ورزش

نویسنده: جرالد اسکالی

مترجمان: محسن رنجبر، پریسا آقاکثیری

بخش نخست

همان طور که تمام خواننده‌های مطالب ورزشی می‌دانند، لیگ‌های ورزشی مهم کسب‌وکارهای بزرگی هستند. به همین خاطر علم اقتصاد درباره رفتار بازیکنان، تیم‌ها و لیگ‌ها در شرایط مختلف حرف‌های زیادی برای گفتن دارد؛ اما آیا می‌توان انتظار داشت که با استفاده از علم اقتصاد بتوان پیش‌بینی کرد که چه تیم‌هایی برنده و چه تیم‌هایی بازنده خواهند شد؟ پاسخ مثبت است. واضح است که مطلوبیت عملکرد یک تیم ورزشی حرفه‌ای به کیفیت بازیکنان آن بستگی دارد. از آنجا که تیم‌ها از طریق پیشنهاد دستمزدهای بالاتر به رقابت برای جذب بازیکان بهتر می‌پردازند، کیفیت هر تیم تا حدود زیادی به قدرت مالی آن بستگی دارد. تیم‌هایی که به لحاظ مالی قدرت بیشتری دارند، روی هم رفته تیم‌های بهتری خواهند بود. همچنین این تیم‌ها به طور متوسط در شهرهای بزرگ‌تر قرار دارند؛ زیرا در این گونه شهرها می‌توان درآمد بیشتری به دست آورد.

مثلا بیسبال را در نظر بگیرید: بازده حاصل از تعداد مشخصی برد در نیویورک، لس‌آنجلس یا شیکاگو سه برابر بازده همان نتایج در کانزاس سیتی، میلواکی یا پیتزبورگ است. به همین خاطر است که تیم‌های ورزشی حرفه‌ای در شهرهای پرجمعیت، ‌امتیازی بالاتر از ۵۰۰/۰ دارند، در حالی که امتیاز تیم‌های شهرهای کم‌جمعیت کمتر از این مقدار است.

برخی از تیم‌های دارای بازار کوچک مثل اوکلند یا مونترال از این قاعده که تیم‌های دارای قدرت مالی بیشتر تیم‌های بهتری هستند، مستثنا هستند. این تیم‌ها در دوره‌های زمانی خاصی بازیکنان باکیفیتی را در تیم‌های پایه‌ای (farm-team) خود تربیت می‌کنند. اتخاذ چنین رویکردی، در عین آنکه دستمزدها را نسبتا پایین نگه می‌دارد، می‌تواند تیم‌های نسبتا قدرتمندی را در یک بازار کوچک به وجود آورد.

البته این استثنا قاعده‌ را ثابت می‌کند. وقتی که این بازیکنان به بازیکن آزاد تبدیل می‌شوند یا دستمزدشان باید به میزان قابل ملاحظه‌ای افزایش پیدا کند غالبا تیم‌های دارای بازار بزرگ آنها می‌خرند.

به راحتی می‌توان درک کرد که چرا تیم‌های دارای بازار بزرگ در جذب بازیکنان آزاد موفق‌تر است. این بازیکنان ستاره‌ می‌توانند به تیمی بروند که پول بیشتری بدهد؛ اما همان گونه که در ادامه توضیح خواهم داد، زمانی که تیم‌ها «صاحب» قراردادهای بازیکنان هستند و بنابراین بازیکنان نمی‌توانند پیشنهادهای بالاتر را به طور آزادانه بپذیرند نیز این تفاوت میان تیم‌های شهرهای کوچک و بزرگ وجود دارد.

قانون لیگ در زمینه تقسیم پول کسب شده از فروش بلیت از اهمیت خاصی برای درآمد تیم‌ها و رقابت‌پذیری آنها برخوردار است. در بسکتبال و‌هاکی، تیم میزبان تمام این مبلغ را دریافت می‌کند و هیچ سهمی به تیم میهمان نمی‌رسد. سهم میزبان به میهمان در بیسبال ۸۵ به ۱۵ و در فوتبال۶۰ به ۴۰ است. در شرایطی که تیم میزبان سهم بیشتری از درآمد حاصل از فروش بلیت مسابقه را از آن خود می‌کند، تیم‌های شهرهای بزرگ بخش بزرگ‌تری از عواید حاصل از مزیت ذاتی خود را به دست می‌آورند. اگر تقسیم درآمد فوق به حالت تساوی نزدیک‌تر باشد، مزیت مالی حضور در یک بازار بزرگ‌تر، کمتر خواهد بود. تا حدودی به همین خاطر در لیگ ملی فوتبال آمریکایی (NFL) تیم‌ها از نظر وضعیت مالی تفاوت کمتری با هم دارند.

اما در تمام ورزش‌ها، سهم درآمدهای حاصل از انعقاد قرارداد با تلویزیون‌های ملی از کل درآمدها افزایش یافته است. این درآمدهای تلویزیونی به طور مساوی میان باشگاه‌ها تقسیم می‌شوند و در نتیجه تفاوت‌های مربوط به قدرت مالی تیم‌ها کاهش یافته و سلطه شهرهای بزرگ، اگرچه به طور کامل از میان نرفته، اما کمتر شده است.

لیگ‌های ورزشی بنا به طبیعت خاص خود، کارتل‌هایی هستند که سایرین را از رقابت خارج نگه می‌دارند. نمی‌توان یک تیم بیسبال به راه‌انداخت و امیدوار به بازی با یانکی‌ها بود، مگر آنکه بتوان از لیگ (کارتل) بیسبال مجوز‌گرفت. قوانین ضدتراست مانع از تشکیل کارتل می‌شوند؛ اما ورزش حرفه‌ای تنها کسب‌وکار خصوصی در آمریکا است که تا حدود زیادی از این قوانین معاف است.

در واقع از زمان تصمیم دادگاهی در سال ۱۹۹۲ (پرونده باشگاه بیسبال فدرال بالتیمور در مقابل لیگ ملی و دیگران) بیسبال به کلی از این قوانین معاف شده است. هیچ ورزش دیگری از چنین معافیت همه‌جانبه‌ای در برابر قانون ضدتراست برخوردار نیست؛ اما تمام تیم‌های ورزشی حرفه‌ای در موارد مربوط به قوانین کار و پخش تلویزیونی از معافیت‌های قابل ملاحظه‌ای برخوردارند.

همه لیگ‌ها به توافقاتی که انتخاب، شرایط قراردادی و توزیع بازیکنان میان تیم‌ها را کنترل می‌کنند رسیده‌اند؛ توافقاتی که بیشتر شبیه تبانی هستند. این توافق‌ها روی هم رفته درجه‌ای از قدرت انحصار در خرید (قدرت انحصاری در حق خرید یک محصول که در این مورد خدمات بازیکنان است) را به مالکان باشگاه‌ها می‌دهند. مالکان از این قدرت استفاده می‌کنند و مبلغی کمتر از سهم فزاینده بازیکنان در ایجاد درآمد را به آنها می‌پردازند.

ورود ورزشکاران به اغلب ورزش‌های تیمی حرفه‌ای از طریق یک فرآیند تنظیم قرارداد صورت می‌گیرد. ویژگی‌ مشترک این قراردادها آن است که حق مذاکره با هر یک از بازیکنان احتمالی را به طور انحصاری به یک تیم خاص می‌دهند.

ورزشکار پس از انعقاد قرارداد اولیه با یک تیم تنها با آن تیم مذاکره می‌کند و سایر تیم‌ها نمی‌توانند دستمزدهای بالاتری را به او پیشنهاد داده و او را جذب کنند. در برخی موارد، پرداخت‌های یک‌جایی که در صورت بسته شدن قرارداد به بازیکن داده می‌شود(signing bonuses)، بسیار بالا هستند. این قبیل موارد نسبتا نادر هستند و به کیفیت بازیکن و ساختار بازار نیروی کار ورزش بستگی دارند.

در بیسبال که بازیکنان قراردادی معمولا به لیگ‌های کم‌اهمیت‌تر و کوچک‌تر از لیگ بزرگسالان تعلق دارند، به طور متوسط با یک آینده شغلی طولانی مواجهند، به یک سقف دستمزدی خاص محدود نیستند و دستمزد خود را در طول مدت قرارداد (که می‌تواند چند سال به طول انجامد) دریافت می‌کنند، به ندرت شاهد مبالغ قابل‌توجه بابت امضای قرارداد با افراد آماتور هستیم.

در فوتبال آمریکایی که بازیکنان با سقف دستمزد مواجهند، آینده حرفه‌ای کوتاهی دارند (به طور متوسط، کمتر از سه سال) و در صورت مصدومیت بازیکن در طول فصل دستمزد او تضمین نخواهد شد، مبالغ مربوط به امضای قرارداد با بازیکنان اثرگذار می‌توانند بسیار زیاد باشند. قوانین موثر در انعقاد قرارداد با بازیکنان آماتور طی چندین سال تا حدودی تضعیف شده‌اند؛ اما پیشنهاد رقابتی قیمت برای جذب بازیکنان تازه‌کار همچنان ممنوع است. زمانی که بازیکنان با یک تیم قرارداد اولیه را می‌بندند، باید یک قرارداد یکسان را امضا کنند که به آنها اجازه می‌دهد خدمات خود را تنها به تیمی که دارای قرارداد با آنها است، بفروشند.

اگرچه قراردادهای بازیکنان در ورزش‌های مختلف با یکدیگر فرق دارند، اما تمام آنها حاوی نوعی ممانعت‌های اساسی از رفتن بازیکن‌ها به سایر تیم‌ها هستند؛ به این معنا که مالکان باشگاه‌ها در «معامله» (فروش) بازیکن‌ها با سایر تیم‌ها آزادند؛ اما بازیکنان برای پیشنهاد خدمات خود به تیم‌های رقیب کاملا آزاد نیستند.

مالکان باشگاه‌ها مدعی‌اند که اعمال محدودیت بر جابه‌جایی بازیکنان برای حفظ تعادل رقابتی و ممانعت از خرید همه بازیکنان پراستعداد توسط باشگاه‌های دارای قدرت مالی زیاد (نظیر باشگاه قدیمی یانکی‌ها) و تسلط کامل آنها بر بازار ضروری است. به گفته این افراد، اگر چنین اتفاقی روی دهد، ورزش برای طرفداران آنها خسته‌کننده‌تر خواهد شد و همه آسیب خواهند دید. اقتصاددانان همواره نسبت به انگیزه‌های صاحبان باشگاه‌ها و شواهد مربوط به آنها مشکوک بوده‌اند.

هیچ گاه اختلافی بر سر این نکته که ستاره‌ها به تیم‌های شهرهای بزرگ می‌پیوندند، وجود نداشته است، اما اقتصاددانان معتقدند که این امر فارغ از این که لیگ‌ها مانع جابه‌جایی آنها به اراده خودشان شوند یا خیر، روی خواهد داد.

در صورتی که بازیکنان در جابه‌جایی میان تیم‌ها آزاد بودند، آن گاه با این فرض که مکان بازی برای آنها اهمیتی نداشت، برای تیمی بازی می‌کردند که بیشترین دستمزد را به آنها پرداخت می‌کرد. تیمی که بیشترین پرداخت را انجام دهد، تیمی است که بیشترین افزایش را در درآمد خود در نتیجه عملکرد این بازیکن‌ها انتظار می‌کشد.

از آن جا که افزایش تعداد بردهای تیم درآمد بیشتری را در نیویورک در قیاس با کانزاس‌سیتی به همراه خواهد داشت، بهترین بازیکنان به جای کانزاس‌سیتی روانه نیویورک می‌شوند.

این نکته که توسط افرادی بیان می‌شود که مدافع اعمال محدودیت‌ بر جابه‌جایی بازیکن‌ها هستند، صحیح است؛ اما ایجاد محدودیت در توانایی بازیکن‌ها جهت جابه جایی بین تیم‌ها، نباید هیچ اثری بر این که نهایتا در چه تیمی مشغول به بازی می‌شوند، داشته باشد. آیا اگر بازیکنان در رفتن به تیم‌های دیگر آزاد نباشند، تیمی در یک شهر کوچک که قرارداد اولیه با یک ستاره را امضا کرده است، او را حفظ خواهد کرد؟ تیمی که قرارداد این بازیکن را در اختیار خود دارد، از او انتظار دارد که مثلا یک‌میلیون‌دلار را به درآمدهای باشگاه اضافه کند. همین بازیکن می‌تواند در یک شهر بزرگ سه‌میلیون‌دلار درآمد به همراه بیاورد. از آن جا که بازیکن مورد بحث در هر یک از دو حالت فوق از ارزش بیشتری برای تیم شهر بزرگ برخوردار است (و این تیم مبلغ بیشتری را به او پرداخت خواهد کرد)، تیم شهر کوچک از این گزینه برخوردار خواهد بود که قرارداد بازیکن مورد بحث را به تیم شهر بزرگ فروخته و از این طریق پول بیشتری را در مقایسه با حفظ او به دست آورد.

لذا چه محدودیتی بر جابه‌جایی بازیکن‌ها به اختیار خود آنها اعمال شود و چه خیر بازیکنان نهایتا به واسطه درآمدی که می‌توانند ایجاد کنند تقسیم خواهند شد.

شواهد موجود موید این نتیجه هستند. از زمان ظهور پدیده بازیکن آزاد که جابه‌جایی بازیکنان را برایشان آسان‌تر کرد، جابه‌جایی‌ آنها تقریبا به همان اندازه سابق بوده است؛ لذا‌گرچه اعمال محدودیت بر جابه‌جایی آزادانه بازیکن‌ها تاثیری بر توزیع توانایی بازیکن‌ها در لیگ ندارد، اما تقسیم درآمد بین آنها و مالکان باشگاه‌ها را به نحو چشمگیری تحت تاثیر قرار می‌دهد.

در صورت وجود پدیده بازیکن آزاد، ورزشکارها سهم خود در افزایش درآمد را دریافت می‌کنند، در حالی که در صورت وجود محدودیت‌‌های لیگ بر انتقال بازیکن‌ها به انتخاب خود آنها، مالکان باشگاه‌ها سهم بیشتری از این درآمدها را از آن خود می‌کنند.

افزایش چشمگیر دستمزد بازیکن‌ها از اواسط دهه ۱۹۷۰ به این سو به ویژه در بیسبال و بسکتبال، عمدتا نتیجه حذف محدودیت‌هایی بود که بر جابه‌جایی آزادانه بازیکن‌ها اعمال می‌گردید.

امروزه مهم‌ترین مساله ضدتراست در ورزش به شکل‌گیری لیگ‌های جدید ارتباط دارد. شرایط تبانی‌آمیز در تقسیم حقوق پخش تلویزیونی میان لیگ‌های فعلی و شبکه‌های تلویزیونی، مانع بزرگی را در مسیر ایجاد لیگ‌های جدید پدید می‌آورد.

مشخصا تولید برنامه در رابطه با راگبی بسیار پرارزش است، زیرا مسابقات این ورزش تماشاچیان زیادی را به خود جذب می‌کنند. زیاد بودن مخاطب به معنای بالا رفتن درآمدهای حاصل از تبلیغات و لذا افزایش درآمد NFL از محل فروش حق پخش به شبکه‌های تلویزیونی است.