دایرهالمعارف اقتصاد
نوآوری
مترجمان: محمدصادق الحسینی، پریسا آقاکثیری
بخش اول
«نوآوری» (innovation) را این گونه معنی کردهاند: خلاقیت؛ تازگی؛ فرآیند طرحریزی یک ایده یا شیء جدید یا بهبود ایده یا شیء موجود. اگر چه این واژه در فرهنگ مردم آمریکا از مفهوم ضمنی مثبتی برخوردار است، اما نوآوری مثل تمام فعالیتهای انسان، به همراه فوایدی که به همراه دارد، هزینههایی را نیز به بار میآورد.
مترجمان: محمدصادق الحسینی، پریسا آقاکثیری
بخش اول
«نوآوری» (innovation) را این گونه معنی کردهاند: خلاقیت؛ تازگی؛ فرآیند طرحریزی یک ایده یا شیء جدید یا بهبود ایده یا شیء موجود. اگر چه این واژه در فرهنگ مردم آمریکا از مفهوم ضمنی مثبتی برخوردار است، اما نوآوری مثل تمام فعالیتهای انسان، به همراه فوایدی که به همراه دارد، هزینههایی را نیز به بار میآورد.
این هزینهها و فواید، اقتصاددانان، فیلسوفان سیاسی و هنرمندان را برای قرنهای متمادی به خود مشغول کردهاند.
ویژگیها و آثار نوآوری میتواند افکار جدید را به واقعیت تبدیل کرده و ثروت و قدرت به وجود آورد. مثلا کسی که راه درمان یک بیماری را کشف میکند، این قدرت را دارد که آن را نزد خود نگه دارد، به دیگران منتقل کند یا به فروش برساند. نوآوریها همچنین میتوانند وضع موجود را بر هم بزنند؛ مثلا زمانی که اتومبیل اختراع شد، نیاز به اسب به عنوان وسیلهای برای حمل و نقل از میان رفت. جوزف شومپیتر اصطلاح «تخریب خلاق» (CREATIVE DESTRUCTION) را برای توصیف فرآیندی که طی آن نوآوری به تکامل اقتصاد بازار آزاد میانجامد، به کار برد.تخریب خلاق زمانی روی میدهد که نوآوریها سبب شوند ترتیباتی که برای مدت طولانی برقرار بودهاند، منسوخ و منابع برای استفادههای دیگر آزاد شوند. این امر به افزایش کارآیی اقتصادی منجر میشود. به عنوان نمونه وقتی مدیر یک بنگاه دستگاه جدیدی را که جانشین نیروی کار میشود نصب میکند، کارگرانی که شغل خود را از دست دادهاند، آزاد شده و میتوانند در یک بنگاه دیگر به کار مشغول شوند که این امر به افزایش بهرهوری منجر میشود. در واقع در بسیاری از موارد، با بهکارگیری ماشینآلات جدید، تعداد مشاغل موجود عملا افزایش پیدا
میکند.
هنری هازلیت (Henry Hazlitt) به دستگاههای پنبهریسی که در دهه 1760 میلادی در انگلستان به کار گرفته شدند، اشاره میکند. در آن زمان، صنعت نساجی انگلستان نزدیک به 7900کارگر را در استخدام خود داشت و بسیاری از این افراد که نگران گذران زندگی خود بودند، با بهکارگیری ماشینآلات جدید مخالفت میکردند. اما در انگلستان سال 1787، 320هزار کارگر در این صنعت مشغول به کار بودند، اگرچه استفاده از دستگاههای جدید باعث میشد که مشکلات موقتی برای برخی از کارگران به وجود آید، اما این دستگاهها با کاهش هزینه تولید، کل ثروت جامعه را افزایش دادند. جالب آنکه حتی امروزه هم نگرانیهای مربوط به تکنولوژی و از دست رفتن مشاغل در صنعت نساجی همچنان ادامه دارند. در گزارشی به این نکته اشاره شده که بهکارگیری ماشینآلات جدید در کارگاههای نساجی آمریکا در فاصله سالهای 1972 تا 1992 با بیش از 30درصد کاهش در تعداد مشاغل این صنعت همراه بود. با این وجود، ایجاد مشاغل جدید این کاهش را جبران کرد. نویسندههای گزارش فوق به این نتیجه رسیدند که «ورود به این صنایع و نرخ خلق شغل بالا است و پویاییهای بهرهوری حاکی از آن است که کارخانههایی که
توانستهاند به حضور خود در بازار ادامه دهند، همگی بنگاههایی قدرتمند بودهاند، در حالی که بنگاههایی که از بازار خارج شدهاند، آنهایی بودهاند که بهرهوری کمتری داشتهاند.»
به زعم شومپیتر، فرآیند تغییر تکنولوژیکی در بازار آزاد از سه بخش تشکیل میشود: ابداع (خطور کردن یک ایده یا فرآیند جدید به ذهن)، نوآوری (فراهم کردن ملزومات اقتصادی لازم برای پیادهسازی یک ابداع) و انتشار (که در آن افرادی که این کشف جدید را مشاهده میکنند، آن را اتخاذ کرده یا از آن تقلید میکنند). این مراحل را میتوان در تاریخ چندین نوآوری مشهور مشاهده کرد. دستگاه فتوکپی زیراکس را چستر کارلسون اختراع کرد. وی یک وکیل حق ثبت بود که نسخهبرداری از اسناد قانونی او را به ستوه آورده بود.( کارلسون به همراه دوست فیزیکدان خود پس از چند سال کار خستهکننده سرانجام توانست یک عبارت را در ۲۲ اکتبر ۱۹۳۸ کپی کند. اما صنایع و دولت علاقهای به توسعه بیشتر این اختراع نداشتند. بالاخره در سال ۱۹۴۴ شرکت غیرانتفاعی باتل که خود را وقف کمک به سرمایهگذارها کرده بود، به این اختراع علاقه نشان داد. این شرکت به همراه شرکتهالوید (که بعدها به زیراکس تغییر نام داد)، در توسعه این ابداع سرمایهگذاری کرد.هالوید در ۲۲ اکتبر ۱۹۴۸ ساخت موفقیتآمیز یک دستگاه فتوکپی را اعلام کرد، اما اولین نمونه تجاری این دستگاه پیش از سال ۱۹۵۰ به فروش نرفت. پس
از آنکه ۱۶میلیون دلار دیگر به سرمایهگذاری در توسعه این ایده اختصاص داده شد، دستگاه زیراکس ۹۱۵ به اولین دستگاه کپی تبدیل شد که با فشار یک دکمه و با کاغذ معمولی کار میکرد. این اختراع که به موفقیت بزرگی دست یافته بود، ۱۵۰میلیون دلار را برای کارلسون به ارمغان آورد. در سالهای بعد، شرکتهای رقیب فروش دستگاه کپی را آغاز کردند و برای اختراعات دیگری مثل دستگاه فکس نیز از تکنولوژی آن بهره گرفتند.
شومپیتر تحلیل خود را در رابطه با نوآوری، به جنبه اقتصادی آن محدود کرد، اما فردریش هایک ادعا کرد که همین فرآیند در سطح رسوم اجتماعی و فلسفه سیاسی نیز روی میدهد. هایک و اندیشمند معاصر وی، کارل پوپر، نظریه سیاسی «جامعهباز» (open society)را شکل دادند که در آن بر اهمیت نوآوری در اکتشاف و آزمایش ارزشهای اجتماعی تاکید میشود.
به بیان هایک، «وجود افراد و گروههایی که به طور همزمان به مطالعه قواعدی میپردازند که تا حدودی با یکدیگر متفاوتند، فرصتی را برای انتخاب قواعد کارآمدتر فراهم میآورد.» با این وجود فرآیند فوق مزاحمتهایی نیز به همراه دارد.
دلایل مخالفت با نوآوری
مزاحمت و اختلالی که نوآوری به وجود میآورد، باعث شده که افراد بسیاری صراحتا با آن مخالفت کرده یا بخواهند آن را کنترل کنند. دلایل مخالفت با نوآوری، از ملاحظات عملی مبنی بر آن که ممکن است عواقب پیشبینی نشده نوآوریهای امتحان نشده فاجعه به بار آورند (مثل وقتی که یک داروی جدید، عوارض جانبی پیشبینی نشدهای را به بار میآورد) گرفته تا منافع افرادی که از وضع موجود سود میبرند (مثل وقتی که استودیوهای فیلمسازی سعی کردند از رشد دستگاههای ویدئوی خانگی که فکر میکردند سودآوری آنها را به خطر میاندازد جلوگیری کنند) را در بر میگیرد. به همین نحو، حکومتهای دیکتاتوری برای این که اقتدار دیکتاتور از بین نرود، انتخابات و تظاهرات را ممنوع میکنند. ملاحظات نظری مبنی بر آنکه تغییر روند امور، قواعد اخلاقی و اجتماعی را نیز در هم خواهند ریخت، میتوانند باعث شوند که نوآوری تحت نظارت قرار بگیرد. مثلا لئون کاس معتقد است که نوآوری در علوم پزشکی، ارزشهای اجتماعی و اخلاقی مهمی مثل احترام به طبیعت را نابود خواهد کرد.
افلاطون در کتاب جمهوری خود بیان کرد که مقامات حاکم در جامعه آرمانی «مراقب نوآوری در موسیقی و ورزش که بر خلاف نظم تثبیت شده باشد، خواهند بود و به بهترین وجه با آنها مقابله خواهند کرد. زیرا تغییر در سبکهای موسیقی همواره آداب سیاسی و اجتماعی را به هم خواهد ریخت». محرک مخالفان نوآوری میل به حفظ نظم پایدار اجتماعی است. اغلب آنها معتقدند که هدف نهایی جامعه سیاسی، ثبات و ماندگاری است.
نوآوری در تکنولوژی بهاندازه نوآوری در آداب و قواعد اجتماعی، نظمهای تثبیت شده را به هم میریزد، زیرا تکنولوژی و آداب اجتماعی غالبا به هم تنیدهاند. مواجهه بومیان و اهالی آمریکا در قرن نوزده با قدرت بخار، سلاحهای گرم و الکل رسوم باستانی و قدیمی آنها را به شدت تحت تاثیر قرار داد و به هم ریخت. بهکارگیری تکنولوژی در محل کار، غالبا یکی از هدفهای انتقادات علیه نوآوری بوده است.
ابزارهای خانگی که مقدار کاری را که زنها به طور معمول در خانه انجام میدادند کاهش دادند، باعث شدند که زنان بتوانند خانه را ترک کرده و در رقابت با مردان به جزئی از نیروی کار بدل شوند. یکی از نتایج این امر تصویب قانونی بود که زنان را از انجام برخی مشاغل خاص بر حذر میداشت. هدف این سیاست ظاهرا حمایت از زنان بود، اما همان طور که رییس اتحادیه بینالمللی تولیدکنندگان سیگار در 1879 اذعان کرد، «نمیتوان زنان را از تجارت خارج کرد، اما میتوان سهم روزانه آنها از نیروی کار را از طریق قوانین کارخانه محدود ساخت».
دلایل مطرح شده در دفاع از نوآوری
مدافعان نوآوری که ویرجینیا پوسترل آنها را «پویایی گرا» (dynamist)مینامد، معتقدند که نوآوری برای حل مشکلاتی که هزینههای اجتماعی و شخصی قابلملاحظهای به بار میآورند، لازم است. مثلا انسانها در بخش عمدهای از تاریخ ثبت شده خود با بیماری و گرسنگی زندگی کردهاند، اما پیشرفتهای تکنولوژیکی باعث درمان بسیاری از این بیماریها شدهاند و تولید غذا را بهبود بخشیدهاند؛ همه این موارد پیامدهای منفعتآوری را برای افراد بیشماری به همراه داشته است. حتی اگر چه بهکارگیری تکنولوژیهایی که نیاز به نیروی کار را کمتر میکردند، در ابتدا با از بین بردن شغل کارگرانی که به انجام کارهای یدی میپرداختند، باعث بروز آشفتگی شد، اما در این فرآیند نقشی اساسی داشت.
علاوه بر آن برخی از مدافعان نوآوری به این نکته اشاره میکنند که مقداری از آنچه مخالفان به عنوان «هزینه» در نظر میگیرند، در واقع منفعت و فایده است. به عنوان مثال سیپیاسنو در کتاب «دو فرهنگ» خود استدلال میکند که مخالفان نوآوری از مشکلات گروههای محروم غفلت میکنند یا حتی آنها را با دیدی رمانتیک، مطلوب جلوه میدهند. پوسترل دیدگاههای لئون کاس درباره علم پزشکی را بر این مبنا مورد نقد قرار میدهد و خاطرنشان میسازد که این ادعا که رنج و درد و بیماری را به عنوان بخشی ضروری از تجربه انسانی، که باید حفظ شود، در نظر بگیریم به لحاظ اخلاقی غلط است.
در مقابل مدافعان نوآوری، اغلب، برهم زدن نظمهای اجتماعی را که به نظر آنها ناعادلانه است، نافع میدانند. مثلا ویکتور هوگو در گوژپشت نتردام، اهمیت انتشار مطبوعات در از بین بردن نظم ناعادلانه اجتماعی قرون وسطی را به تصویر میکشد.
پویاییگراها به هم ریختگی اقتصادی حاصل از نوآوری را همانند آشفتگی اجتماعی ناشی از آن، منفعتی برای مصرفکنندگان و گامی مهم در دستیابی به کارآیی اقتصادی میدانند. خلاصه آن که دینامیکگراها بر اساس ملاحظه انسانی خود برای بقا و شکوفایی انسانها به دفاع از نوآوری میپردازند.
ارسال نظر