نگاه
جای خالی اقتصاددانان!
یارانه نقدی بهتر است یا غیرنقدی؟ اصلا باید یارانه پرداخت کرد؟ یارانه هدفمند بهتر است به بخش سلامت و مراقبتهای بهداشتی و درمانی پرداخت شود یا به بخش صنعت؟
محمدرضا فرهادیپور
یارانه نقدی بهتر است یا غیرنقدی؟ اصلا باید یارانه پرداخت کرد؟ یارانه هدفمند بهتر است به بخش سلامت و مراقبتهای بهداشتی و درمانی پرداخت شود یا به بخش صنعت؟ هدف یارانه هدفمند کمک به افراد فقیر بیمار است یا افراد فقیر؟ کمک به رونق اقتصاد جهانی بهتر است یا حمایت از صنایع داخلی؟ آیا باید واردات کالاهای چینی را در حمایت از کالاهای داخلی محدود کرد؟ در این صورت آیا مصرفکنندگان داخلی کالاهای چینی زیان نخواهند دید؟ پاسخ به این پرسشها بسیار مهم است، اما پاسخ هرچه باشد، قصد ندارم به هیچ یک از آنها پاسخ دهم.
قصد من این است که اینجا به یک پرسش مهمتر پاسخ دهم و آن پرسش این است: چگونه به پرسشهای فوق پاسخ دهیم؟ فرانکو مودیگلیانی برنده نوبل اقتصاد میگوید، اقتصاد شامل دو بخش است: یکی نظریه اقتصادی و دیگری، سیاست اقتصادی. اصول نظریه اقتصاد، جهانشمول هستند و ما همگی باید با آنها موافق باشیم. اما در قلمرو سیاست اقتصادی و سیاستگذاری اقتصادی لزوما با هم موافق نیستیم و نباید باشیم، چراکه سیاست اقتصادی همواره با قضاوتهای ارزشی همراه است و درباره این نیست که چه چیزی درست است، بلکه درباره این است که ما چه چیزی را بر چیز دیگر ترجیح میدهیم. مثلا ترجیح تولید داخلی بر واردات چینی یا برعکس. سیاست اقتصادی درباره توزیع درآمد است نه درباره کل درآمد. آیا باید از ثروتمندان بگیریم و به فقرا بدهیم؟ آیا توزیع درآمد در شرایط فعلی ناکارآ است و باید با هدفمندسازی در جهت توزیع بهتر آن اقدام کرد. اقتصاددانان هر جا که نمیتوانند این دو را با هم تلفیق کنند، باید آماده مشارکت در سیاست باشند، اما باید مواظب باشند تا میان آنچه با قضاوتهای ارزشی انجام میدهند و آنچه با دانش اقتصادی انجام میدهند تمایز قائل شوند.
اگرچه اقتصاددانان در قلمرو سیاستگذاری اقتصادی با هم تفاهم کامل ندارند، اما معیارهایی در علم اقتصاد برای بررسی و اظهارنظر در خصوص فواید و زیانهای یک سیاست وجود دارد. کارآیی یکی از بهترین این معیارها است. کارآیی در ذهن اقتصاددانان به این معنا است که سیاست اقتصادی باید حداکثر منفعت و حداقل زیان را داشته باشد. کارآیی برای ارزیابی سیاستهای توزیعی جایگزین یک سیاست با سیاست اجرایی مورد استفاده قرار میگیرد. باید مشخص باشد که برندگان و بازندگان هر سیاست اقتصادی چه کسانی هستند؟
آیا اجرای یک سیاست اقتصادی بدون اینکه موجبات بدتر شدن وضعیت گروهی از اقشار جامعه را فراهم آورد، میتواند موجب بهتر شدن وضعیت گروهی دیگر از افراد شود؟ یا یک سیاست اقتصادی تنها در صورتی میتواند زمینه بهبود وضعیت گروهی از افراد را فراهم کند که موجب بدتر شدن وضعیت گروهی دیگر از افراد شود؟ اقتصاددانان سیاستهایی از نوع اول را کارآ میدانند و سیاستهایی از نوع دوم را ناکارآ. به عبارت دیگر، سیاستهای نوع اول سیاستهایی هستند که رفاه را بهبود میبخشند و منجر به کارآیی بهینه میشوند و سیاستهایی از نوع دوم ممکن است رفاه گروهی را بهبود بخشند، اما رفاه گروه دیگری را کاهش دهند، اما طراحی مکانیسمی برای اینکه سیاستها همیشه کارآ باشند دشوار است و در دنیای واقعی همیشه بحث بر سیاستهایی است که در کنار بدتر شدن وضعیت یک گروه شاید بتوانند بهبود وضعیتی گروهی دیگر را فراهم آورند. بنابراین مساله پیش رو کاملا مشخص است: انتخاب سیاستی کارآ؟ به عبارتی باید کوشید تا آثار منفی یک سیاست را کاهش داد و پیامدهای مثبت آن را افزایش. اما همینجاست که مرز میان علم اقتصاد و سیاستگذاری اقتصادی نامشخص میشود و در واقع، در این موارد پای قضاوتهای ارزشی به میان میآید. قضاوتهای ارزشی چهره علم اقتصاد را تغییر میدهند و معیار کارآیی را به گونهای دیگر جلوه میدهند.
مثلا الان گروهی از اقتصاددانان معتقدند که باید واردات کالاهای چینی را محدود کرد، چون هم تولید داخلی دارد از این واردات بیرویه آسیب میبیند و هم رفاه کارگران صنایع داخلی دچار مشکل شده است. خب، حالا باید نرخ ارز را دستکاری کرد یا محدودیتهای وارداتی دیگری را به کار گرفت؟ در حال حاضر با ثبات نرخ ارزگویی یک تخفیف برای کالاهای چینی در مقایسه با کالاهای داخلی قائل شدهایم و طبیعی است که گروهی از مصرفکنندگان با دست نامرئی بازار به سوی خرید کالای چینی هدایت شوند. اما گروهی هم هستند که از واردات چینی منفعت کسب میکنند و اقتصاددانانی هم هستند که مدافع این واردات هستند. ادعا هم خیلی روشن است: واردات کالاهای رقیب باعث میشود تا صنایع داخلی برای رقابت بکوشند و در نتیجه با افزایش کیفیت کالاهایشان یا مدیریت بهتر هزینههای خود جایگاه خود را در بازار تثبیت کنند. آنها هم میگویند به جای اعمال محدودیتهای وارداتی بهتر است نرخ ارز را دستکاری یا اصلاح کنید. آن را به بازار بسپارید. بعد بگذارید خود مصرفکنندگان تصمیم بگیرند چه کالایی را مصرف کنند. بنابراین میبینیم که راهحل در تغییر نرخ ارز است.
سیاستمدار: میخواهم برای حمایت از تولیدات داخلی نرخ سود را کاهش دهم.
اقتصاددان: این برنامه میتواند موجب بهتر شدن وضعیت سرمایهگذاری در اقتصاد شود نه بهبود رقابت با صنایع خارجی. هزینه برنامه شما بیش از فواید آن است.
سیاستمدار: پس چه کنم؟
اقتصاددان: نرخ ارز را اصلاح کنید.
سیاستمدار: مخالفم. من میخواهم با اجرای برنامه مورد نظرم از گروهی از صنایع داخلی حمایت کنم.
اقتصاددان: شما نمیخواهید رقابت با صنایع خارجی را افزایش دهید، بلکه میخواهید منابع مالی را به سوی گروهی خاص از صنایع هدایت کنید که لزوما نمیتواند به نفع اقتصاد و رفاه عمومی باشد.
سیاستمدار: بله، همینطور است.
در گفتوگوی فرضی فوق، سیاستمدار و اقتصاددان، صادقانه در مورد شیوه انجام حمایت از صنایع داخلی بحث میکنند و در پایان با تحلیل کارآیی، سیاستمدار به هدف واقع خود اعتراف میکند و میبیند که راهحل درست چیست، اما پذیرش راهحل درست برای سیاست اقتصادی گامی دشوار است.
ارسال نظر