جیمز همیلتون

مترجم: مصطفی جعفری

سامنر در ارتباط با عوامل بروز بحران بر این نکته تاکید می‌کند که تبهکاران مقادیر زیادی از پول خود را از دست دادند. این گفته درباره بعضی از آنها درست است، اما سایر آنها هرچند مقادیر زیادی از پول های دیگران را از کف دادند، اما به لحاظ شخصی خوب درخشیدند. این ویژگی آخر، نشان‌دهنده مشکلات عمیقی در ارتباط با انگیزه‌ها است که می‌بایست اصلاح شوند. اگر بخواهیم وارد جزئیات این مقاله شویم، اندکی از نظریه اصلی و جالبی که سامنر توجه ما را به آن جلب می‌کند، جدا می‌افتیم. من یقین دارم چنانچه این مسائل را با ژرفای بیشتری مورد کنکاش قرار می‌دادیم، حوزه‌های مورد توافق زیادی را می‌یافتیم و البته متوجه برخی عدم‌توافق‌ها نیز می‌شدیم، اما در این تبادل‌نظر تنها این باور خود را بازگو می‌کنم که مشکلاتی که در بازارهای مالی وجود داشتند،‌ تنها یکی از عوامل کلیدی گرفتاری‌های کنونی‌ ما هستند.

این مشکلات به عنوان ناکامی در سیاست‌های پولی، به خوبی و بدان‌گونه که به طور متعارف درک می‌شود، شرح داده نشده‌اند، به این معنا که مشکلات عمدتا از انتخاب مقادیر نادرست برای نرخ‌های بهره، تورم یا عرضه پول در رویدادهای منتهی به سپتامبر ۲۰۰۸ ناشی نشدند.

در واقع مساله اصلی که باید مورد کندوکاو قرار گیرد، این است که فدرال رزرو از سپتامبر ۲۰۰۸ به این سو چه کارهایی را می‌توانسته است به نحوی متفاوت انجام دهد و در انجام آنها اهمال نموده است.

من این اظهار عقیده را مبنی بر آنکه نرخ رشد اسمی GDP در سه ماه آخر سال ۲۰۰۸ بیانگر اندازه‌ای است که اگر فدرال رزرو، تنها از سیاست‌های درست پیروی می‌کرد یا در محیط نهادی درستی عمل می‌نمود، می‌توانست فارغ از رقمی که در سپتامبر این سال طلب ‌کرد، برگزیند، به چالش می‌کشم.

همچنین مطالب دیگری را در ارتباط با ایده‌ هدف‌گیری آتی‌های GDP که سامنر پیشنهاد نمود، مطالعه کرده‌ام، اما اقرار می‌کنم همچنان به همان اندازه قبل راجع به اینکه این امر قرار است دقیقا چگونه عمل کند، سردرگم هستم. شاید این سردرگمی بنیانی من ناشی از این نکته باشد که فکر می‌کنم مشارکت خصوصی در بازارهای آتی‌ها عاملی تعیین‌کننده و اثرگذار بر قیمت‌ تعادلی قرارداد است، در حالی که سامنر به وضوح معتقد است که مقدار این گونه قراردادها، خود، ‌کمیتی مرتبط است که امکان دارد فدرال رزرو پاسخی کمی به آن نشان دهد. با وجود بورس‌بازها و معامله‌گرهای ریسک خنثایی که به یک میزان اطلاعات دارند، تقاضای نامحدودی برای یک سوی قرارداد در هر قیمتی، به جز آنچه با نرخ رشد انتظاری GDP تطابق دارد، وجود خواهد داشت و هیچ تقاضایی در قیمت تعادلی به وجود نخواهد آمد.

می‌توان با باورهای نامتجانس،‌ ریسک‌گریزی و محدودیت‌های نقدینگی، مدل‌های پیچیده‌تری را ساخت که دلالت‌های خاصی را در ارتباط با مقادیر قراردادهای حالت تعادلی به همراه داشته باشند، اما من بسیار تردید دارم که بتوان بحث مقتضی را درباره میزان مواضع اتخاذ شده در قبال یک موقعیت اقتصادی هدف‌گذاری شده انجام داد.

تکرار می‌کنم که مساله اساسی این است که آیا فدرال رزرو، از طریق هر سازوکاری از توانایی کنترل حجم نهایی قراردادها یا به بیان دیگر، از توانایی کنترل مقدار GDP اسمی برخوردار است یا خیر. تا اینجا که این گونه نیست. نمی‌دانم چنین طرحی چگونه می‌تواند عمل نماید. بگذارید سعی کنم این نکته را با بردن بحث به منتهی‌الیه منطقی خود روشن سازم.

فرض کنید واقعا به این نتیجه برسیم که از مدار گردش مریخ به دور خورشید راضی نیستیم و توصیه می‌کنیم که فدرال رزرو باید مسوولیت رفع این مشکل را به عهده گیرد. سپس یک قرارداد آتی تنظیم می‌کنیم و به مشارکت‌کننده‌ها در بازار اجازه می‌دهیم راجع به این که مریخ یک سال دیگر در کجا قرار خواهد داشت، شرط‌بندی کنند. همچنین پیشنهاد می‌کنیم که فدرال رزرو می‌بایست فعالیت‌های بازار آزاد را بر پایه طرحی مرتبط با قیمت یا مقدار این قبیل شرط‌بندی‌ها انجام دهد. آیا اگر در طراحی این برنامه به اندازه کافی تیزهوشانه عمل کنیم، مسیر حرکتی مریخ در امتداد مسیر ترجیحی ما خواهد بود؟

قبول دارم که این مثالی جدی نیست؛ چراکه می‌دانیم فدرال رزرو در واقعیت هیچ کنترلی بر مدار مریخ ندارد، اما به نظر می‌رسد که این نهاد می‌تواند در ارتباط با نرخ رشد GDP اسمی کاری انجام دهد. این هم درست است که انتظارات، در تاثیری که فدرال رزرو بر تولید ناخالص داخلی اسمی به جا می‌گذارد نقش دارند، اما از دید من این نکته نیز که اتفاقات زیادی در ارتباط با GDP روی می‌دهند که خارج از کنترل فدرال رزرو هستند، به همان میزان عیان است. گذشته از تمام این مسائل، کدام رقم است که فدرال رزرو قطعا اظهار کند که می‌تواند آن را کنترل نماید، رقمی از پیش برآورد شده، رقم برآورد ‌شده مورد بازبینی یا حقیقتی افلاطونی که بهترین معیارهای ما تنها می‌توانند صورتی ناقص از آن را منعکس کنند؟

من با این مساله موافقم که گام‌های برداشته‌شده از سوی فدرال رزرو در سپتامبر ۲۰۰۸ می‌توانسته‌اند مسیر GDP اسمی را در سه ماهه آخر این سال تحت‌تاثیر قرار دهند، اما همین تدابیر، پیامدهای بسیار بزرگ‌تری برای قیمت‌ها و متعاقب آن، تولید داشته‌اند؛ اگر در راه تعدیل مقادیری که مستقیما در کنترل فدرال رزرو هستند، در تلاش بیهوده برای دستیابی به هدف خاصی که قادر به حصول آن نیستیم، کوشش نماییم، چه این هدف GDP اسمی سه ماهه آخر سال ۲۰۰۴ باشد و چه موقعیت مریخ در سه ماهه پایانی ۲۰۰۹، تنها بی‌ثباتی بیشتری در اقتصاد واقعی به بار خواهد ‌آمد.

بنابر این من به پیشنهاد خودم بازمی‌گردم، مبنی‌بر آن که ساز و کاری که اقدامات فدرال رزرو از طریق آن روند GDP اسمی را تغییر می‌دهد، توضیح داده شود. اگر سامنر تمایل دارد تغییرات سرعت v را به عنوان «شوک‌های پولی» توصیف کند، می‌تواند این کار را انجام دهد، اما توضیح اینکه فدرال رزرو دقیقا چگونه می‌تواند مانع آن شود، مساله‌ای به کلی متفاوت است.

عقیده من این است که فدرال رزرو نه تنها از قدرت لازم برای کنترل مدار مریخ بی‌بهره است، بلکه در سپتامبر ۲۰۰۸ نیز هیچ ابزاری که قادر باشد نرخ رشد سالانه‌ای به اندازه ۵ درصد را برای GDP اسمی در سه ماهه آخر ۲۰۰۸ به دست دهد، در اختیار نداشت.