نیما سنندجی و رابرت گیدهاگ

مترجم: جعفر خیرخواهان

احیانا بهترین حالت برای امتحان ‌کردن سوسیالیسم، داشتن ملتی همگون و کوچک با نرخ جرم و استرس اجتماعی بسیار پایین است و حتی در این حالت هم مشکلات بسیاری به وجود می‌آید. پیاده‌ کردن سوسیالیسم در ملت‌های بزرگ چندقومیتی، فاجعه به بار می‌آورد. زمانی یک اقتصاددان از میلتون فریدمن درباره سطح زندگی بالای سوئدی‌ها پرسیده بود و گویا وی این‌طور پاسخ داد: «بله سوئدی‌هایی که در آمریکا زندگی می‌کنند نیز زندگی به مراتب بهتری دارند.»

کارشناسان و تحلیل‌گران آمریکایی، کشور سوئد را اغلب یک نوع آرمان‌شهر معرفی می‌کنند که باید از آن تقلید کرد؛ اما همان‌طور که اغلب هنگام مواجهه با آرمان‌شهرها رایج است، پیچیدگی‌های تاریخ، فرهنگ و سیاست در این میان غالبا نادیده گرفته می‌شود.

سوئدی‌ها را نمی‌توان موش‌های آزمایشگاهی در آزمایش‌های رو به پیشرفت مهندسی اجتماعی تصور کرد؛ زیرا آنها مردمانی منحصربه‌فرد با تاریخی طولانی هستند. بنابراین باید فرض بی‌پایه و اساسی که عملکرد خوب سوئد (امید به زندگی طولانی، برابری اجتماعی) به علت سیاست‌های خاص اسکاندیناوی (دولت رفاه) بوده است را زیر سوال ببریم.

از اینها گذشته، سوئدی‌ها حتی قبل از ایجاد دولت رفاه که مشخصه آن گرفتن مالیات‌های بالا است، دارای توزیع درآمد متعادل، فقر پایین و عمر طولانی بودند، همان پدیده‌هایی که امروز گفته می‌شود، در نتیجه سیاست‌های رفاهی با مالیات بالا بوده است. سوئدی‌ها در ۱۹۵۰، قبل از دولت رفاه و مالیات‌های سنگین، ۶/۲ سال بیشتر از آمریکایی‌ها عمر می‌کردند. تفاوت سن در امروز ۷/۲ سال است.

یک دیدگاه معقول و منطقی که چرا سوئدی‌ها در بسیاری سنجه‌های اجتماعی عملکرد خوبی دارند بر مبانی تاریخی و جامعه‌شناسی استوار است. سوئدی‌ها صدها سال است که از نهادهای سالم طبقات پایین از قبیل اخلاق کاری قوی و سطح بالای اعتماد و همکاری منتفع شده‌اند.

سوئدی‌ها هنگامی که از اقیانوس اطلس گذشتند و به کشور به اصطلاح پست‌تر «گاوچران‌ها» قدم گذاشتند این پدیده‌های فرهنگی را از دست ندادند. برعکس این ویژگی‌ها ظاهرا در آمریکا کاملا شکوفا شد. ۴/۴ میلیون آمریکایی با ریشه‌های سوئدی، بسیار ثروتمندتر از یک آمریکایی معمولی هستند. اگر آمریکایی‌های دارای اجداد سوئدی کشور مستقلی تشکیل دهند، تولید ناخالص داخلی سرانه آنها ۵۶ هزار دلار خواهد شد که ۱۰ هزار دلار بیشتر از درآمد یک آمریکایی معمولی است.

اما کشور سوئد در چند دهه گذشته، برعکس اینها عملکرد اقتصادی خیلی خوبی نداشته است. در ۱۹۶۰ سهم مالیات در تولید ناخالص داخلی سوئد، ۳۰ درصد بود که تقریبا برابر با جایگاه امروز آمریکا است. با افزایش مالیات‌ستانی در سوئد، رشد اقتصادی کاهش یافت و سوئد از چهارمین کشور ثروتمند جهان در ۱۹۷۰ به ردیف دوازدهم در سال ۲۰۰۸ سقوط کرد. اکنون تولید ناخالص داخلی سرانه سوئد ۳۶ هزار دلار است که کاملا کمتر از ۴۵۰۰۰ دلار در آمریکا بوده و حتی بسیار کمتر از رقم ۵۷ هزار دلار دریافتی سوئدی‌ها در آمریکا است.

یک اقتصاددان اسکاندیناوی زمانی به میلتون فریدمن گفت: «در اسکاندیناوی هیچ فقری دیده نمی‌شود.» میلتون فریدمن پاسخ داد، «این جالب است، چون در آمریکا در میان اسکاندیناوی‌های ما نیز هیچ فقری دیده نمی‌شود.» حقیقتا نرخ فقر در بین آمریکایی‌هایی که اجداد سوئدی دارند فقط ۷/۶ درصد است که نصف میانگین در کل آمریکا است. دو اقتصاددان به نام جراندا نوتن و کریس دنوبورگ، نرخ فقر در سوئد را با استفاده از آستانه فقر آمریکا محاسبه کردند و به همین رقم ۷/۶ درصد رسیدند.

به این ترتیب نتیجه می‌گیریم آنچه سوئد را یک مورد موفقیت منحصربه‌فرد می‌سازد، آن‌طور که معمولا تصور می‌شود دولت رفاه این کشور نیست، بلکه ویژگی‌های شخصی سوئدی‌ها است. پس وجود دولت رفاه با مالیات‌ستانی سنگین نبوده است که باعث قدرتمندی اجتماعی سوئد شده است، بلکه برعکس موجودی سرمایه اجتماعی دیرپای این کشور بوده است که امکان تشکیل دولت رفاه و مالیات‌های بالا را داده است. سابقه سرمایه اجتماعی در سوئد به مدت‌ها قبل از دولت رفاه برمی‌گردد، زمانی که سخت‌کوشی پاداش اجتماعی داشت و فرهنگ قوی اخلاق کاری پروتستان گسترش یافت.

اما با رشد سریع مالیات‌ها در سوئد که به نصف تولید اقتصاد می‌رسد این سرمایه اجتماعی در حال فرسوده شدن است. در دهه ۱۹۹۰ سوئدی‌هایی که از قرار معلوم کاملا سالم هستند، مریض‌ترین کشور در جهان ثروتمند، برحسب میزان مرخصی استعلاجی شناخته شدند. به علاوه، نیم میلیون از جمعیت در سن کار (در مقایسه با کل نیروی کار چهار میلیونی)، نام خود را در فهرست «بازنشستگی زودهنگام» مرتبط با سلامت جای دادند.

جان ادلینگ اقتصاددان اتحادیه کارگری محاسبه کرد که در سال ۲۰۰۴ یک پنجم سوئدی‌های در سن کار از حمایت‌های عمومی بیکاری شامل مرخصی به خاطر بیماری برخوردار بودند، در زمانی که رشد اقتصادی قوی بود.

گرفتن مالیات‌های سنگین در سوئد منافع طبقه متوسط را نیز تهدید می‌کند. انجمن مالیات‌دهندگان سوئد، در بررسی اخیر خود متوجه شد، تشکیل ثروت در بین طبقات متوسط اندک بوده و همبستگی بین درآمد و ثروت سوئدی‌ها پایینی است.

سوئدی‌ها به جای تشکیل سرمایه، خود را بدهکار کرده‌اند: در واقع میزان بدهی ۲۷ درصد خانوارهای سوئدی بیش از میزان ثروت‌شان است، در مقایسه با آمریکا که بین ۱۶ و ۱۹ درصد است. با توجه به مالیات‌های بالا در سوئد، جلوی تشکیل سرمایه طبقه متوسط گرفته شده است، و عجیب اینکه مالیات‌های سنگین در سوئد، توزیع ثروت را نابرابرتر از آمریکا کرده است. ضریب جینی مالکیت ثروت در سوئد تقریبا ۹/۰ است، در حالی که در آمریکا ۸/۰ است.

خلاصه کلام اینکه شاید هنوز جای تحسین از سوئد وجود داشته باشد؛ اما وقتی به سیاست‌های اقتصادی و تقلید از نهادهای سوئد می‌رسیم، شاید که بهتر باشد آمریکایی‌ها از سوئدی‌های آمریکایی و نه سوئدی‌های ساکن سوئد الهام بگیرند.