گفتوگو با «نرگس جورابچیان» نویسنده رمان «به وقت بهشت»
هرگز قضاوت را دوست نداشتم
نگاه سوم- «به وقت بهشت» رمانی است که در ماه اول انتشار خود در فهرست کتابهای پرفروش قرار گرفت و به گزارش بسیاری از کتابفروشیها و روزنامهها، خبر از ظهور نویسندهای میدهد که با چاپ اولین رمان خود، نوید آمدن نویسندهای با آتیه را به خوانندگانش داد.
مهتاب کامرانی
نگاه سوم- «به وقت بهشت» رمانی است که در ماه اول انتشار خود در فهرست کتابهای پرفروش قرار گرفت و به گزارش بسیاری از کتابفروشیها و روزنامهها، خبر از ظهور نویسندهای میدهد که با چاپ اولین رمان خود، نوید آمدن نویسندهای با آتیه را به خوانندگانش داد. خوانندگان رمان «به وقت بهشت» نوشته «نرگس جورابچیان» سه دسته هستند؛ دستهای که از خوانندگان حرفهای رمان هستند و اصطلاحا عاشق رمانهای عامه پسند و پرفروش اند. دسته دوم کسانی هستند که جدا از علاقه به پیگیری رمانهای روان و عامه پسند، دغدغههای دیگری دارند و از رمان انتظارات بیشتری دارند. دسته سوم، خوانندگان حرفهای رمانهایی هستند که دغدغه زبان و فرم و تکنیک دارند. از این گروه به عنوان خوانندگان کتابهای روشنفکری یاد میشود. آنچه تاکنون درباره رمان «به وقت بهشت» گفته و نوشته شده، نشان از بحث جدی سه گروه خوانندگان یاد شده دارد. عدهای این اثر را اثری در ادامه آثار کسانی مثل «ر. اعتمادی» ، «فهیمه رحیمی»، «نازی صفوی»، «شهره وکیلی» ، «پرینوش صنیعی» و «حسن کریم پور» میدانند. عدهای، به وقت بهشت را اثری مثل آثار «زویا پیرزاد»، «بلقیس سلیمانی» و «فریبا وفی» میبینند. با همه این حرفها رمان «به وقت بهشت» نوشته «نرگس جورابچیان» پس از سالها بحث درباره کتاب را دوباره رونق بخشیده است. این کتاب زمستان ۸۸ به وسیله نشر «آموت» روانه بازار کتاب شده است.
احساس میکردم یک موضوع همگانی و ساده را خیلی خوب به تصویر کشیدید. خواننده رو معلق نگه داشتید و تونستید خط به خط همراه خودتان بکشید. همه نوع مخاطبی را به خودش جلب میکند. از خوانندههای بسیار جوان تا چه بسا سالمندان. حالا خودتان کدام مخاطبی را در نظر داشتهاید؟
من دلم میخواست همه راحت و روان بخوانند من رو. حالا چه مخاطب عام، چه روشنفکر. چه جوان و چه پیر. دلم میخواست همه آدما به نوعی ما به ازای خودشون یا اطرافیانشون رو در داستان من ببینند. یعنی در واقع بتونند هم ذات پنداری کنند. فکر میکردم بتونم توی این کار موفق باشم. به این دلیل که تمام سعیام رو کردم که شخصیتهای من حقیقی باشند. کسانی باشند که اطرافمون دارن زندگی میکنند.
مردان رمان شما همگی بسیار معصوم و پاک هستند. چرا؟
چون ترلان همه مردها رو شبیه پدرش میدید. و چون پدرش مرد خوبی بود، اعتماد سریع و بدون تفکری روی مردها داشت. این رو هم در نظر بگیریم که ترلان یک دختر کاملا سنتی بود. و این سنتی بودنش به این تفکر که باید به مردها اعتماد کرد و مردها همه خوب هستند، کمک میکرد.
آیا نگاه ترلان، نگاه شما هم هست؟
شاید دقیقا نگاهم برعکس باشه. یعنی اگر ترلان میگفت همه مردها خوب هستند، مگر اینکه خلافش ثابت شود، من عکس ترلان فکر میکنم.
چرا؟
خب دید و تجربیات آدم نظراتش رو نسبت به زندگی تعیین میکند. تجربیات من طوری هست که اینطور قضاوت کنم. هرچند که توی رفتارم چنین چیزی را هرگز نمیبینید، اما خب... بهتر است بگویم سخت اعتماد میکنم.
ترلان باید درباره مردی که در گذشتهاش بوده و هیچ ارتباط و موضوعی هم نبوده، فقط یک حس بوده، توضیح بده و حتی عذاب وجدان داشته باشه. درباره تمام احساسهاش هم باید توضیح بده. یعنی در واقع هیچ حریم شخصیای برای ترلان وجود ندارد؛ اما باران اینطور نیست. آیا شما بر این باورید که ازدواج یک روح در دو کالبد شدن است؟ آیا بعد از ازدواج آدم باید همه چیز رو بگه؟
ترلان دلش میخواهد همان حریم خصوصیای که اوایل داشته را حفظ کند . تمام تلاشش را میکند تا باران را قانع کند؛ اما نمیشود. یعنی در واقع این باران است که معتقد است ازدواج ساختن یک دنیای دو نفره است که در تمام لحظهها و اتفاقاتش هر دو زوج شریک هستند. اما هرچه زندگی و فصلها پیش میروند، باران متوجه میشود که این تفکر درست نیست، اما حالا به زمانی رسیدهاند که ترلان باید برای جلب اعتماد همسرش مدتی در یک دنیای شیشهای زندگی کند.
اونچه که ما از زندگی ترلان میبینیم، دنیای آرامی است. ترلان در یک محیط و خانواده خوب رشد کرده و شوهر خوبی هم دارد، اما چرا در تمام طول داستان او بسیار افسرده و تلخ است؟
«به وقت بهشت» برشی از زندگی ترلان است. ترلانی که ما با آن آشنا میشویم، دختری بیست و شش ساله است. اما گاهی که دچار آشفتگی و کابوس میشود، ما ردپای تلخیهای دوران کودکی را در او میبینیم.
ریشهیابی دنیای گذشته ترلان، توی هذیانهایش امکانپذیره. یعنی درست زمانهایی که احساس میکنیم ذهنش هوشیار نیست، از پدرش، دوران دبستانش، همکلاسیهاش، جثه ضعیفش و خیلی از مسائلی که از کودکی آزارش داده و همیشه خواسته نادیده بگیرد، میگوید. علاوه بر این زنهای خانواده ترلان هیچ تناسب فکریای با او ندارند. تا حدی که او بیشتر خودش را به پدر نزدیک میداند تا مادر. به هر حال تلخیها و سردرگمیهای ترلان دلایل زیادی دارد.
ترلان به ظاهر اهل ادب است. اما تقسیم کار را پذیرفته است. او پذیرفته که هر کاری میکند وظیفه اوست. ترلان همیشه در ذهنش گناهکار است. همیشه ترس این را دارد که باران را ناراحت کند. بیاینکه برای خودش حقی قائل باشد. حتی در مساله رضا، خودش را مقصر میداند که افسار رضا را به دست گرفته و هرگز فکر نمیکند که چرا رضا باید به خودش اجازه بدهد به خانه زنی شوهردار بیاید. چرا؟ چرا ترلان نسبت به محیط خود اینهمه احساسی برخورد میکند؟
ترلان علاوه بر احساسی بودن، بسیار سنتی است. این را قبل تر هم گفتم.
آیا شما موافق این طرز تفکر او هستید؟
نه. اصلا. اما باید قبول کنیم که بسیاری از زنها و دختران جامعه ما هنوز یا با همین شیوه زندگی میکنند، یا اینکه در ذهن خودشان درگیریهایی دارند و بروز نمیدهند.
اما در تمام داستان شما فقط مثل یک فیلمبردار یا عکاس تمام این دنیا را به تصویر کشیدهاید. این سنتی بودن ریشه یابی نشده. هیچ انتقادی نکرده اید. در واقع مهر تایید زده اید به این نوع تفکر.
بله. من فقط آینهای بودم که ترلان و این نوع زندگی سنتی را نشان بدهم، بیاینکه قصد قضاوت داشته باشم. شاید برای اینکه هرگز قضاوت را دوست نداشته ام. با این حال نباید از این موضوع غافل شویم که هنوز بسیاری از دختران ما که به قول شما اهل تفکر هستند، هنوز نتوانستهاند خود را از بند این دید سنتی رها کنند. هنوز هم فکر میکنند که باید همراه و همپای شوهرانشان باشند، فداکاری کنند و هرگز خود را نبینند. این دید غلط و سنتی ماست که تمام حق به مرد داده میشود. همانطور که ترلان همیشه آخرین تیر را به سمت خودش نشانه میرود. از همان ابتدای داستان منطق و دل ترلان در حال جنگ هستند؛ اما نمیتوانم دقیق بگویم که ترلان همیشه احساسی تصمیم گرفته است.
به نظرم میآید ترلان پوستهای تو خالی است. حتی شاید خودش هم درست نمیداند که عمیق نیست.
شاید. چون راهنمایی نداشته است. بهترین و تاثیرگذارترین اشخاص زندگی اش دو مرد هستند. پدرش و شهاب. او سعی میکند که درست زندگی کند. اما نوع زندگیاش با مادرش، رویا و باقی زنان اطرافش فرق دارد. حتی گاهی به زبان میآورد که اگر مادری مثل مادرم شدم، او را درک میکنم.
چرا باران حق داشت ترلان را تنها بگذارد؟ چرا رضا حق داشت به او علاقهمند شود؟ باران در جایی از داستان دچار عذاب وجدان میشود. ما از ارتباطهای گذشته باران و همینطور ارتباط او با ساغر هرگز چیزی نمیفهمیم.
ترلان سینه سپر کرده بود در مقابل بارانش. نمیگذاشت نکات منفی باران را به نمایش بگذارم و چون راوی من ترلان بود، نمیتوانستم بیشتر مانور بدهم؛ اما فکر میکنم اگر کمی دقیق شویم، میتوانیم به کلیدهای زیادی در مورد باران پی ببریم. بارانی که ما میبینیم، بارانی است که ترلان میخواسته به ما نشان دهد. علاقه و وفاداری ترلان به باران، حتی در زمانی که رضا را در سر داشت، کم نشد. در مورد رضا هم... منظور سوالتان را متوجه شدم. میدانم که این چرا برای نوع نگرش ترلان و حقوقی که بیدلیل به مردان میدهد است. بهتر است نتیجه بگیریم موضع ترلان در برابر مردان بسیار منفعلانه است.
از ترلان فاصله بگیریم. آیا معتقدید که وظیفه هنر لذت بخشیدن و آرامش دادن است؛ یا آموزش را هم جزء وظایف هنر میدانید؟
فکر میکنم هنری که از آموزش خالی باشد، نمیشود از آن لذت برد. من به آموزش صریح در هنر اعتقادی ندارم اما باور دارم که هنر بستر مناسب و تاثیرگذاری برای آموزشهای ظریف است. برای تلنگر زدن و بیدار کردن بسیاری از افکار و آموزشها. اما راستش هنری که وظیفهاش آموزش باشد هم خیلی هنر نمیشود. به نظرم یکی از بزرگترین وظایف هنر همان لذت است. اگر که بشود در کنارش بعضی مسائل را هم گوشزد کرد که چه بهتر.
چه مخاطبی برای «به وقت بهشت» در نظر داشتید؟
همه آدمها.
کلی نیست؟
به نظر میرسد که یک دختر جوان از یک زاویه این رمان را نگاه میکند و یک زن میانسال از یک زاویه دیگر. دلم میخواست این قابلیت را داشته باشد که تمام مخاطبین از لحظههایش لذت ببرند.
چطور شد سراغ این موضوع رفتید؟
بیشتر این واگویهها و درگیریهای ترلان با خودش برایم جالب بود؛ اما کمکم که پیش رفتم، درگیر اتفاقاتی شدم که همه ما بسیار شاهدش هستیم.
چقدر طول کشید نوشتنش؟
حدود نه ماه. البته یک مکث کوتاه هم اواسط کتاب داشتم تا بتوانم بیشتر فکر کنم. و این نه ماه فقط نوشتم. در ویرایشها بود که حذفیات انجام شد.
چه زمانهایی مینوشتید؟
سه سال گذشته. اما فکر میکنم بیشتر عصرها مینوشتم.
سوژهای در ذهن داشتید یا کاملا تخیلی بود؟
میتوانم بگویم کاملا تخیلی بود. یعنی درست است که شاید خیلی از شخصیتهای آن شبیه آدمهای اطرافم هستند؛ اما هیج کدام زندگی شان شبیه اینی نیست که در «به وقت بهشت» است. اوایل قصد داشتم فقط برشی از زندگی ترلان را بیان کنم. زندگی زن و مردی که میتوانند عاشقانه با هم باشند؛ اما اتفاقی که نباید میافتاد، افتاد. یعنی وقتی وارد زندگی میشویم، انگار آن توجه و عشق اولیه جایش را به اتفاقات دیگر میدهد.
قسمتی از این درگیریها را در تولد شبنم و سوءتفاهمها میبینیم. وقتی که همسر نسبت به همسر سرشار از توقع میشود. بعد زنی مثل ترلان پیدا میشود که به جای طرح مساله، همه چیز را پشت گوش میاندازد و سعی میکند فکر کند زندگی خوبی دارد؛ اما همه چیز روی هم جمع میشود تا زلزله عظیمی اتفاق بیافتد.
عامه پسند در کشور ما کلمه بسیار منفیای است. نترسیدید از عامه پسند شدن؟
دوست داشتم که همین طور شوم. چون دلم میخواهد همه از قلمم لذت ببرند. حالا اینکه اسمش عامه پسند است و اینها کاری ندارم.
چه چیزی میخواهید به خواننده بدهید؟
فقط احساس خوب رشد. یادمان باشد که در آغوش خدا هستیم.
کار بعدیتان؟
میماند برای بعد!
به وقت بهشت نرگس جورابچیان نشر آموت چاپ اول زمستان ۸۸
ارسال نظر