده و طرفداران اقتصاد آزاد را متهم به آن و مخفی کردن واقعیتها کردهاند آیا خود مرتکب آن نشدهاند؟
ارسال نظر